این خانه از پای بست ویران است

 

سیدابراهیم نبوی

از مدتی پیش منزل مسکونی محمود احمدی نژاد در منطقه نارمک تهران، تخریب شده و در حال تجدید بناست. رئیس دولت خدمتگزار هم بالاخره باید برای فردای بازنشستگی اش به فکرکار و زندگی باشد. نمی شود که همه جای ایران را بسازد و آباد کند و خانه خودش همین طور بماند ته کوچه بن بست.

این خانه به مساحت ۱۷۵ متر، با ۱۲۷متر مربع زیربنا، ۴۰ سال سابقه ساخت در منطقه‌ نارمک تهران، همان خانه ای است که در ابتدای حضور احمدی نژاد درجایگاه ریاست جمهوری، و اعلام فهرست اموال و دارایی‌های وی به رئیس قوه‌قضاییه اعلام شده بود و سال گذشته هم داماد پروین احمدی نژاد در وصفش گفته بود: "منزل دکتر احمدی نژاد به قدری فرسوده است که اگر ایشان عطسه کند دیوارهای منزل به لرزه افتاده و نماز آیات بر اهل منزل واجب می شود!!"

و لابد برای اینکه نماز آیات بر اهل منزل واجب نشود، دکتر دست به کار نوسازی منزلش شده است. خب این حق هر شهروندی است که تصمیم بگیرد و خانه اش را نوسازی و تعمیر کند. اصلا به این جای قضیه کاری ندارم. ولی اگر دکتر همه کارهای مملکت را مثل ساختن همین خانه اش انجام داده باشد، که داده خیلی هم نباید ازوضعیتی که داریم تعجب کنیم. از قدیم گفته اند: نکرده کار نبرش به کار، ببریش به کار ...

خانه احمدی نژاد در کوچه ای به طول حدود 50 متر و آخرین قواره جنوبی آن است. بیشتر خانه های این کوچه که اکثرا مانند زمین احمدی نژاد قواره های 175 متری هستند، نوسازی و تبدیل به آپارتمانهای 5 طبقه شده اند ولی منزل دکتر در حال حاضر خاک برداری اش به اتمام رسیده و در مرحله نصب اسکلت فلزی است. (همیشه خدا یکی دو سالی از دنیا عقب است) یک طبقه بیشتر از بقیه ساختمانها دارد و برای آن زیر زمین هم پیش بینی شده است. ( اساسا همیشه باید یک جای کارش با همه آدم ها فرق داشته باشد و یک قدم برود پایین تر) اسکلت منزل احمدی نژاد از فولاد بوده و علاوه بر استفاده از اسکلت فولادی، دیوارهای این خانه از بتن مسلح در حال ساخت است (خب، کار از محکم کاری که عیب نمی کند، موساد و سی آی ای و ... روزی سه بار می خواهند رئیس جمهور محبوب را بعد از دوران ریاست جمهوری اش ترور کنند. خودشان گفته اند . در یکی از جلسات محرمانه... سندش هم موجود است.) و اگر به قول داماد پروین احمدی نژاد خانه قبلی اورا عطسه می لرزاند، منزل جدید را خدا را شکرتوپ هم نمی تواند تکان بدهد. همسایه دیوار به دیوار احمدی نژاد هم که آدم دلش به حال اقبالش به درد می آید، به دلیل کند پیش رفتن کار اسکلت ساختمان احمدی نژاد، ناراضی است و می گوید" بخشی ازاسکلت خانه احمدی نژاد آورده شده اما قطعاتی نیز از قلم افتاده که موجب شده کار تکمیل اسکلت به تاخیر بیفتد."خب اینکه کاملا طبیعی است.

اما از دیگر نکات جالب آپارتمان سازی احمدی نژاد، مخفی نگه داشتن اطلاعات پروژه است. مطابق با ضوابط شهرداری، هر ساختمان در حال احداث باید تابلویی داشته باشد که مشخصات مالک، طراح، ناظر و مجری در کنار زمان آغاز پروژه درج می شود. در حالی که برخلاف همسایه های احمدی نژاد که در حال ساخت وسازهستند و تابلوی ملک خود را نصب کرده اند، تابلویی برای ساختمان احمدی نژاد وجود ندارد (بنده خدا نمی خواهد ریا بشود و اسمش را روی یک خرابه دیگر هم بگذارند) و حتی عوامل اجرایی نیز نمی دانند دقیقا مسئول این پروژه کیست؟ به این می گویند ساختمان مستعار.

احتمالا مسئول این پروژه هم مثل تمام پروژه های دیگر این مملکت امام زمان است و ان شاالله با ظهور آقا به بهره برداری می رسد.

سینما و خبر های خوب و بدش!

آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا (اسکار) از اصغر فرهادی برای عضویت در دو بخش کارگردانی و فیلمنامه نویسی این آکادمی دعوت کرد. آکادمی اسکار هر سال، از چهره های سرشناس دنیای سینما و برندگان اسکار برای عضویت در این آکادمی دعوت می کند و در سپتامبر امسال هم در مراسمی از اعضای جدیدش استقبال می کند و از این به بعد، این اعضا هم می توانند در رای گیری برای انتخاب برگزیده های اسکار شرکت کنند.

گلشیفته فراهانی هم در جدیدترین فیلمش به نام "سنگ صبور"، در نقش زنی افغانی در آستانه30 سالگی بازی می کند، که شوهری علیل دارد و به دلیل گلوله ای که در گردنش هست، کاملاًناتوان شده. شوهر از زن زیبا و جوانش می خواهد او را به زندگی برگرداند.

این فیلم را عتیق رحیمی نویسنده و فیلمسازافغانی، از رمان پرفروش خودش به همین نام، ساخته است. عتیق در سال 1984 به فرانسه مهاجرت کرد و دارای دو ملیت افغانی و فرانسوی است. این کتاب به 33 زبان دنیا ترجمه شده و برنده معتبرترین جایزه کتاب در فرانسه جایزه (Goncourt) در سال 2008 شده است. عتیق رحیمی از بچه باحال های باشعور و عمیق در داستان نویسی است و دو سه کتاب داستان بلند او به فارسی نیز منتشر شده است.

داستان فیلم هم این طور است که یک روز زن (گلشیفته فراهانی)شروع می کند به گفتن داستان دوران کودکی اش , تحمل رنجها, سرخوردگی , تنهایی و رویاهایش و شوهر را لمس می کند و می بوسد و به این ترتیب شوهر ناتوان تبدیل به " سنگ صبور " اومی شود, با اینکه ده سال از ازدواجشان گذشته است. در انتظار برای بهبود شوهر, زن در تلاش برای زنده ماندن و زندگی است. تنها فامیل این زن یک عمه است که خود یک روسپی است.و تنها کسی است که این زن را درک می کند زن از گفتن حرفهای بی باکانه به شوهرش ابایی ندارد و بعد از چند هفته بالاخره رابطه اش را با یک سرباز جوان آشکارمی کند ...

از آن طرف بهزاد فراهانی که پیش تر در گفت‌وگویی در مورد کارهای گلشیفته گفته بود:" مسائل دخترم به من ارتباطی ندارد، این همه بدبخت در دنیاهست، بند کردید به دختر من!"، در برنامه ای که به مناسبت جشنواره کیش برگزار می شد، در پاسخ به سئوال مجری که از او خواست خاطره ای بگوید ، خاطره مشترکش با مرحوم فتحی بازیگر نقش عمروعاص در سریال امام علی را گفت که : " ما در یکی از مناطق جنوبی کار فیلم برداری را انجام می دادیم و شبها برای استراحت به هتلی در بندر عباس می رفتیم . یک دکه کوچک در مسیر بود که گاهی آنجا می ایستادیم و خرید می کردیم . یک روز که آنجا بودیم ، دختری جوان به آنجا آمد و توهین‌های بدی را نثار پیر مردی که صاحب دکه بود کرد و رفت . فتحی از او پرسید : چرا جوابش را ندادی ؟ پیر مرد مکثی کرد و سرش را پایین انداخت و گفت: او دخترم بود! برای همین پاسخی به او ندادم!"

حالاهم خیلی ها این خاطره را جواب بهزاد فراهانی به کسانی می دانند که از او در مورد واکنش اش به کارهای دخترش، سئوال می کنند...

اولا اینکه بیایی درمورد کارهای یک دختر عاقل و بالغ از پدرش سوال کنی و از او بخواهی واکنش نشان بدهد، اساسا کار احمقانه ای است که اوایل انقلاب و شاید همین حالا هم انجام می دهند و وقتی دستشان به کسی که می خواهند نمی رسد، می روند سراغ پدر و مادر واجدادش تا بیاید و بگوید فلانی غلط کرده... خب کارهای دختر چه ربطی به پدرش دارد؟ آن هم در این سن و سال و موقعیت.

دوما، یک آدمی، یک روزی، در یک مملکتی، طبق یک قانونی، یک کاری داشته و انجامش می داده. بعد هم وقتی از هر جهتی که می شده یک نفر را تحت فشار بگذاری، تحت فشار قرار گرفته یا به هر دلیل دیگری، مثلا اینکه دلش خواسته، ازآن مملکت بیرون آمده و رفته یک مملکت دیگر و دارد با قانون همان مملکت کارش را انجام می دهد، به من و شما چه مربوط ؟

مگر روزی هزار نفراز آن مملکت فرار نمی کنند ؟

اصلا خیال کنیدمربوط است. یک آدم هر جای دنیا هم که برود باز هم ایرانی است و همه دنیا چشمشان راگشاد کرده اند ببینند این یک ایرانی خارج از مملکت خودش چکار می کند؟

از قدیم گفته اند چرم را بپایید سگ نبرد، وقتی برد دیگر برده ... هر کسی که خیال می کند نباید یک ایرانی برود خارج از مملکتش و هر کاری دلش خواست، البته طبق قانون کشوری که رفته، بکند، حواسشان را جمع کنند تا کسی به هزار و یک دلیل احمقانه روزی صدبار مرگ را آرزونکند و بالاخره هم همه چیزش را بگذارد و فرار کند و برود جایی که دست کسی بهش نرسد.

سوما، این آقای فرهادی که فیلم بعدیش را درفرانسه می سازد، و آن آقای کیارستمی که فیلم قبلیش را درایتالیا ساخت و بعدی را در ژاپن و آن آقای پناهی و رسول اف و ... که اصلا نمی گذارند فیلم بسازند و این خانم گلشیفته که در فیلم های خارجی بازی می کند و عکسش را روی مجله ها می اندازد... همه دارند و می خواهند کارشان را بکنند. چون کارشان را دوست دارند. همه شان هم یک روزی در همان مملکت کار می کردند. ایراد از کارهایی که اینها می کنند نیست. ایراد ازمملکتی است که نمی تواند جایی باشد برای مردمش که بتوانند بمانند و کاری را که دوست دارند بکنند.

اگر خیلی آدم حسابی هستیم، باید به این ایراد اساسی بیشتر فکر کنیم. راستی از وضعیت اکران فیلم های سینمایی در ایران چه خبر ؟

بد نیست به این فایل صوتی هم گوش کنید: فایل صوتی سخنرانی پر از واکنش سردار احمدی مقدم،سیدمحمد حسینی و علی مطهری درباره سینمای ایران/ صبح سه شنبه در مجلس

حالا که همه خبرهای خوب و بد سینما را گفتیم، پس این یکی را هم بشنوید که لیلا حاتمی، بازیگر بسیار خوب سینمای ایران، فرزند علی حاتمی کارگردان بزرگ سینمای ایران و خانم زری خوشکام( زهرا حاتمی) بازیگر سینمای قبل و پس از انقلاب ایران( وی پس از انقلاب در سریال علی حاتمی به نام هزار دستان بازی کرد) و همسر علی مصفا، بازیگر و کارگردان جوان سینمای ایران که فرزند دکتر مصفا اندیشمند و استاد دانشگاه است، جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کارلو وی واری را دریافت کرد. او پس از دریافت جایزه آن را به مادرش تقدیم کرد. تبریک به لیلا حاتمی و خانواده ارجمندش، تبریک به علی مصفا، تبریک به سینمای ایران و تبریک به دوستداران سینمای خوب ایران.

توران ميرهادي و آسترید لیندگرن

توران ميرهادي نامزدجايزه «يادبود آسترید لیندگرن» در سال 2013 شد.

آسترید آنا امیلیا لیندگرن (Astrid Anna EmiliaLindgren) نویسنده سوئدی کتابهای کودکان و نوجوانان بود که درٔ ۱۴ نوامبر۱۹۰۷به دنیا آمد و در۲۸ژانویه۲۰۰۲ از دنیا رفت تعداد زیادی از کتابهایش به ۸۵ زبان ترجمه و در بیش از ۱۰۰ کشور جهان منتشر شده‌اند.

مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، توران میرهادی، نويسنده ادبيات كودك و نوجوان، یکی از بنیان‌گذاران شورای کتاب کودک و از اندیشه‌پردازان آموزش و پرورش نو ایران را برای دریافت جایزه جهانی «يادبود استرید لیندگرن» در سال ۲۰۱۳ از ایران نامزد کرده است.

دولت سوئد بعد ازمرگ آسترید آنا امیلیا لیندگرن و برای گرامی‌داشت خاطره او"جایزه یادبود آسترید لیندگرن"رابنیاد نهاد. این جایزه، که مبلغ آن ۵ میلیون کرون سوئد است، بزرگ‌ترین جایزه نقدی جهان در مورد ادبیات کودک و نوجوان به حساب می‌آید. علاوه بر این بزرگ‌ترین بیمارستان کودکان سوئد در استکهلم نیز، به نام آسترید لیندگرن است.

توران میرهادی یکی از بنیان‌گذاران شورای کتاب کودک و استاد پیشکسوت ادبیات کودک در ایران است. او پیش از انقلاب به مدت ۲۵ سال سرپرست مدرسه تجربی فرهاد بود و از سال ۵۸ تا کنون پروژه فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را در شورای کتاب کودک سرپرستی می‌کند.

آسترید به‌خاطر دفاع و حمایت از حقوق کودکان و حیوانات و همچنین مخالفت‌اش با تنبیه بدنی نیز شخص شناخته شده‌ای بود. در سال ۱۹۵۸ دومین دریافت کننده جایزه هانس کریستین آندرسن، جایزه بین‌المللی ادبیات کودک، گردید و در سال ۱۹۹۳ جایزه بین‌المللی که به «آلترناتیو جایزه نوبل» معروف شده‌است به دلیل عدالت خواهی او، تعهدش نسبت به حاکم شدن فرهنگ عدم خشونت در جامعه، درک وهمدردی وی با اقلیت‌ها و همچنین به‌خاطر عشق وی به طبیعت و کوششی که در راه حفظ آن به عمل می‌آورد به وی اعطا گردید. یک برنامه رادیویی در نودمین سالروز تولدش او رابه‌عنوان «زن سال سوئد» برگزید.

در خبر معرفي توران ميرهادي به عنوان نامزد جايزه «يادبود آسترید لیندگرن» آمده است: فعالیت‌های او در طول بیش از ۵۰ سال، دنیای ادبیات کودک و آموزش و پرورش در ایران را به سوی رشد و نوآوری هدایت کرد. شکل‌گیری بسیاری از نهادهای فعال در زمینه ادبیات کودکان، آموزش و پرورش و حقوق کودکان در ایران تحت تأثیر کنش‌ها و آموزش‌های شورای کتاب کودک امکان‌پذیر شد.

مؤسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، شورای کتاب کودک و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سه نهادی هستند که در ایران اجازه معرفی نامزد برای دریافت جایزه یادبود آسترید لیندگرن را دارند. شورای کتاب کودک هم امسال محمدعلی بنی‌اسدی، تصویرگر کتاب‌های کودکان، و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، احمدرضا احمدی، نویسنده، و فرشید مثقالی، تصویرگر، را برای دریافت جایزه لیندگرن معرفی کرده اند.

مرگ بانوی نقاش در تنهایی شهر

این مطلب را سه روز قبل برای راپورت همان روز نوشته بودم، ولی فایل نوشته را اشتباها فرستادم و فایلی که فرستادم، این مطلب را نداشت. منصوره حسینی درگذشت.

منصوره حسینی را بیست سال قبل دیده بودم و مصاحبه ای طولانی با او کرده بودم. گفت وگویی در خانه اش که به اثری هنری می ماند و تا آخرین روزها را تا چند روز پس از مرگ در همان خانه گذراند. منصوره حسینی از نخستین فارغ التحصیلان رشته هنرهای تجسمی در ایران از همان آغاز به هنرهای مدرن نزدیک شد و در کنار موج زنده ای از مدرنیست های نقاشی دهه چهل کشور قرار گرفت. مدتی در ایتالیا درس خواند و کار کرد و به ایران بازگشت.

منصوره حسینی در آن گفت و گو گفته بود که تاچه میزان از همسر سابقش چنگیز شهوق، استاد بزرگ نوگرای مجسمه سازی و نقاشی کشور که هفت هشت سالی از خودش کوچکتر بود، تاثیر گرفته و هم در کار مجسمه سازی، هم در خط نقاشی هایش و هم در آثار فیگوراتیو که فرم های اصلی کار او را شکل می دادند، متاثر از نگاه و تازگی دید او بود. شاید کسی به این نکته اشاره نکرده و خود او برایش مهم بود که داستان فیلم هامون داریوش مهرجویی نگاهی بود به زندگی او و شهوق و حتی منصوره حسینی در یکی از صحنه های فیلم، نقش صاحب گالری را بازی کرده بود. آنها که شهوق بزرگ را می شناسند گفته اند که او به همان دیوانگی بود که حمید هامون، و یکی گفته است " و شاید دیوانه تر"

منصوره حسینی اگر چه شناخته شده بود و همواره نامی مشخص در میان نقاشان دوره خودش محسوب می شد، اما گاهی گمان می کرد که مثل بسیاری از نقاشان بزرگ فرانسه و به طور مشخص سزان که تا سالها پس از مرگش شناخته نشد، او نیز کشف نشده است. حرف نقاشی که می آمد، چشم هایش برق می زد و دستی به عادت به گوشه لب هایش می کشید و اگر دست هایش مثل همه جای خانه آغشته به رنگ نبود و اثرش بر چهره او نمی ماند، خنده ای می کرد و از روزهای اول کارش می گفت و از اینکه اولین هدیه پدر را برده بازار و با آن رنگ روغن خریده و بوم تا بوم کار کرده.

شنیدم که حالش در 85 سالگی که سال قبل باشد بسیار بد شده بوده و مدتی دربیمارستان بستری بوده و بعد به خانه آمده بوده و چند روز پس از مرگش، جسدش را در خانه اش یافتند و دو سه روزی قبل به خاک سپرده شد.