نهضت آزادی ایران، مؤمن های سکولار

(به مناسبت ۲۷ اردیبهشت، سالگرد تاسیس نهضت آزادی ایران به دبیرکلی مهدی بازرگان)

سخن معروفی از مهندس مهدی بازرگان، کنشگر و صاحب نظر در حوزه دین وسیاست (۱۳۷۳- ۱۲۸۶ هجری شمسی) به هنگام تأسیس «نهضت آزادی ایران» وجود دارد که در دهه چهل شمسی، ترجیع‌بند کلام برخی از روشنفکران ایرانی شد: «ما مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی هستیم.» اما بازرگان به عنوان عضو بنیانگذار این تشکل سیاسی از نقل چنین جمله‌ای چه منظوری را در سر می پروراند و در صدد پاسخ به چه پرسشی بود؟

اگرچه حادترین مشکل ایرانیان در آن دوره، حکومت دیکتاتوری بود اما اضطراب ها و نگرانی های برخی از روشنفکران ایرانی فراتر از آن بود و به این وجه خلاصه نمی شد. آنان به این فکر می کردند که ایرانیان، اگر چه برای تحقق حقوق اساسی خود از جمله آزادی وحق حاکمیت، مبارزه می کنند اما تجربه کافی برای دموکراسی ندارند. چرا که آنان معتقد بودند، استبداد در یک ساختار سیاسی خلاصه و محدود نمی شود، بلکه ابعاد فرهنگی متناسب و همآهنگ با ساختار سیاسی خود را دارد. این همان موضوعی بود که مهندس بازرگان در دهه شصت شمسی و در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» به آن اشاره داشت. این سخن بازرگان در روزگاری مطرح می شد که پرسش عده ای این بود: تعامل یا تقابل دو مقوله «اسلام» و «دموکراسی». اما پاسخ بازرگان به این پرسش بنیادین که امروز نیز پیرامون فرآیند دموکراتیزاسیون در کشورهای اسلامی مطرح شده است را در همین سخنرانی تأسیس نهضت آزادی ایران در ۲۷ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ شمسی می توان دریافت؛ آنگاه که او در صدد تبیین جمله خود بر می آید.

۱- «مسلمانیم نه باین معنی که یگانه وظیفه خود را روزه و نماز بدانیم. ... دین را از سیاست جدا نمی‌‌‌دانیم .... آزادی را بعنوان موهبت اولیه الهی و کسب و حفظ آن را از سنن اسلامی و امتیازات تشیع می‌‌شناسیم. مسلمانیم باین معنی که به اصول عدالت ومساوات و صمیمیت و سایر وظایف اجتماعی و انسانی قبل از آنکه انقلاب کبیر فرانسه و منشور ملل متحد اعلام نماید معتقد بوده‌ایم.

۲- ایرانی هستیم .... ایران دوستی و ملی بودن ما ملازم با تعصب نژادی نیست و بالعکس مبتنی بر قبول نواقص و معایب خود و احترام به فضائل و حقوق دیگران است. نسبت به حیثیت و استقلال و تعالی کشورمان فوق‌العاده پافشاری می‌کنیم ولی مخالف ارتباط و تعادل با سایر ملل و زندگی در جهانی که روز بروز پیوندها و احتیاجات متقابله شدیدتر می‌‌شود نیستیم.

۳- تابع قانون اساسی ایران هستیم ولی منافی (نومن ببعض و نکفر ببعض) نبوده از قانون اساسی بصورت واحد جامع طرفداری می‌کنیم و اجازه نمی‌‌د‌هیم اصول و اساس آن که آزادی عقاید و مطبوعات و اجتماعات، استقلال قضات، تفکیک قوا و بالاخره انتخابات صحیح است، فراموش و فدا شود و اما فروع و تشریفات قانون با سوء تعبیر آن مقام اصلی را احراز نماید و بالنتیجه حکومت ملی و حاکمیت قانون پایمال شود.

۴- ... ما مصدق را بعنوان یگانه رئیس دولتی که در طول تاریخ ایران محبوب و منتخب واقعی اکثریت مردم بود و قدم در راه خواسته‌های ملت برداشته توانست پیوند بین دولت و ملت را برقرار سازد و مفهوم واقعی دولت را بفهماند وبه بزرگترین موفقیت تاریخ اخیر ایران یعنی شکست استعمار نائل گردد تجلیل می‌‌کنیم و باین سبب از (تز) و (راه مصدق) پیروی می‌‌کنیم.»

به این ترتیب اگر چه دوران شکل گیری بنیانگذاران نهضت آزادی ایران، پس از جنبش مشروطیت مردم ایران بوده است و در واقع شاید بتوان گفت که به لحاظ فکر و الگوهای رفتاری و سیاسی میراث دار مشروطیت بوده اند اما آنان با تأثیر گرفتن از فضای پس از دهه بیست و گفتمان رایج آن روزگار؛ خود منادی گفتمان جدیدی در جامعه ایران می شوند. بنابراین جدای از قوت و ضعف گفتمان نهضت آزادی ایران، نقش مهم این تشکل سیاسی را باید در انداختن دیدگاه های های نو و نقد آموزه های اجتماعی متداول جستجو کرد.

نهضت آزادی و جامعه روشنفکری ایران

در نگاهی به سنت روشنفکری در ایران، می توان دریافت که این سنت در کل چپگرا بوده است. سابقه رابطه جامعه روشنفکری ایران با جریان مدعی عدالت خواهی به دوره انقلاب مشروطیت بر می گردد که این رابطه با پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، شکل جدیدی به خود گرفت. در این دوران یک وابستگی میان برخی احزاب مدعی عدالت خواهی در ایران با تنها حزب حاکم در شوروی شکل می گیرد. از همین رو جامعه روشنفکری ایرانی در سه شکل خود را نشان داد:

۱- روشنفکرانی که بطور مشخص به حزب توده ایران، تعلق خاطر داشتند و بعدها در سازمان های مختلف چپ از جمله سازمان فداییان خلق ایران خود را مطرح کردند. آنان نگاهی همراهانه با اندیشه های چپ داشتند.

۲- روشنفکرانی که به دلیل نگرش های راست، مدافع لیبرالیسم بودند. آنان بیشتر به عنوان تکنوکرات های لیبرال شناخته می شدند.

۳- روشنفکرانی که ضمن توجه به ارزش های دینی، سعی می کردند تا برای مسایل روز پاسخ در خور توجهی داشته باشند تا از رقیب شکست نخورند. در این بین برخی اگر چه نگاهشان دینی بود اما بر مواضع چپگرایانه‌، تأکید می کردند. آنها مدل سوسیال دموکراسی را بهترین شکل برای حکومت معرفی می کردند. "نهضت خداپرستان سوسیالیست" با رهبری محمد نخشب و سید جلال الدین آشتیانی از اینگونه جریان ها بود که متعلق به گفتمان نواندیشی دینی بود. اما مهندس بازرگان که مانند دیگر تحول خواهان دینی معاصر، ضمن تعامل با زمان به ایفای نقش پرداخته بود، با طرح گفتمان «اسلام مکتب مبارز و مولد» (۱۳۴۰ شمسی) که نتیجه آن تغییرات بنیادین در جامعه و سیاست و خروج جامعه مسلمانان از بن بست عقب ماندگی های اجتماعی، علمی و تمدنی بود، سعی کرد تا اسلام را به عنوان یک مکتب پاسخگوی تمام پرسش ها و مسائل نوین، نشان دهد. در کنار این موضع کمتر سخنرانی یا نوشته‏ای از مهندس بازرگان را می توان دید که در آن از آزادی و دموکراسی سخن، نگفته باشد. اما مبانی دموکراسی او و همراهانش در نهضت آزادی ایران بیشتر بر مبانی دینی تکیه داشت و نه غربی؛ یعنی مبانی آنان بومی بود.

بنابراین در دهه پنجاه شمسی دو نوع قرائت سیاسی در ایران شکل گرفت که پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ نیز به صورت شدید تری خود را باز تولید کرد؛ یک قرائت که نگاهش بیشتر بر آزادی ها و حقوق انسانی معطوف بود و قرائت دیگر، قرائتی انقلابی که بر مبارزه با امپریالیسم تأکید می کرد. اعضای ارشد نهضت آزادی ایران که از ابتدای کنشگری شان به فکر اصلاح ساختارهای حاکم بر کشور بودند و پی‏‏گیرانه مسیر اصلاح‏طلبی را دنبال می‏کردند، همواره بر این نکته تأکید می کرد که اگر ساختار قدرت در ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، روند تکاملی و اصلاحی طی نکند، در تاریکی فرو می رود. همانگونه که مهندس بازرگان در جمله ای گفت: «آزادی نه گرفتنی است و نه دادنی، بلکه یادگرفتنی است.» این در حالی بود که گروه ها و سازمان های چپ تحت تأثیر تئوری‏های لنینی، نیروهای آزادیخواه را با سرمایه داری لیبرال گره می‏زدند. به عنوان مثال اساس نظریه بیژن جزنی و مسعود احمدزاده از نظریه پردازان سازمان فداییان خلق ایران، این بود که تضاد اساسی، تضاد خلق و امپریالیسم است و استبداد بدون اتکاء بر امپریالیسم امکان تجدید حیات ندارد. بنابراین آنان خطر عمده را امپریالیسم و بازگشت حکومتی دست نشانده می دانستند؛ حکومتی که موجب بازگشت استبداد و از بین رفتن آزادی سیاسی می شد. به این ترتیب فکر انقلابی‏‏ای که بر سازمان های سیاسی چپ- دینی و غیر دینی- استیلا پیدا کرد، بازرگان و نهضت آزادی ایران را میانه‏ رو و مانع در مسیر پیش‏برد انقلاب می دانست. اما وجود این مخالفت ها، نشان از آن داشت که نمی توان نقش بازرگان و همراهانش را در تحول فکر معاصر ایران و جامعه روشنفکری ایران، نادیده گرفت؛ حتی اگر آرای اجتماعی و دین شناسانه آنان پذیرفته نشود. این در حالی بود که این مخالفت ها پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ نیز به شکل دیگری باز تولید شد.

نهضت آزادی و فضای پس از انقلاب

در زمانی که کار نظام جمهوری اسلامی به تثبیت رسید، مهندس بازرگان که دبیر کل نهضت آزادی ایران بود با پذیرش پست نخست وزیری در دولت موقت (۱۳۵۷) به شکل دیگری راه خود را ادامه داد. قابل تأمل اینکه این پذیرش در دوره ای صورت گرفت که افکار رادیکال و انقلابی در حال رشد و گسترش بود و شخصیت بازرگان با نظام انقلابی و افکار رادیکال دینی و سیاسی سازگار نبود و تربیت و سابقه و ایدئولوژی او نیز با چنین ساختار حقیقی و حقوقی انطباق نداشت. از همین رو بازرگان در اولین سخنرانی خود پس از پذیرش پست نخست‌وزیری دولت موقت (۱۳۵۷ شمسی) گفت: «انتظار اینکه مملکت یک شبه ره صدساله بپیماید، خواسته‌ها فوراً و به‌طور کامل و صد درصد تأمین گردد، همه بدها بلافاصله، بدون رسیدگی و محاکمه، مجازات و بلکه اعدام شوند (چیزی که نه ممکن است و نه مصلحت) از بلاها و دردهای هر دولت ملی و اسلامی است.» همان گونه که نارضایتی های او پس از پیروزی انقلاب از اعدام دستگیرشدگان و برخورد های صورت گرفته با زنانی که حجاب اجباری را نپذیرفته بودند و تصرف سفارت آمریکا در تهران با مذاق قرائت انقلابی جور نیامد. روشی که بازرگان و همراهانش در نهضت آزادی ایران توصیه می کردند، روش مسالمت‏آمیز و روش معقول بود که این روش‏ها به نظر نیروهای رادیکال، روش‏ درستی نبود.

بنابراین مهم ترین ویژگی ای که پس از انقلاب مردم ایران ( بهمن ۱۳۵۷ شمسی) بروز پیدا کرده بود، حاکمیت یک ایدئولوژی خاص بود؛ یعنی فضای حاکم در ایران پس از انقلاب، فضای چپ‌گرایی- دینی و غیردینی- بود که در عمل به دموکراتیزه شدن جامعه توجه‌ شایسته ای نشان نمی داد. در این زمان اعضای ارشد نهضت آزادی با توجه به تجارب خود، شکست دولت ها را بیشتر به این دلیل می دانستند که قدرت حاکم، تبدیل به ایدئولوژی- فارغ از محتوا- شود و حکومتگران به هر طریقی اعمال و رفتار خود را با آن توجیه کنند. بنابراین آنان به تدریج از همراهی با نظام انقلابی فاصله گرفتند و در دهه شصت شمسی مهندس بازرگان با طرح «بازیابی ارزش ها»، ایدئولوژی رسمی نظام حاکم را به چالش کشید و راهی تازه در قبال حاکمیت دینی - فقهی مستقر در پیش گرفت. بازرگان که نظام مورد علاقه خود را «جمهوری دموکراتیک اسلامی» اعلام و برای رفراندوم پیشنهاد کرده بود، موضوعی که با مخالفت رهبر فقید انقلاب مواجه شد، در اولین سخنرانی خود پس از پذیرش پست نخست‌وزیری (۱۳۵۷ شمسی) می گوید: «حکومت جمهوری اسلامی ما «جمهوری دمکراتیک» است و جمهوری دمکراتیک واقعی و حقیقی نیز، اسلامی است. وقتی هم از خلق صحبت می‌کنم و این کلمه را ادا می‌نمایم همان‌طورکه سراسر قرآن دلالت دارد، توجه خاص و انحصاری به یک طبقه معین، با شغل و درآمد و مقام خا ص و وظیفه خاص نیست. حتی در اسلام، وقتی از خلق و ناس صحبت می‌شود، اصرار به پیروانِ مرامِ مذهبِ خاص هم نیست. رحمت خدا واسع است و همه جانبه است. یک حکومت اسلامی نیز نظر انحصاری و خاصه‌خرجی به‌دسته و جمعیت و طبقه خاص ندارد، همه در سایه دولت هستند، مادام که راه حق را پیش می‌گیرند و قصد ظلم و فساد ندارند، تحت حمایت و مورد عنایت هستند، چه اکثریت و چه اقلیت.»

در این دوران ناگزیر دو جبهه نسبت به روش، منش و مشی نهضت آزادی ایران واکنش نشان دادند و هرکدام به فراخور افکار و ایدئولوژی خود در مقام پاسخگویی برآمدند. مسئولان و نظریه پردازان طرفدار نظام مستقر و نیز حامیانشان به مقابله و معارضه پرداختند و روشنفکران متفاوت اندیش نیز در سطوح مختلف به واکاوی و نقد برخی از آموزه ها و رفتارهای اعضای نهضت آزادی ایران دست زدند. تقابلی که هنوز هم ادامه دارد. اما بازرگان و جریان همراهش که همواره بر دو مقوله «ملیت» و «مذهب» تأکید داشتند، در سال های اول پس از پیروزی انقلاب (۱۳۵۷ شمسی) وضعیت جامعه را برای «دموکراسی ملی» مناسب می دیدند. آنان با باور به مشارکت سیستماتیک و قانونمند و نهادینه شده مردم در سرنوشت و حاکمیت خودشان، معتقد بودند که می توان آرام آرام به یک نظام غیرمتمرکز توسعه یافته دست پیدا کرد. از همین رو مهندس بازرگان و همفکرانش در دولت موقت از همان روزهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ با توجه به شرایط ویژه تاریخی و حوادث سیاسی روز، به طور جدی به دنبال تدوین و نهایی کردن قانون اساسی جدیدی بودند که جمهوری اسلامی و حاکمیت ملت را تعریف کند. در پیشنویس قانون اساسی تهیه شده توسط دولت موقت که ریاست آن بر عهده مهندس بازرگان بود و در قانون اساسی مصوب ۱۳۵۸ (هجری شمسی) نیزتأیید شد، مردم از چهار طریق اعمال حاکمیت و مشارکت می کنند:

- در انتخابات کشوری مانند اتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس.

- انتخابات شوراهای شهر و روستا

- از طریق انجمن های مدنی و صنفی

- از طریق احزاب سیاسی

بازرگان و همفکرانش با این اعتقاد که در یک جامعه انتقالی تنوع و گوناگونی آرا و عقاید به مراتب بیشتر از یک جامعه سامان یافته است، بر ضرورت پذیرش و احترام به تکثر در مرحله انتقال تأکید می کردند. بنابراین مهندس بازرگان تمایل به دموکراتیک شدن نیروهای سیاسی و اجتماعی جامعه را در نطق قبل از دستور خود در مجلس شورای اسلامی (۱۳۶۲ شمسی) اینگونه عنوان می کند: «آرمان مشترک یعنی مثلث مقدس آزادی ملت، استقلال مملکت و استقرار حکومت اسلامی با دو اصل مقدس دیگر یعنی حاکمیت ملی و اجرای قانون اساسی مخمسی را تشکیل می‌دهند که پنج ضلع آن وابستگی ملازم متقابل با هم داشته حیات و قوامشان در گروی انتخابات آزاد می‌باشد. اگر ما مجلس آزاد مستقلی نداشته باشیم که متعلق و منبعث از تمام ملت باشد دیر یا زود جمهوری اسلامی مانند سلف خود مشروطیت سلطنتی، با حفظ صورت و عنوان، تبدیل به نوعی استبداد و نظام طاغوتی متکی به استیلای خارجی خواهد شد. همیشه و در همه جای دنیا استبداد از روزی شروع شده است که یک شاه، یک خاندان، یک طبقه و حتی یک مکتب خواسته است ولو با حسن نیت و به قصد خدمت، خود را یگانه مالک، یگانه مسئول و یگانه مأمور بر سایرین تصور و بر جامعه تحمیل نموده، وقعی به رضایت و رأی مردم ننهد. در حالی که مجلس‌های شورای واقعی و آزادی‌های اجتماعی آخرین و بلکه یگانه سنگرهای استقلال کشورها و ضامن بقا و سعادت ملت‌ها هستند.» از این زمان به بعد مهندس بازرگان و همراهانش در نهضت آزادی ایران با توجه به سبک اداره نظام به کنکاش های خود در جهت روند دموکراتیزه شدن جامعه شدت می بخشند. کنکاشی که بعدها در قالب نظریه هایی چون «آخرت، خدا؛ هدف بعثت انبیاء» توسط مهندس بازرگان پی گرفته می شود.

بازرگان و پروژه بازسازی اندیشه اسلامی

با فاصله گرفتن از زمان پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷، محافل گونه گون «روشنفکری دینی» در ایران شکل گرفت. این در حالی بود که بازرگان در این دوران نیز به پیرایشگری دینی و تعمیق پروژه «بازسازی اندیشه اسلامی» استمرار می بخشید.

۱- برخی از روشنفکران که برآمده از دهه نخست پس از انقلاب بودند، راهی غیر از اندیشه های چپ را برگزیدند و سخنان کارل پوپر را به عنوان ترجیع‌بند سخنان خود انتخاب کردند. این گروه از روشنفکران تحت عنوان «لیبرال دموکراسی» جا گرفتند. دکتر عبدالکریم سروش و حلقه کیان نمونه هایی هستند که می توان به عنوان نمونه آنان را در این مقوله جای داد.

۲- نواندیشان دینی که معتقد بودند، برای نهادینه‌ شدن مفاهیم مدرنیته، از جمله دموکراسی، مفاهیم باید با فرهنگ ملی عجین و بومی شود. به اعتقاد این گروه، هویت ایرانی، دارای دو رکن محوری «ایرانیت» و «اسلامیت» است و هر جریانی در ایران، یکی از این دو رکن را نادیده بگیرد، شکست خواهد خورد. مهندس بازرگان و جریان فکری، سیاسی ملی- مذهبی در این مقوله جای می گیرند.

بازرگان که به شهادت آثار به جا مانده از او، یکی از دلایل بازتولید حاکمیت های فردی را، تنومندی ریشه های فرهنگی و تاریخیِ می داند، دیگران را به نکته ای دیگر توجه می دهد: در شرایط نوین، شکل این باز تولید هم نوین می شود. در این شرایط می توان با بهانه های مختلف از جمله دین مانع برآورده شدن خواست مردم شد.

بنابراین پرسشگری ها و آموزه های مهندس بازرگان به عنوان ایدئولوگ نهضت آزادی ایران در مورد نقد شرایط موجود در ایران، گامی مهم در جهت تصحیح یک راه و ترمیم یک پروژه در حوزه دین و دین شناسی و همین طور در حوزه جامعه و سیاست می شود. بازرگان در دو دهه شصت و هفتاد با ارائه دیدگاه های خود در خصوص حکومت دینی، هم با آموزه های اسلام گرایان سیاسی و انقلابی مخالفت کرد و هم در سطوحی با روشنفکرانی که به لزوم بومی شدن مفاهیم، بی توجه بودند به جدال برخاست. از همین رو او در سال ۱۳۷۳ یعنی در آخرین سال عمر خود با طرح نظریه «آخرت، خدا؛ هدف بعثت انبیاء»، بنیان های دین فقهی حوزوی و از این رهگذر حکومت دینی - فقهی را به چالش طلبید؛ رساله ای که آثار خود را در جدال های معرفتی و سیاسی ایران آشکار کرد.

از همین رو بازرگان به همراه نسلی که برآمده از دهه بیست بود و خوانشی نوگرایانه از دین داشت، تلاش گسترده و مؤثری برای طراحی یک نوع مکتب جامع و کامل برای رسیدن به «دموکراسی حداقلی ملی» بر اساس توافق ملی به سوی توسعه همه جانبه درون زا انجام داد. همانگونه که در سال۱۳۲۶ شمسی در بحث های بنیادین خود با عنوان «راه طی شده» این جمله را زمزمه می کند: « در آن روزگاری که سکان کشتی کشورها به‌دست ناخدایان درباری و معدودی رجال و اعیان بود و زمام امور همه در تیول مشتی شیوخ و اشراف و روحانیون قرار داشته، چیزی که به حساب نمی‌آمد، افراد ملت یا امت بود و پیشاپیش تمام حوادث، خیل سلاطین و بزرگان دیده و گفته می‌شد. قرآن پرده را عقب زده، صف مقدم صاحبان زر و زور را شکافته، سرنوشت هر قوم را در قلوب مردم و چگونگی افراد جست‌وجو می‌نماید و ریشه دموکراسی را پیش از آن‌که حکومت ظاهری مردم به دست مردم بیافتد، در این آیه خلاصه کرده و می‌فرماید: اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم. اسلام این حقیقت و توجه به مساوات و حریت را از همان‌جا آورد که انجیل و تورات آوردند.»

* عبدالرضا تاجیک روزنامه نگار و فعال ملی - مذهبی مقیم پاریس است.