گفتی که
ممیر و خته
مولبیّکمه
گفتم هیهی
بخدا خوب تو
گفتی مو شنفتم
ای شیر نر عشق،
تقلای مو پوچه
ای
بوده مقدر که
بچنگال تو بفتم
تا زور
دری تیر بزن
بازوی صّیاد
مو
کفتر جون سختم
و آسون نمیفتم
گفتم که بپایت
نخلد خار و مو
امشو با
جاروی مژ گون
سر راه تو ره رفتم
دیشو
بخیال صدف
سینۀ صافت
تا
وقت سحر مروری
اشک بسفتم
همدوش
بهارم مو که
هم جفتم هم
طاق در بیطقتی
طاقم و بایاد
تو جفتم
نه، این
غزل ساده
عاشقانه به
زبان خراسانی
با واژگانی
بعضاَ زمخت نه
از قلم شاعری
گمنام از ا ین
خطه چکیده و
نه از آ ن عماد
خراسانی یا
اخوان ثالث است.
سراینده
آن همانگونه
که بیت آخر هم
فاش میکند،
محمدتقی بهار
است، ادیب،
سیاستمدار و شاعر
بزرگ ایران که
فردا (۲
اردیبهشت) ۶۰
سال از خاموشی
او میگذرد.
بهار هم
در تحقیقات
ادبی و
واژگانسازیاش
به فرهنگ
ایران خدمت
کرد، هم
درعرصهی
سیاسی کارنامهای
قابل قبول،
ولو نوسانمند
از خود برجا
گذاشت و هم در
اشعار وطنیهاش
آمال و رنج و
حرمان مردم را
بازتاب داد.
این که
چندین دهه پس
از سرایش و
ترانهشدن
"مرغ سحر ناله
سرکن" هنوز هم
این شعر بر زبانها
و ذهنها نقشانداز
است، البته
نشانه و پیام
خوبی نیست، زیرا
هم از
درجازدن یک
جامعه خبر میدهد،
هم آسمانگرایی
نهفته در آن
برای تحول در
جامعه ایران نقش
تحرک و جوش و
خروش عمومی را
برای رسیدن به
این تحول در
سایه قرار میدهد
و هم به شدت آرمانخواهانه
و در پی
تغییرات
ناگهانی یک
باره است.
اما از
یک نگاه دیگر
شاید نفاست و
کیفیت شعر و
اجرای آن هم
در ماندگاری
آن بیتاثیر
نبوده است.
اما بهار
در صلحخواهی
و اقدام عملی
و شعرسرایی
برای آن هم
کارنامه قابل
اعتنایی
دارد، هر چند که
این جنبه از
کارنامه او
زیاد برجسته
نشده است.
ورای شعر
"فغان ز جنگ و
مرغوای او" که
بهار در نکوهش
جنگ جهانی دوم
سروده است، شعر
دیگر او یعنی:
لاله
خونین کفن از
خاک سر آورده
برون
خاک
مستوره قلب
بشر آورده برون
دل ماتم
زده مادر زاری
است که مرگ
از زمین
همره داغ پسر
آورده برونش
آتشین آه
فرو مرده
مدفون شده است
که زمین
از دل خود
شعله ور آورده
برون
راست
گویی که زبانهای
وطن خواهان است
که جفای
فلک از پشت سر
آورده برون
یا به
تقلید شهیدان
ره آزادی
طوطی سبز
قبا سرخ پر
آورده برون
یا که بر
لوح وطن خامه
خونبار بهار
نقشی از
خون دل رنج بر
آورده برون
هم اثری ماندنی
است، به ویژه
که آهنگ زیبای
مشکاتیان و
صدای ناظری هم
آن را در
تاریخ موسیقی ثبت
کرده است:
http://www.4shared.com/file/122796429/6fb9dde8/Track_03_wwwhnbpersianblogir_.html
«ز من
نگارم خبر
ندارد» بهار
هم گرچه با
مطلعی
عاشقانه شروع
میشود اما
پایانش حدیث
شکایت از استبداد
و بستگی است:
بهار
مصطر، ننال
دیگر
که آه و
زاری اثر ندارد
جز
انتظار و جز
استقامت
وطن علاج
دگر ندارد
(با تار
لطفی و صدای
نصرالله ناصحپور)
http://m.friendfeed-media.com/262d516ec1651290530bca6e24fc9e64b918042f
بهار اما
در کنار وطنیههایش
شعر عاشقانه
هم کم ندارد،
هر چند که
فخامت و
تصنعات شعریش
باعث مهجورماندن
آنها شده، آن
هم در زمانهای
که نیما در
حال هموار
کردن راه برای
رهایی شعر
فارسی از این
فخامت و
پیچیدگی و
صعوبت است
شعر اول
این متن که
شعری ناآشنا
درکارهای
بهار است شاید
به دلیل لهجهی
خراسانیاش
چندان پیچیده و
متکلف نیست،
گیرم که عشق
را به هیبت یک
شیر نر تصویر میکند.
این شعر
را همین چندی
پیش حمیدرضا
نوربخش، ا ز
شاگران کمتر شناختهشده
شجریان در
اجرایی زیبا به
تصنیف
درآورده که به
دیدنش میارزد
(از دقیقه
حدوداَ ۱۲):
http://www.4shared.com/video/EJkJUdC2/norbakhsh-2.html
یاد بهار
در خاطرهها
زنده است