تجربه هایی بدون استراتژی

 

روح الله رحیم پور مطلق

اگر اغراق آمیز نباشد می توان از دوم خرداد 76 به عنوان نقطه عطفی در شکل بندی تازه ای در آرایش سیاسی کشور نام برد.این انتخابات برای جناح چپ آن روزگار که بعدها صفت اصلاح طلب به خود گرفتند شبیه معجزه ای بود که دست تقدیر آن را از آستین رویدادهای عجیب و غریب سیاسی و اجتماعی کشور بیرون آورده بود و آنقدر حیرت انگیز که حتی پیروز انتخابات قادر به تحلیل صحیح و واقعی رخدادپیش آمده نبود.بلاشک نتیجه انتخابات هفتم از پیش رقم نخورده بود که در غیر اینصورت،بهت عمیق، آنچنان رده های مختلف حکومت را در بر نمی گرفت.
گفنمان پیروز انتخابات اما متفاوت از گفتمان سابق چپ های مذهبی بود، چه اگر این تفاوت نمی بود شاید رویکرد مشتاقانه ی مردم را نیز به همراه نمی داشت.این گفتمان حاوی پیام جدیدی در ساحت سیاسی ایران بود پیامی که دیر یا زود باید در دل دولت منتخب جدید می نشست و در زبان عمل به اجرا در می آمد.این پیام چیزی نبود جز اینکه در همیشه به روی یک پاشنه نمی چرخد و عروسی به کوچه ی اصلاح طلبان نیز می آید.
از همان ابتدا سوالی دیگر در اذهان دوستداران اصلاحات بروز کرده بود: فرجام این دولت چه خواهد بود؟آیا امیدی به ادامه ی جریان نوپای اصلاح طلبی در بدنه ی حاکمیت وجود دارد یا تقدیر دست تغییر را به عواملی غیر از خود اصلاح طلبان خواهد سپرد؟
الف) زمستان 79 بحث های انتخاباتی رونق گرفته بود اما هنوز علامت روشنی از رای مثبت رییس جمهور وقت برای ادامه و حضور مجدد در انتخابات به چشم نمی خورد. اما مگر می شد با روند رو به فزونی مطالبات مدنی و خواستهای اجتماعی مردم سمت و سوی دیگری اتخاذ نمود آنهم پس از انتخابات شور انگیز مجلس ششم که امیدها را جان تازه بخشیده بود؟
اصرارها نتیجه داد و خاتمی با تک بیت معروفش پا به عرصه ی آزمونی مجدد نهاد:
در عاشقی گریز نباشد ز ساز و سوز             استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم
تکلیف انتخابات 80 تا حدودی روشن شده بود چرا که از یک سو آمدن وزیر دفاع دولت چیزی غیر از تعبیر گرم تر کردن تنور انتخابات و نمایش دموکراسی در دولت نبود و رقبای دیگر از جمله دکتر احمد توکلی نیز قدرت رویارویی با خاتمی را نداشتند همانگونه که نماینده ی ارشد این طیف چهار سال پیش نیز قبل از پایان شمارش آرا دست تسلسیم بالا برده بود.پس دولت اصلاحات چهار سال دیگر ادامه می یافت...
ب) نهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری نزدیک بود و پیام دوم خرداد مبنی بر اراده ی حاکمیت برای حضور اصلاح طلبان در قدرت ( که در مقدمه ذکر شد ) شخصیتهای برجسته ی  جبهه ی اصلاحات را به حضور در میدان رقابت مشتاق تر می نمود با این وجود اصرارها ی فراوان برای حضور مهندس موسوی هرگز به نتیجه نرسید.اینچنین بود که به ناگاه نام سه چهره ی شناخته شده در این جبهه برای کاندیداتوری سر زبانها افتاد: شیخ مهدی کروبی،مصطفی معین و محسن مهرعلیزاده.
پس از رد صلاحیت معین و مهرعلیزاده توسط شورای نگهبان،حجم اعتراضات به گونه ای افزایش یافت که هردو به حکم حکومتی دوباره در میدان رقابت باقی ماندند اما کسی توجه نکرد که با بازگشت آنها به رقابت،جبهه ی اصلاحات چند پاره شد.براستی برای اصلاح طلبان بهتر نبود با رد صلاحیت معین و مهر علیزاده همگی به دور حلقه ی مهدی کروبی و یا حتی هاشمی رفسنجانی گرد آیند و نتیجه را از آن خود کنند؟ نکردند و نشد...
ج) اما انتخابات دهم حکایت عجیبتری داشت و ثابت کرد علیرغم حضور افراد متفکر و اندیشه پرداز در بدنه ی اصلاح طلبان و حضور سالیان دراز در عرصه ی سیاست و حکومت همچنان سیاسیون ایرانی و بویژه از نوع اصلاح طلبشان از درک عمیق و صحیح مفهوم استراتژی و لزوم بهره گیری از آن عاجزند و از رفتارهای استراتژیک معطوف به قدرت فرسنگها فاصله دارند.
اهمیت حضور اصلاح طلبان در انتخابات دهم کاملا" واضح بود و عمومیت جامعه نیز رغبت و تمایل قابل توجهی در این زمینه نشان می داد. در شهریور 87 شیخ اصلاحات قدم پیش نهاد و از شخصیتهای برجسته این اروگاه درخواست نمود که در صورت تمایل تا آبان ماه برای نامزدی اعلام حضور نمایند در غیر اینصورت خود را واجد شرایط حضور در انتخابات ریاست جمهوری می داند.آبان رسید و گذشت و آذر ماه مهدی کروبی خود را به عنوان کاندیدا معرفی نمود.واکنش های موافق و مخالف شکل گرفته بود.طیف وسیعی از اصلاح طلبان همزمان از محمد خاتمی و میر حسین موسوی دعوت می کردند.ابتدا بنا بود تنها یکی از این دو چهره ی محبوب کاندیدا شوند تا اینکه در بهمن 87 خاتمی اعلام کاندیداتوری نمود.منازعات بر سر ایرادات حضور با دو کاندیدا به اوج خود رسیده بود که در اواخر سال میر حسین نیز به جمع نامزدهای ریاست جمهوری افزوده شد.
سید محمد خاتمی که تاریخ گواهی بر ارجحیت همیشگی اخلاق نزد تفکرات وی است برای جلوگیری از تشتت بیشتر در اردوی اصلاحات از گردونه انتخابات انصراف داد اما دو کاندیدای دیگر هرگز عقب نشینی نکردند و البته تا آخر هم ایستادند...
اکنون که در آستانه ی پایان مدت دولت دهم هستیم هنوز هم قوه مجریه در اختیار اصولگرایان است و به نظر هم نمی رسد چندان تمایلی برای از دست دادن آن و کنار رفتن از صحنه ی قدرت داشته باشند.تجربه ی اصلاح طلبان در چهار انتخابات گذشته که دو دوره با یک نامزد و دو دوره با چندین کاندیدا حضور یافتند باید برای هفت پشتشان بس باشد.حضور در قدرت مستلزم داشتن استراتژی است.آیا استراتژی اصلاح طلبان برای انتخابات یازدهم مشخص است؟آیا اساسا" توان رسیدن به یک استراتژی مشخص را دارند؟آیا برای حضور یا عدم حضور در انتخابات ریاست جمهوری فلسفه،برنامه و سازماندهی معینی را اعمال خواهند کرد؟