نيروهاى
امنيتى و
روانشناسى
برترى طلبى
فاریا
بالاس
فشار
وارده از سوي
حاكميت به
منظور تعيين
مرزهای
اخلاقی مطابق
با چهارچوب
های بیرونی،
عزت نفس را
زير سوال مي
برد.
اين روز ها
آزار و اذيت
نيروهای
امنيتی در خيابانها
خشم و اعتراض
بسياری از
مردم جامعه را
سبب شده است.
فشارهايی كه
به بهانه
برقرار ساختن
نظم و امنيت
اجتماعی بر
اعضای جامعه
وارد شده است
نه تنها ضامن
هيج گونه
امنيتی نمى
باشد كه بانی
اغتشاش های
بيشتر در
خيابانها از
طريق تحريك و
تهيج احساسات
مردم می شود.
مساله حجاب فردی
و فشار وارده
از سوي حاكميت
به منظور
تعيين مرزهای
اخلاقی مطابق
با چهارچوب ها
و معيارهای
بیرونی فرد
كانسپت مستقل
انديشيدن
افراد را
متزلزل كرده و
عزت نفس اعضای
جامعه را زير
سوال مي برد.
نكته مورد
تمركز در اين
مطلب
نيروهايی
هستند كه اين
فشار را به
مردم منتقل می
كنند.
صحنه های
ناخوشايندی
كه امروز در
خيابانها
شاهد آن هستيم
و خشونت گفتاری
و رفتاری
همراه با لذت
که از سوي
نيروهای امنيتی
به منظور
اعمال ارزش
های منشا قدرت
بر ارزشهای
فردی اعضای
جامعه
حكفرماست،
نگاه را بر
انگيزه خشونت
متوجه می
سازد. اعمال
زور و فشار بر
مردم در
خيابانها
توسط نيروهای
امنيتي شيوه
ای است كه با
تحقير روانی
افراد همراه
است. اين زور
گويی ریشه در
چالشها و
تضادهای
شخصیتی فرد
در شرایط
اجتماعی و
شخصی دارد،
به این معنا
که فرد به
دلیل عدم حسّ
کنترل بر
مسائل
پیرامون خود و
مرتبط به
زندگی شخصی
و خانوادگی
خویش، ارضای
این نیاز را در
به انحصار
کشیدن مسائل
شخصی در
جایگاههای
دیگری جستجو
میکند. این
جایگاهها می
تواند در قالبهای
اجتماعی و
سیاسی فرد را
به اکتساب
هویتی گم شده،
نزدیکتر سازد.
بدیهی است که
در ریشه یابی
علل اين گونه
رفتارها،
مراحل کودکی
شخص و روابط
خانوادگی وی
نقش به سزایی
را در شکل
گیری کامل
گرایی و یا
مطلق گرایی شخصیتی
در مسائل
اجتماعی و
سیاسی ایفا
کند. سلب قدرت
انتخاب و
تصمیم گیری در
کودک و یا
نوجوان توسط
والدین، وی را
سرخورده و
منفعل به سمت محیط
خارج از
محدوده
خانواده سوق
می دهد. حرکت
به سوی اهداف
در چنین محیطی
ملزومات خاص
خود را دارد و
گاه توسل به
اعمال خشونت در
این راستا از
بایدهای
رسیدن به
اهداف محسوب
می شود.
با تكيه بر
انديشه هاي
آلفرد آدلر و
ديدگاه های وی
بر روانشناسی
فردي می توان
قسمتی از اين ناهنجاری
های رفتاری را
ريشه يابی
كرد. بر اساس
تئوری آدلر
احساس حقارت و
يا احساس
اينفرير از
بدو تولد با
ما همراه است.
اين حس از عدم
توانايی های
جسمی ما در
دوران نوزادی
شكل می گيرد و
در مرحله بعد
برخورد ها و
قياسهايی است
كه توسط
خانواده و سپس
دوستان انجام
می گيرد. اين
مراحل سير
طبيعی خود را
طی كرده و
تنها زمانی به
يك فرايند نابه
هنجار تبديل
می شود كه
بنياد سير
طبيعی احساس
حقارت، به
كامپلكس (complex) حقارت
مبدل گردد. به
اين معنا كه
فرد براي جبران
احساس كمبود
خود در صدد
جبران اين
ضعفها برآمده
و وارد مرحله
ای مي گردد كه
در روانشناسی
به آن مرحله
كامپنسيت (compensate) يا جبران
می گويند. اگر
راه های
سازنده
همانند تدارک
ايجاد
رغبتهاي
اجتماعی كه
فرد خود را با
اعضاي ديگر
جامعه سهيم
بداند برای
اين مرحله
مهيا باشد فرد
از طريق راه
های جبرانی
سالم در يكی
از فرايندهای
جبرانی
سرمايه گذاری
كرده و با
پيشرفت در آن
و كسب حس
موفقيت،
تشويق و ترغيب،
احساس حقارت
را به حس
کامیابی مبدل
مي سازد. در
صورتيكه اين
نياز در بستر
خانواده و سپس
در
چهارچوبهاي
زندگي اوليه
اجتماعی ارضا
نشود و يا
زمينه جبران
سازنده ی آن
براي فرد مهيا
نشود، وي به
راه های
جبرانی نا
بهنجار سوق
داده می شود
که سواستفاده
از قدرت يكی
از اين راه
های جبرانی
محسوب مي شود.
در نظريه آدلر
شخصيت هر فرد
حول محور هدف
غايی كه وی
برای خود در
نظر گرفته
وحدت پيدا می
كند و تمامی
تلاش و رفتار
وی در راستای
معاوضه كامپلكس
يا عقده حقارت
با احساس
برتری است. به
بيان ديگر هدف
غايی هر فرد
نوعی برتري
طلبی است.
از ديدگاه
روانشناسی و
با تكيه بر
تئوری آدلر می
توان رفتار
نيروهای
امنيتی را كه
با تحقير مردم
و اعمال زور
بر آنان برای
تصحيح پوشش در
خيابانها با
این شکل حضور
پیدا می کنند
را اينگونه
تحليل كرد كه
اين افراد
خويشتن تحقير
شده ای هستند
كه بنا به
دلايل
خانوادگی،
تربيتی و
اجتماعی
احساس خودكم
بينی در آنها
به كامپلكس
حقارت تبديل
شده و به دليل
نبود رغبتهاي
اجتماعی در وي
احساس همدلی و
مشاركت با ديگران
ندارد. بر اين
اساس او
همواره وجهه
همتش متوجه
جبران اين
كاستی بوده و
رهايی از
احساس خفت
درونی در
اولويتهای
رفتاری وي قرار
مي گيرد.
بنابراين
تمامي رفتار،
انديشه و گفتار
چنين فردی در
اين راستا
سازمان مي
يابد. چنين
فردی با
اكتساب
كوچكترين
ابزار قدرت با
اينكه عناصر
قدرت بيرونی
را در اختيار
دارد ولي
همچنان بنده ی
احساس حقارت
اينترنال (internal) و داخلی
خويش محسوب می
شود. چنين فردی
به دليل احساس
برتری طلبی
نياز به تائيد
توفق و مهتری
اش از سوي
ديگران در وی
نهادينه می
شود و لازمه
تحقق چنين
امری، كوچک و
حقير بودن
ديگران در
برابر وی می
باشد. بر اساس
اين نگرش
ميتوان اعمال
زور و تحقير
مردم توسط
بعضى نيروهاى
امنيتى را از
جنبه روانى
ريشه يابى كرد
و احساس لذت و
پافشارى آنان
بر اين امر كه
گاها خارج از
چهارچوب
وظائف قانونى
قرار ميگيرد
را نيز با اين
ديدگاه توضيح
داد.
بايد توجه
داشت كه تحليل
روانشناسی
احساس اينفرير
يا حقارت تنها
يكي از ديدگاه
های روانشناختی
برای بازنگری
به شخصيت
پردازی
عاملان
آزارهای
خيابانی
محسوب می شود
و قطعا عوامل
ديگری در
بررسی
اينگونه
ناهنجاريهای
اجتماعی نقش
دارند.
هدف نگارنده
تنها پوششی
گذرا از
دیدگاه روانشناسى
فردی بر این
ناهنجاری
بود، پر واضح
است که این
موضوع می
تواند از
دیدگاه و
تئوری های دیگر
روانشناسی و
در بعدی دیگر
جامعه شناسی
بررسی و تحلیل
شود. باید به
این نکته نیز
توجه داشت که
موضوع اعمال
این خشونت ها
و بررسی عوامل
آن از سوی
مراجع قدرت،
امری است که
روزمره دیده
می شود و گاها
در مورد آن نیز
صحبت می شود،
اما تلاش بر
آن بود که
نگاه تجربی به
سمت بخشی از
نگاه تحقیقی
سوق داده شود.