میتوان
با اطمینان
گفت که بازنده
و ناکام اصلی
تحولات سالهای
اخیر کشور کسی
نیست جز آقای
خامنه ای.
اکنون بیش
از بیست سال
از رهبری آیت
الله خامنهای
میگذرد. حدود
پانزده سال از
این دوره به
کسب اقتدار و
نیل به موقعیت
رهبری
بلامنازع
گذشت. زمانی
که آیت الله
خامنهای با رأی
مجلس خبرگان
به رهبری نظام
جمهوری اسلامی
منصوب شد، با
دو واقعیت
مواجه بود که
در نظر وی
ناخوشایند مینمود:
۱- در سطح
رهبران
انقلاب و
مسؤلان
بلندپایه نظام
افراد بسیاری
وجود داشتند
که هم از نظر
سابقه
مبارزاتی پیش
از انقلاب و
هم از نظر نقش
و تأثیر گذاری
در دوران بعد
از انقلاب در
مراتبی برتر
از ایشان قرار
میگرفتند.
چهرههایی
نظیر آیت الله
هاشمی
رفسنجانی،
آیت الله
موسوی
خوئینی، آیت
الله صانعی،
آیت الله موسوی
اردبیلی، آیت
الله کروبی،
سید احمد خمینی،
مهندس
میرحسین
موسوی،
مهندس بهزاد
نبوی و...
مجموعه ای از
مسئولان تراز
اول نظام به
شمار میآمدند
که یا سابقه
انقلابی و
مبارزاتی به
مراتبی بیشتر
از آیت الله
خامنه ای
داشتند و یا بیش
از ایشان مورد
اعتماد و
علاقه رهبری
بودند.
۲- آیت الله
خامنهای در
میان
روحانیون و
عالمان دینی
نیز جایگاه
علمی برجستهای
نداشت. بنابراین
در زمانی که
ایشان زمام
رهبری را به
دست گرفت نه
در سطح فعالان
و رهبران
سیاسی و نه در
سطح عالمان و
مراجع دینی،
از موقعیت
ممتازی برخوردار
نبود.
این واقعیات
آقای خامنهای
را در برابر
یک دو راهی
قرار میداد
یا با پذیرش
امام به عنوان
یک استثناء به
شیوه دیگری از
رهبری تن داده
در سطح مذهبی
تفوق و مشروعیت
بخشی مذهبی
مراجع به قدرت
خود را بپذیرد
و در سطح
سیاسی نیز دست
کم در پشت
پرده قدرت، مشارکت
و همکاری جمعی
همپایگان خود
را برای اداره
کشور بپذیرد و
یا این که
درصدد کسب
اقتدار و
مرجعیت سیاسی
و مذهبی همچون
امام خمینی
برآید. انتخاب
نخست با
روحیات آیت
الله خامنهای
سازگاری
نداشت. بررسی
سوابق و
روحیات وی به
روشنی گویای
این حقیقت است
که تحمل افراد
قدرتمند و
مستقل برای
ایشان چندان
ساده نیست.
بنابراین
انتخاب دوم
باید در دستور
کار قرار میگرفت.
اما یک اشکال
وجود داشت و
آن این که
اقتدار امام
خمینی را
اوصاف و ویژگیهایی
رقم زده بود
که غالباُ به
شخصیت خود وی
مربوط میشد.
امام مرجعی
مسلم،عالمی
به نام در
حوزه فقه و
فلسفه و عرفان
بود که
شاگردان
بسیاری تربیت
کرده بود.
شاگردانی که
هر یک چهرهای
برجسته علمی و
سیاسی در
دوران انقلاب به
شمار میآمدند.
درحالی که
آقای خامنهای
فاقد این مزیت
بود. امام
خمینی از
پشتوانه مبارزه
علیه رژیم شاه
در سطح رهبری
حرکات انقلابی
برخوردار بود
در حالی که
آیت الله
خامنهای یکی
از مخالفان
عادی رژیم شاه
به شمار میرفت.
امام به
اعتراف همه
اطرافیان و
آشنایان دارای
خصوصیات
شخصیتی و
کارکتری بود
که وی را به
نحو غیر قابل
انکاری از
دیگران
متمایز میکرد
در حالی که
آقای خامنهای
دارای چنین
اوصافی نبود.
این ناداشتهها
کسب اقتدار و
موقعیتی
ممتاز به
مثابه یک رهبری
فرهمند را از
خلال پروسهای
طبیعی عملاُ
برای آقای
خامنهای غیر
ممکن میساخت.
از این رو
باید روشهای
میان بر و در
عین حال
غیرمعمول در
دستور کار
قرار میگرفت.
استفاده از
زور و قدرت و
تبلیغات و
تکیه به نهادهای
نظامی و
امنیتی تنها
راهی بودکه میتوانست
تمامی آن
ناداشته ها را
برای آقای خامنهای
به داشتهها
تبدیل کند.
برای رهبر
نظامی مانند
جمهوری
اسلامی که جهت
حفظ مشروعیت
خود به نهاد
روحانیت و
مرجعیت نیازمند
است، دو راه
بیشتر وجود
ندارد یا
تمکین در
برابر این
نهاد و یا
قرار گرفتن در
سطح مرجعیت.
برای آیت الله
خامنهای راه
اول چنان که
گفتیم از همان
ابتدا منتفی
بود. از این رو
احراز مقام
مرجعیت دینی
یکی از اولویتهای
وی به شمار میآمد.
کسب این مقام
برای ایشان که
در میان عالمان
برجسته
جایگاهی قابل
ذکر نداشت امر
سادهای نبود.
از این رو این
مقام باید از
طریقی غیر متعارف
و بی سابقه در
سنت حوزوی به
دست میآمد.
طریقی که
درعین بی
سابقه و
نامتعارف
بودن در میان
مراجع و عالمان
طراز اول
حساسیتی
برنیانگیزد.
درخواست روحانیون
سیاسی وابسته
حکومتی از
ایشان مبنی بر
انتشار رساله
و اعلام
مرجعیت، میتوانست
اولین گام در
این راه باشد.
این درخواست
در آغاز با
تواضع و درعین
حال عدم
اعتماد به نفسی
آشکار
پذیرفته شد و
آیت الله
خامنهای
اعلام کرد که
با توجه به
حضور مراجع
بزرگوار و
تنها به دلیل
ضرورتها و
مصالح نظام،
مرجعیت خارج
از کشور را میپذیرد.
بدیهی است که
چنین منطقی با
مبانی و اصول
بدیهی مرجعیت
شیعی مغایرت
داشت. در
مرجعیت شیعی
اصل بر اعلمیت
است و اگر این
معیار در فردی
احراز شد او
صلاحیت مرجعیت
دارد و در
نتیجه تعیین
جغرافیای
حوزه نفوذ
برای وی کاملا
ناموجه و
نامعقول
خواهد بود. تحدید
حوزه
جغرافیایی از
لوازم و آثار
قدرت سیاسی
است و نه قدرت
دینی و مذهبی
که مربوط به ایمان
انسانها است
و ذاتاُ هیچگونه
محدودیتهای
جعرافیایی را
برنمیتابد.
اعلام پذیرش
مرجعیت
شیعیان غیر
ایرانی آن هم
«بنا به مصالح
کشور» به نحو
غیر قابل انکاری
از آلوده کردن
مرجعیت دینی
به مقتضیات
قدرت سیاسی
حکایت داشت،
امری که در
سنت مرجعیت شیعی
یک بدعت آشکار
به شمار میآمد.
همگان و بیش
از همه خود
آیت الله
خامنهای به
این حقیقت
واقف بود که
علت اعلام این
محدودیت
جغرافیایی نه
«مصالح کشور»
بلکه رعایت «مصالح»
رهبری (عدم
تحریک حساسیت
مراجع و روحانیون
تراز اول) در
نزدیک شدن گام
به گام به
مرجعیت رسمی
است. چیزی که
سالهای بعد
محقق شد.
استفتائات
پراکنده و
سازمان یافته
اولیه در سالهای
بعد به صورت
مجموعه
استفتائات و
پس از آن به
صورت توضیح
المسائل
ایشان به
عنوان یک مرجع
مسلم تقلید
منتشر شد.
تا این جا به
نظر میرسید
مشکل نخست
یعنی کسب
جایگاهی هم
سطح و برابر
در میان مراجع
دینی به ظاهر
حل شده بود،
اما از نظر
آیت الله
خامنهای رفع
دغدغه و
نگرانی از
ناحیه مراجع و
عالمان دینی
تنها با احراز
مقام مرجعیت
تأمین نمی شد.
احراز مقام
مشروعیت
لزوماُ
تضمینی
اطمینان بخش
برای عدم
مخالفت
روحانیون و
عالمان دین به
شمار نمیآمد.
حوزههای
علمیه به ویژه
حوزه علمیه قم
خود به مثابه
یک کانون
مذهبی مهم
همواره میتوانست
دردسر ساز
باشد. از این
رو همزمان
پروژه کنترل
حوزه علمیه قم
در دستور کار
قرار گرفت.. با
درگذشت آیت
الله
گلپایگانی که
مرجعی مقتدر و
بازمانده از
مراجع نسل قبل
به شمار میآمد
راه برای
دراختیار
گرفتن مدیریت
حوزه علمیه
باز شد. حضور
افراد قدرت
پرستی همچون
شیخ محمد یزدی
در جامعه
مدرسین حوزه
علمیه قم به
عنوان بازوی
تشکیلاتی
مذهبی و سیاسی
کمک شایانی به
پیشرفت و
اجرای این
پروژه کرد. از
سوی دیگر با
فعال ساختن و
تغییر کارکرد
دادگاه ویژه
روحانیت این
دادگاه به
مثابه یک نهاد
قضایی امنیتی
درخدمت آیت
الله خامنهای
برای برخورد
با روحانیون
منتقد و مخالف
به کار گرفته
شد. شناسایی،
احضار،
بازجویی، ضرب و
شتم و شکنجه،
محاکمه و حبسهای
طویل المدت
روحانیون
مخالف و منتقد
آیت الله توسط
دادگاه ویژه
روحاینت در
کنار احراز مقام
مرجعیت و تحت
کنترل در آوردن
مدیریت حوزه
علمیه قم روش
دیگری بود که
در کنترل
روحانیت و
حوزههای
علمیه به کار
گرفته شد تا
نگرانی آیت
الله خامنهای
از ناحیه
مرجعیت و
روحانیت کاهش
یابد.
مشکل و نگرانی
آیت الله
خامنهای از
عرصه سیاسی و
شخصیتها و
چهرههایی که
نقش و تأثیری
به مراتب
بیشتر از وی
در دوران قبل
و بعد از
انقلاب
داشتند، کمتر
از نگرانی وی
از مراجع و
روحانیت نبود.
در طرحی که
آیت الله در
این بخش تعقیب
میکرد، عرصه
رقابت سیاسی
یعنی احزاب و
تشکلهای
سیاسی، صدا و
سیما به عنوان
قدرتمندترین ابزار
تبلیغاتی
سیاسی
سراسری،
دستگاه
امنیتی اطلاعیت
کشور و سپاه
پاسداران به
عنوان یگانه بازوی
نظامی امنیتی
قابل اتکا و
اعتماد برای کسب
قدرت
بلامنازع
مقولاتی
حیاتی به شمار
میآمدند.
در سالهای
اولیه رهبری،
ایت الله
خامنهای از
رویاروی
مستقیم با آن
دسته از
فعالان سیاسی
که تهدیدشان
میشمرد،
خودداری میکرد.
از این رو با
استفاده از
اختلاف میان
برخی از
روحانیون
نظیر آیت الله
موسوی خوئینیها
و مجمع
روحانیون
مبارز با آیت
الله هاشمی رفسنجانی
کوشید با
حمایت از آقای
رفسنجانی و قرار
گرفتن پشت سر
وی رقبای
بالقوه خود را
از میدان به
در کند. فضای
جهانی ناشی از
فروپاشی بلوک
شرق فرصت
مغتنمی فراهم
میآورد تا از
آن علیه جریان
چپ خط امام که
از نظر آیت
الله کانون
تجمع رقبا و
یا مخالفان
بالقوه به
شمار میآمدند،استفاده
شود. خطبههای
نماز جمعه آیت
الله خامنهای
در آستانه
انتخابات
مجلس چهارم و
حمله شدید وی
به کسانی که
«چوب لای چرخ
دولت میگذارند»،
میتواند
تصویری
نمادین از خط
مشی آیت الله
خامنهای در
استفاده از
اختلافهای
موجود در عرصه
سیاسی کشور به
نفع کسب قدرت
بیشتر و تحکم
موقعیت خویش
به شمار آید.
انتخابات یک
جانبه مجلس
چهارم با
انزوا و گوشه
نشیینی
اعتراض آمیز
بخشی از
فعالان سیاسی
دوران امام و
انتقاد و
اعتراض برخی
دیگر به انجام
رسید و جریان
موسوم به خط
امام به طور
موقت از صحنه
سیاست رسمی
کشور کنار
رفت. مجمع
روحانیون
مبارز فعالیت
های خود را به
حال تعلیق در
آورد. در همان
سالها آیت
الله خامنهای
در ملاقاتی با
مجمع
روحانبون
مبارز به
ایشان متذکر
شد اگر شما به
عنوان جریان
چپ به صحنه
نیایید من
جریان چپ درست
خواهم کرد. مقصود
آیت الله
کاملاُ روشن
بود. مجمع
روحانیون از
صحنه سیاسی
کشور خارج
نشده بودند تا
به صحنه
بیایند.
درحقیقت
پیشنهاد آیت
الله به آنها
این بود که
شرایط تحول
یافته را پذیرفته
و تحت لوای
ایشان به
عنوان جریان
چپ فعالیت
کنند در غیر
این صورت باید
منتظر ظهور
جریان دیگری
با جهتگیری
چپ به جای خود
باشند.
درخواست آیت
الله برای
مجمع
روحانیون
مبارز قابل
قبول نبود از
این رو تشکیل
جریان جدید که
به جای جریان
چپ خط امام و
از موضع انقلاب
و اعتقاد
سرسختانه به
دیدگاههای
امام نقش
آفرینی کند در
دستور کار
قرار گرفت.
اتمام جنگ و
احساسات و
انتظارات
سرکوب شده
رزمندگان از
یک سو و سیاست
تعدیل
اقتصادی و
اقتضائات
فرهنگی و
اجتماعی از
سوی دیگر در
نظر آیت الله
فرصت مناسبی
به شمار میآمد
تا گروههای
پراکنده و
معدود ناراضی
تحولات بعد از
جنگ با شعار
دفاع از ارزشهای
جنگ و انقلاب
سازماندهی
شوند.
این
وظیفه برعهده
سپاه
پاسداران
انقلاب اسلامی
قرار گرفت و
نهاد هیئتهای
رزمندگان
اسلام در
سراسر کشور با
حمایت تشکیلاتی
و لجستیکی
سپاه شکل
گرفت. این
تشکیلات که با
برنامههای
آموزشی
عقیدتی
وسیاسی
وفرهنگی موفق
شده بود تیپهای
لومپن مذهبی و
ماجراجو را
جذب کند البته
در آغاز نمیتوانست
در عرصه رقابتهای
سیاسی میان دو
جریان راست و
چپ نقش مستقلی
ایفا
کند.بنابراین
به پیروی از
مشی آیت الله دراین
عرصه در طرف
جریان راست و
علیه جریان چپ
ایفای نقش میکرد.
این ایفای نقش
البته به صورت
سرباز پیاده و
با اعمال
خشونتهای
خیابانی علیه
تجمعات و
سخنرانیها و
میتینگهای
سیاسی متعلق
به منتقدان و
یا حمله به
کانونها و
کتابفروشیهای
متعلق به
دگراندیشان
خود را نشان
می داد.
در همین سالها
مسئله صدا و
سیما نیز حل
شد. این
سازمان به رغم
کارکرد مؤثری
که در جریان
انتخابات
مجلس چهارم علیه
جریان چپ خط
امام داشت، به
دلیل این که
محمد هاشمی
رفسنجانی
برادر هاشمی
رفسنجانی در رأس
آن قرار داشت،
علی القاعده
نمیتوانست
رضایت آیت
الله را جلب
کند.با انتخاب
علی لاریجانی
به ریاست صدا
و سیما یکی از
مهمترین اهداف
آیت الله
خامنهای
یعنی امکان
استفاده کامل
از دستگاه
تبلیغاتی و
سیاسی سراسری
کشور برای کسب
قدرت بلامنازع،
تحقق یافت .
انتخابات دوم
خرداد ۷۶ و
جنبش اصلاحات
واقعه ناخواستهای
بود که از یک
سو پروژه آیت
الله را در
تحقق قدرت
بلامنازع به
تأخیر انداخت
و از سوی دیگر
نشان میداد
که تمهیدات
انجام شده و
ابزارها و
اهرمهای
موجود برای
دستیابی به
این هدف کافی
نبوده است. از
این رو از یک
سو ابزارها و
اهرمهای
گذشته باید در
سطحی وسیعتر
و مؤثرتری به
کار گرفته میشدند
و از سوی دیگر
باید امکانات
و اهرمهای
جدیدی نیز
تعریف می شد.
پس از
انتخابات دوم
خرداد و قبل
از نشستن آقای
خاتمی بر
صندلی ریاست
جمهوری
ساختار،
اهداف و وظایف
مجمع تشخیص
مصلحت به
فرمان رهبر
دستخوش تحولی
عظیم شد. سمت
سوی این تحول
افزایش اختیارات
و صلاحیتهای
مجمع تشخیص
مصلحت به ضرر
اختیارات
دولت و عملاً
تشکیل دولتی
در سایه بود.
خطای در تشخیص
مسئله اصلی و
اشتباه برخی
از اصلاح
طلبان در حمله
به هاشمی
رفسنجانی
فرصت مناسبی
را برای آیت
الله خامنهای
فراهم آورد تا
در این مسیر
از همراهی
هاشمی
رفسنجانی
بهره مند شود.
در آن زمان
هاشمی برای
رهبر فردی بود
که «هیچکس نمیتوانست
جای خالی وی
را پر کند.»
گسترش حوزه
نظارت شورای
نگهبان و
تشکیل دفاتر
نظارت این
شورا در سراسر
کشور و ایجاد
لشکر سیصد
هزار نفره
ناظران شورا
که تحت مدیریت
و سازماندهی
سپاه، یکی
دیگر از
امکانات
جدیدی بود که
به کار گرفته
شد. حضور شیخ
احمد جنتی
برای انجام
این مأموریت
بسیار مغتنم
بود.
اگر چه مطابق
یک قانون
نانوشته رئیس
جمهور وزیر
اطلاعات را با
موافقت رهبر
تعیین میکرد
اما فعالیت در
چارچوب دولت و
تحت نظارت و مسئولیت
قانونی رئیس
جمهور، علی
القاعده اجازه
نمی داد این
دستگاه
اطلاعاتی
امنیتی کشور
به طور کامل
در خدمت اهداف
آیت الله
خامنهای عمل
کرده
انتظارات
ایشان را
برآورده سازد،
از این رو در
دوران
اصلاحات
تشکیل
اطلاعات سپاه
پاسداران به
عنوان یک
دستگاه
اطلاعاتی موازی
اما کاملاً در
اختیار
دردستور کار
قرار گرفت.
صرف بودجههای
کلان و پنهانی
در مدت کوتاهی
اطلاعات سپاه
را به دستگاهی
امنیتی با
امکانات فنی و
تشکیلاتی
گسترده و
فراگیر تبدیل
کرد. دستگاهی
که در انتخابات
مجلس هشتم و
ریاست جمهوری
دهم دیگر قادر
بود مدیریت
پنهانی
انتخابات را
بر عهده بگیرد.
صلاحیت
کاندیداها را
بررسی و نتایج
آن را برای
اعلام به
شورای نگهبان
دیکته کند، به
قول سردار
مشفق، علیه
کاندیداهایی
که نامطلوب
تشخیص داده
شده بودند
اما رد
صلاحیتشان به
هر دلیل به
مصلحت نبود به
عملیات روانی
و جنگ
تبلیغاتی
بپردازد.
جلسات و
تصمیمات رقبا
را شنود و
افشاگری کند.
با قانع کردن
برخی
کاندیداها به
انصراف از
رقابت صحنه
رقابت را مدیریت
کند، با قطع
شبکه پیام
کوتاه وتلفنهای
ستاد
کاندیداهای
رقیب امکان
نظارت آن ها بر
انتخابات را
متفی کند و در
یک کلام
انتخابات را
مهندسی و
برگذار کند.
انتخابات
ریاست جمهوری
دهم قرار بود
با حذف کامل
رقبای بالقوه
از عرصه قدرت
و حذف اصلاح
طلبان از عرصه
اجتماع
بینجامد.
درسطح شخصیتها
بیش از همه
باید تکلیف
آقای هاشمی و
پس از وی
تکلیف سایر
شخصیتها از
جمله خاتمی و
کروبی روشن
شود. در سطح
نیروهای
سیاسی نیز
قرار بر این
بود که با
دستگیری و حبس
تعدادی از
فعالان اصلاح
طلب پرونده
اصلاح طلبان
به طور کامل
بسته شود. ازاین
رو حکم
دستگیری آن ها
چند هفته پیش
از انتخابات
صادر شده بود.
برخلاف
انتظار و توقع
آیت الله
خامنهای
برنامه حذف
کامل منتقدان
و رقبا از
عرصه قدرت و
سیاست کشور در
جریان
انتخابات دهم
با دردسرهای
زیادی همراه
شد و آیت الله
برخلاف میل
ناگزیر از
پرداخت هزینههای
سنگینی شد،
محبوبیت آیت
الله در میان
ملت به حداقل
میزان ممکن
کاهش پیدا
کرد، بخش گسترده
ای از
طرفداران و
مریدان از
ایشان روی
برتافتند.
بسیاری از
دوستان و
همراهان قدیم
به بی بصیرتی
متهم و منزوی
شدند. قتل ها و
کشتارهای
خیابانی و ضرب
و شتم و حمله
به مردم و خانههای
آن ها به پای
ایشان نوشته
شد و ... اما خطبههای
جمعه ۲۹ خرداد
که طی آن
مخالفان
مسئول خونهایی
معرفی شدند که
در آینده
برزمین ریخته
خواهد شد و
اعلام قرابت
بیشتر افکار و
مشی و رویکرد
احمدی نژاد به
رهبری به وضوح
نشان میداد
آیت الله به
اکراه و یا
رضایت به
پرداخت این
همه هزینه
برای دستیابی
به قدرت
بلامنازع تن
داده است.
در تمام
دورانی که آیت
الله خامنهای
به قدرت مطلقه
و بلامنازع به
عنوان یک هدف و
روش ایده آل
برای اداره
کشور مینگریست
هرگز در ابراز
نارضایتی خود
از وضعیت جاری
کشور تردیدی
به خود راه
نمیداد.
همگان به خاطر
دارند که آیت
الله در دوران
اصلاحات هیچ
فرصتی را برای
انتقاد از وضع
موجود از دست
نداد. از نظر
ایشان در آن
زمان فساد مالی
دولت را
فراگرفته بود
و مبارزه
فراگیر با
فساد می بایست
یک ضرورت مبرم
تلقی شود از
این رو فرمان
تشکیل ستاد
مبارزه با
فساد را صادر
کردند.
تعابیری
مانند این که
با «دستمال
کثیف نمیتوان
شیشه را تمیز
کرد» حاکی از
اعتقاد آیت الله
به آلودگی
اصلاح طلبان
به فساد مالی
بود. در نگاه
آیت الله دولت
اصلاحات متهم
به بی توجهی
به مشکلات
اقتصادی جامعه
بود از این رو
در برابر
اصلاحات
سیاسی شعار اصلاحات
اقتصادی را
مطرح کرد. از
نظر آیت الله
همچنین
پرداختن به
طرحهای
زیربنایی و
سرمایه گزاری
های کلان کافی
بود و چنان که
در سفر به
کرمان و در
جمع مردم این استان
اعلام کردند
«از این پس
مردم باید
نتیجه این
اقدامات را در
سر سفرههای
خود ببینند».
مجلس اصلاحات
برای آیت الله
تجسم همه
انحرافها و
بی مسؤولیتیها
بود. تا سال ها
بعد از پایان
دوره اصلاحات
حمله به مجلس
ششم در
سخنرانیهای
آیت الله جایی
ویژه داشت. از
این رو ایشان ابایی
نداشت تا در
حمله به مجلس
ششم به نکات پیش
پا افتاده از
جمله به حد
نصاب نرسیدن
تعداد حاضران
در یکی از
جلسات مجلس
اشاره کنند و
بفرمایند
«انسان وقتی
صندلیهای
خالی را در
مجلس می بیند
احساس خجالت
میکند» و یا
خطاب به
نمایندگان
مجلس هفتم
بفرمایند:«شما
درختی هستید
که از زمین
سنگلاخ
روییدید و
برای رسیدن به
این وضعیت
هزینههای
کلانی صرف شده
است.» پس از
پایان دوره
اصلاحات اما
از نظر آیت
الله وضعیت
آرمانی فرا
رسیده بود
اصلاح طلبان
از صحنه قدرت
و حاکمیت حذف
شده بودند و
همه چیز باید
بر وفق مراد
پیش میرفت.
رئیس جمهور
فردی بود که
«شعارهای
عدالت خواهی و
یاد امام را
در عرصه سیاسی
کشور زنده
کرد»، »دیگر
جریان
انحرافی که در
بدنه اجرایی
کشور نفوذ
کرده بود، حذف
شده بود» «کشور
از مشروطه تا
کنون دولتی
این گونه
کارآمد و
مردمی به خود ندیده
بود» «نظیر این
دولت پاک در
تاریخ بی سابقه»
بود.
«دولتمردان
همگی افرادی
عاشق خدمت،
مردانی و پاک
و سالم»
بودند، «افکار
و دیدگاههای
رئیس دولت حتی
از هاشمی
رفسنجانی –
همان که زمانی
هیچکس نمیتوانست
در دل رهبر
جایش را پرکند
– به رهبر نزدیکتر
بود». ایشان
«درجریان همه
امور کشور از
نزدیک قرار»
داشت و از این
رو از نظر
ایشان «بسیاری
از انتقادات
خلاف واقع،
سیاه نمایی،
مغرضانه»
انجام بود و
منتقدان و
مخالفان
«دانسته و
نادانسته آلت
دست دشمن»
بودندو آنهمه
کار و «خدمات
ارزشمندی را
که دولت میکند»،
نمی
بینند.دولت
چنان پاک
بودکه «حتی
دشمن نیز به
پاکی و کاهش
فساد در دوران
این دولت»اعتراف
کرده بود دیگر
عصر «اتحاد و
یکپارچگی»
برای «خدمت به
مردم» عصر «پیشرفت
و اقتصادی و
علمی » سالهای
«کار و تلاش و
مسؤلیت» بیشتر
فرارسیده بود و
علی القاعده
هیچ مشکلی
برای تحقق
وعدههای آیت
الله به ملت و
ایجاد وضعیت
مطلوب برای
اداره کشور
وجود نداشت.
به قول علما
برای تحقق
اهداف بلندی
که رشحهای از
آن در چشم
انداز بیست
ساله آمده بود
مقتضی موجود و
مانع مفقود
بود. پس از این
سرمایه گذاری
کلان و صرف
امکانات و
سرمایه های
کشور طی بیست
سال گذشته
اکنون که آیت
الله خامنهای
به رؤیای قدرت
بلامنازع و
نحوه اداره
مطلوب کشور
دست یافته به
نظر میرسد
زمان مناسب
برای ارزیابی
میزان توفیق و
ناکامی آیت
الله و نیز
وعدههایی که
طی این مدت به
ملت میداد
فرارسیده است.
امروز دولت
اصلاحات و
اصلاح طلبان
که آیت الله
خامنه ای به
فساد آنان
فتوا میداد و
به کنایه
دستانشان را
آلوده و
ناتوان از
مبارزه با
مفاسد اقتصادی
می خواند از
قدرت حذف شدهاند
و بسیاری از
آن در زندان
به سر میبرند.
اما نه به
اتهام مفاسد
اقتصادی بلکه
به اتهام
براندازی.
تلاشهای
گسترده
مریدان آیت
الله برای
اثبات فساد وزیران
و نمایندگان
دوره اصلاحات
همیی بی نتیجه
ماند اما در
عوض هر روز یک
پرونده فساد
مالی مربوط به
دست
اندرکاران
دولتی که آیت
الله دولت
پاکش می خواند
و برای آن
نظیری در
تاریخ ایران
پیدا نمیکرد،
افشا میشود.
دهها
میلیارد دلار
حیف و میل و
حداقل یکصد
میلیارد دلاز
طی شش سال
اخیر مفقود
گردیده است.
فقط در یک قلم
سه هزار
میلیارد
تومان در نظام
بانکی دولت
پاک و عدالت
محور و مورد
تأیید آیت
الله اختلاس
می شود. اخبار
غیر رسمی از
اختلاس های
گسترده تر خبر
میدهند از
جمله اختلاس
هفت هزار
میلیارد
تومانی که هیچ
یک از مسؤلان
جرئت مطرح
کردن آن را ندارند.
روزنامه
ایران متعلق
به دولت از
اسناد فساد
صدها تن
ازمسؤلان خبر
میدهد که در
اختیار احمدی
نژاد است که
به موقع افشا
خواهد شد. حتی
خوانندگان
ناآشنا با
پیچیدگیهای
پشت پرده
سیاست با
خواندن این
خبر درمییابند
که احمدی نژاد
با انتشار این
خبراز طریق
روزنامه
ایران در واقع
رقبای خود در
حاکمیت را
تهدیدمیکند
که اگر به
افشای اختلاس
ها و سوء
استفادههای
وی ونزدیکانش
ادامه دهند،
او نیز دستانش
خالی نیست واز
آنها اسناد
فساد بسیار
دارد.تنها یک
عبارت «برادران
قاچاقچی» کافی
بود تا
فرماندهی کل
سپاه پاسداران
متوجه شود
باید از
پیگیری
پرونده فساد
مالی معاون
اول احمدی
نژاد چشم پوشی
کنند ومشائی
را به حال خود
رها کند و با احمدی
نژاد کنار
بیاید. زیرا
واگذاری
غیرقانونی دهها
میلیارددلار
پروژه باترک
تشریفات
مناقصه به
سپاه که
اکثرآنها به
دلیل فقدان
دانش فنی شرکتهای
تحت پوشش سپاه
متوقف مانده
ویا با انفجارهای
متعدد و خسارتهای
عظیم روبرو
شده است،
فرماندهان
سپاه را به
اندازه کافی
وامدار ونمک
گیر کرده است
که این نهاد
را در مواجهه
با احمدی نژاد
به احتیاط
ومصلحت
اندیشی
ناگزیرسازد
وهرگونه
برخورد با وی
را به فرصتی
مناسب واگذارد.
آری نه تنها
به قول آیت
الله با دستمال
کثیف نمیتوان
شیشه را تمیز
کرد، با شکمهای
برآمده و چربی
گرفته نیز نمیتوان
با مشتی دزد و
غارتگر بیت
المال برخورد
کرد.
برای
آیت الله
البته برخورد
با احمدی نژاد
به ظاهر چندان
مشکل نیست.
احمدی نژاد آن
زمان که به
قهر به خانه
رفت انتظار
داشت درحمایت
از وی هزاران
نفر به خیابان
بریزند. رئیس
جمهور ۲۴
میلیونی وقتی
فهمید حتی ۲۴ نفر
هم در سراسر
کشور درحمایت
از وی کمترین
واکنش
اعتراضی از
خود نشان
ندادند تازه
دریافت آن همه
استقبالهای
پرشور در
سفرهای
استانی فلسفه
وحکمت دیگری
داشته است.
درعین حال دست
آیت الله در
برخورد با
احمدی نژاد
بسته است. او
که تا همین
چند ماه پیش
بسیاری از
شخصیت های
معتدل کشور را
که به دلیل
اعتراض به
حمایت وی از
احمدی نژاد
متهم به بی
بصیرتی و عدم
درک نقاط قوت
احمدی نژاد و
دولتش به
عنوان پاکترین
و مردمیترین
دولت تاریخ
ایران میکرد
اکنون چگونه
میتواند با
برخورد با
احمدی نژاد و
انحراف ها و
مفاسد مالی وی
و تیمش انگشت
اتهام بی
بصیرتی را
متوجه خود
کند؟ او که خود
طی سال های
اخیر مجوزخاص
هزینه کردن دهها
میلیارددلار
درآمد ارزی را
خارج از برنامه
بودجه به
احمدی نژاد
داده است
اکنون چگونه میتواند
با حیف میلهایی
که منشاء ان
همان مجوزها
است برخورد
کند؟ ورود
سپاه به
فعالیتهای
اقتصادی
وواگذاری
شاهرگهای
حساس اقتصادی
و بنگاههای
درآمدزا به
سپاه تصمیم
خود آیت الله
و هزینه اتکای
کامل وی به
این نیرویی
مسلح و اطلاعاتی
برای اداره
فردی کشور بود
بنابراین
ایشان چه گونه
میتواند از
زیر بار مسؤولیت
حیف و میل ها و
مفاسد مالی
فرماندهان سپاه
شانه خالی
کند؟ نتیجه آن
که فساد و
انحراف چنان
نظام تحت
رهبری آیت
الله را فرا
گرفته که
امکان هرگونه
برخورد مؤثری
را با مفسدان
مالی منتفی
ساخته است.
این همان
نظامی است که
آیت الله بیست
سال تمام وبه
ویژه درسخنان
اعتراضی خود
در دوران
اصلاحات وعده
آن را به ملت
می داد.
مجلس هفتم که
آیت الله
خامنه ای آن
را درختی تنومند
روییده در
سنگلاخ
اصلاحات میخواند
فرجامی یافت
که امروز حتی
اصول گرایان افراطی
نیز آن را
ضعیفترین و
ناکارآمدترین
مجلس پس از
انقلاب میخوانند.
نمایندگان
مجلس هشتم نیز
که امروز ماههای
پایانی عمر
خود را میگذراند،
هر یک از
فشارها و
اعمال نفوذها
و زد و بندهای
پشت پرده که
این مجلس را
ناکارآمد و بازیچه
دست احمدی
نژاد کرد
حکایتها
دارند.
ناکامی آیت
الله خامنهای
محدود به عرصه
سیاسی و
مدیریت کشور
نیست. نه تنها
در این عرصه
بلکه در سطح
مرجعیت و
روحانیت نیز
اهداف مطلوب
آیت الله محقق
نشد. سفرهای
پی در پی و
شتابزده آیت
الله به قم در
سال اخیر وعدم
موافقت برخی
مراجع از جمله
آیت الله وحید
خراسانی برای
ملاقات با
ایشان، موج
نارضایتی مراجع
و عالمان تراز
اول از اوضاع
کشور و عملکرد
دولت که اکنون
دیگر کاملاُ
علنی شده است
نشان از
ناکامی ایشان
در تسلط بر
حوزه علمیه قم
و واداشتن
نهاد مرجعیت و
روحانیت به تمکین
در برابر خویش
دارد. اکنون
نه تنها مراجع
منتقد نظیر
آیت الله
صانعی و موسوی
اردبیلی بلکه
مراجعی که تا
دیروز به طور
غیرمشروط
مواضع ایشان
را تأییدمیکردند
امروز حاضر به
تأیید وی
نیستند. مهمتر
از همه سکوت
معنی دار
مراجع در
اختلاف پدید
آمده میان آیت
الله و احمدی
نژاد و عدم
حمایت مراجع
از آیت الله
در این ماجرا
بود. امروز انتقادات
صریح و علنی و
شجاعانه
مراجعی چون
آیت الله
دستغیب از آیت
الله خامنهای
نشان دهنده
شکست پروژه
آیت الله در
طرح خویش در
سطح مرجعیت و
تحمیل خود به
دیگر مراجع است.
اکنون میتوان
به صراحت وبا
اطمینان گفت
که بازنده و
ناکام اصلی
تحولات سالهای
اخیر عرصه
سیاسی کشور نه
هاشمی
رفسنجانی بود
و نه میرحسین
موسوی و کروبی
و خاتمی و نه
اصلاح طلبان و
راست گرایان و
باند احمدینژاد.
آن ها هریک
درازای هزینههایی
که پرداخته و
یا میپردازند
توفیقهایی
نیز کسب کردهاند.
هاشمی با
مواضع
هوشمندانهای
که طی دوسال
اخیر اتخاذ
کرده است به
بسیار از حرف
و حدیث ها
علیه خود
پایان داده
است. موسوی
وکروبی به
اسطورههایی
تبدیل شده اند
که لحظهای
آزاد گذاشتن
ایشان در
برقراری
رابطه با جامعه
میتواند
پایههای
قدرت آیت الله
به لرزه
درآورد. خاتمی
همچنان شخصیت
دوست داشتنی
ومحبوب دلها
است. اصلاح
طلبان به دلیل
پایداری بر
عهد خود با
ملت یکی از
اصلی ترین قطب
های عرصه
سیاست آینده
کشور به شمار
میروند.
جریان راست
سنتی رندانه
از هزینههای
مشارکت با
احمدینژاد و
همراهی با
رهبری در
حمایت از
احمدی نژاد
شانه خالی
کرده است.
احمدی نژاد و
تیمش اگر چه
منفور مردمند
اما او نشان
داده است که
کانون توجه
بودن را بر هر
چیزدیگر
ترجیح میدهد.
او با مواضعی
نظیر اینکه به
تهاجم فرهنگی
اعتقادی
ندارد، از
برقراری
رابطه با
آمریکا
استقبال میکند
عملاُ حساب
خود را از
حامی و ولی
نعمت خودجدا
میکند و با
نوشتن نامههای
متعدد به
رهبری از جمله
نامه درخواست
آزادی موسوی و
کروبی برای
آیت الله چوب
خط میکشد. در
این ماجرا هیچ
کس به اندازه
آیت الله خامنهای
دستش خالی
نیست. هیچ کس
به اندازه آیت
الله هزینه
نپرداخت و
درازای کسب
نفرت یک ملت
سرمایه
اندوخته یک
عمر را به
تاراج نداد.
به راستی که چه
تجارت
زیانباری کرد
آیت الله.
برگرفته از جرس