عصر طوفان های دموکراتیک
مرتضی ملک محمدی

آقای علمداری عزیز

با شناختی که از شما پیدا کرده‌ام دریافته‌ام که به موضوع‌ها و سوالهایی که می پردازید نگاه ژرف دارید و به همین علت از جواب ها و یافته‌ها زود راضی نمی شوید . شما در موضوع استقلال و ازادی خوب پیش رفتید و به نظرمن در به صف کردن دیدگاها و ارایش افکاردر این زمینه کمک بسیار کردید. اکنون در باره معیار‌های تعین سیاست ائتلافی جمهوری خواهان سوال هایی را پیش نهاده اید که امید وارم تا انتها پی گیری کنید و جواب‌های تاکنونی دیگر دوستان راضیتان نکرده باشد. البته یک سوال اصلی شما آنجا که از وجود دومعیار و برخورد دوگانه صحبت می کنید روی صحبت تان بدرستی بخشی از جمهوری خواهان است. یعنی آنهایی که ازرابطه با سلطنت بخاطر ماهیت استبدای آن احتراز دارند ولی به آسانی از شعار یا حسین میر حسین جانب داری می کنند ودر تمام دوران موسوم به اصلاحات و همین حالا نیز از اپوزسیون دعوت می کنند که در پشت سر هواداران ولایت فقیه مثل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ، حزب مشارکت اسلامی یا رفسنجانی و خاتمی و دیگران سینه بزنند. من مشابهت زیادی میان این سیاست با همان سیاستی می بینم که با خمینی علیه شاه متحد شد وانقلاب اسلامی را پروبال داد. شما بدرستی می پرسید چرا اینها هیج حساسیتی به این همه جنایت‌های سی ساله جمهوری اسلامی ندارند ولی کفاره گناه آن" مرحوم" را امروز می خواهند از پسرش بگیرند. پاسخ من این است که مشترکات ما در نظام‌های ارزشی واکنش‌های احساسی و عقلی ما را تعیین می کند. چنین است که مثلا برای حزب توده و شرکا نظام جمهوری اسلامی درخت پر باری بود که می شد زیر سایه‌اش به پرورش سوسیالیسم پرداخت و برای گروه دیگر جهنمی بود سوزنده.یا مثلا امروز برای یکی هر سخن خاتمی کلامی است نجات بخش برای دیگری اراجیف و لاطالعات.یکی از نامه به ولایت برمی آشوبد دیگری دردلش قند آب می شود. اما من نمی خواهم بیشتراز این روی این جنبه‌ها مکث کنم .در باره سلطنت نکاتی بنظرم میرسد که می خواستم خیلی فشرده با دوستانی مثل شما در میان نهم تا شاید به کار تحلیل‌هایتان بخورد و در تدوین سیاست ائتلافی جمهوری خواهان کمک کند.

۱. سلطنت پهلوی ادامه طبیعی نهاد تایخی سلطنت در ایران نبود. سلطنت پهلوی گسستی از این تاریخ بود. درست است که انقلاب ۵۷ این نهاد کهن را بخاک سپرد ولی مقدمات اجتماعی و مادی آن را خود این نظام برای انقلاب فراهم آورد. بگونه‌ای که اگر انقلاب هم رخ نمی داد این نهاد در راهی که قدم گذاشته بود قهرا رو به اضمحلال می رفت. پهلوی ها برخلاف تاریخ سلطنت در ایران بر بنیاد ایلات و عشایر و اقوام سازمان نیافتند که هیج ، خود این بنیاد‌های مادی را در هم نوردیدند و سلطنت را بر شالوده های جامعه مدرن استوار کردند. یعنی بروکراسی مدرن و طبقات سرمایه دار امروزی

۲ . سلطنت پهلوی یک دیکتاتوری با هدفها و برنامه‌های مدرن بود .برنامه‌های اجتماعی و اقتصادی آنها از سطح متوسط پیشرفت جامعه و خواست مدرن شدن آن جلو تر بود . به همین علت دولت هرچه بیشتر در این جهت سرعت می گرفت تضاد درونی خود و کل ساختارش با جامعه را تشدید می کرد. انقلاب ۵۷ در بخش عمده اجتماعی و فرهنگی خود مقاومتی بود در برابر این پیشرفت از موضع سنت گرایی .حتا اعتراض اجتماعی به عنصروابستگی نظام به غرب از موضع صرف استقلال طلبانه و برای پیشرفت بیشتر نبود بلکه الوده به ضدیت با لیبرالیسم و فرهنگ غرب بود. فرهنگ مسلط و چیرگی اندیشه های میان مخالفین سلطنت بخوبی ماهیت این مخالفت ها را نشان می دهد . مهمترین مخالفین نظام یعنی اسلام سیاسی خمینیسم در همه ابعاد سیاسی و فرهنگی خود از فرهنگ و نظام مستقرعقب مانده تر بودند و چپ‌ها در بخش عمدشان ازنظر سیاسی بدیل بهتری را در برابر سلطنت نمایندگی نمی کردند. اگر ما چپ‌ها جانب انصاف را از دست ندهیم تشخیص این واقعیت جندان دشوار نیست که حکومت های دست پخت رفقا و همتایان ما در کشور‌های دیگر چندان آبرومندانه تر و انسانی تر از مدل پهلوی‌ها نبود .شما هم حتما چیزهایی از دوستان مهاجر ما در باره بهشت سوسیالیسم شنیده اید .

۳ . پایگاه فکری و نقطه عزیمت مخالفت این دو صف عمده ضد سلطنت آزادی و دموکراسی نبود بلکه سنت گرایی و عدالت جویی بود. سنت و عدالت در جامعه ان روز ایران و البته هنوز هم و هر وقت که فعال شود چنان ملاط منسجمی را می سازد که ابزار های لیبرالیسم و دموکراسی در فروپاشاندنش کارگر نمی افتد یا اصلا از کار میافتد. به همین آخرین بازی بااصطلاح نمایندگان مسخ شده عدالت و لیبرالیسم نگاه کن که در آن چگونه احمدی نژاد خاتمی را از میدان بدر کرد .تازه خاتمی نه لیبرال است نه دموکرات. بلکه باد جهانی دموکراسی کمی از گرده خود را روی این شاخه سنت گرایان ایران پاشیده است.

۴ . سلطنت در صف بندی‌های جهانی انتخاب اصلح تری داشت . مدرنیسم پهلوی از غرب الگویی برای نظام خود برساخته بود و می کوشید اقتدار خود را با امیزه‌ای از ناسیونالیسم ایرانی( غیراسلامی) و مدل غرب استوار سازد. مدل انتخاب دو مخالف اصلی سلطنت در عرصه جهانی ، دنیای اسلام و اردوگاه سوسیالیسم بخش تاریک تر جهان آن روز ما بود و و ما به غلط آن را دروازه‌های ازادی و سوسیالیسم می پنداشتیم.

۵ . ما در عصر طوفان های دموکراتیک بسرمی بریم . باد آزادی خواهی و دموکراسی سالهاست از درو پنجره به درون اتاق‌های ما می وزد و همه گروهبندی‌های اسلامی ، ملی ، چپ و سلطنت طلب و قومی و مذهبی را در نوردیده است. رویکرد به ارزش‌های دموکراتیک دراین میدان پر تلاطم بازی سیاسی ، نمایش یا پلیتیک نیست . حتا دموکرات شدن شاخه‌های افراطی اسلام گرایان طرفدار ولایت فقیه حقیقتی در بر دارد, یعنی دروغین نیست و اصالت دارد . همانطور که رشد ایده‌ها و ارزش‌های دموکراتیک و آزادی خواهان دربخش چپ جنبش اصالت دارد. پس چرا رویکرد بخشهایی از سلطنت طلبان و مشروطه خواهان به ارزشهای دموکراتیک نباید جدی تلقی شود. چطور چپ‌ها و ملی‌ها با تصویب یک سند در یک کنگره دموکرات می شوند و تاریخشان بکلی دگرگون می شود ولی هوا خواهان سلطنت ازاین قواعد تبعیت نمی کنند؟. چطور رفسنجانی و خاتمی طرفدار ولایت فقیه با یک سخنرانی در نماز جمعه به اردوی دموکراسی خواهی می پیوندد ولی داریوش همایون باید دو دهه پوست بیندازد تا بلاخره به طور مشروط به دریافت بلیط ورود به تاتر نمایش دموکراسی ما نایل بیاید؟ با همان متر و میزان هایی که جمهوری خواهان ، چپ ها یا ملیون خود را در چهارچوب نیروهای دموکراتیک و ازادی خواه به سنجش می گذارند چرا نمی توان به سلطنت طلبان هواخواه شاهزاده با رتبه‌ای پایئن تر نمره قبولی داد. تاریخ سیاسی این سه دهه نشان می دهد که پس از چپ ها این سلطنت طلبان یا مشروطه خواهان بودند که خود را در معرض اصلاحات و باز سازی دموکرایتک قرار دادند و در پی آنها ست که نوبت به اسلام گرایان رسیده است. ما نیز داریم مثل غرب صاحب احزاب راست نوانیش و معتقد به بازی دموکراسی می شویم . همانطور که دموکرات مسیحی‌ها یا جمهوری خواهان در کشور‌های دیگر جزئ ساختارهای دموکراتیک هستند و در رتبه پائین تری از سوسیال دموکرات‌ها سبزها یا دموکراتها قرار دارند. مشروطه خواهان ما در هر دو طیف اسلامی و غرب گرای خود به همین راه میروند.

۶ . باز گشت سلطنت در ایران یک توهم تاریخی است . نه ساختار‌های اجتماعی ما و نه ساختار‌های سیاسی و فرهنگی و حزبی ما این بازگشت را ناممکن می سازد. هزارو یک دلیل برای این ناممکن می توان برشمرد. ولی به فرض محال اگر باز گشتی هم ممکن شود ، بازگشتی به نظام پهلوی که می شناسیم نخواهد بود.این ترسی در خدمت محافظه کاری سیاسی است و اپوزسیون را در برابر نظام اسلامی ضعیف تر و بی‌اثرتر می کند. اما احزاب سلطنت طلب محتملا عمری طولانی خواهند داشت و در بازی‌های سیاسی نمی توان نادیده‌شان گرفت . ودر مورد آنها نیز باید مثل هر بازی دیگر ائتلافی اساس محاسبه سود و زیان دموکراسی و رعایت قاعده برد برد در رقابت‌های سیاسی میان احزاب باشد.

دوگانگی معیار در تعین و تدوین سیاست به زیان دموکراسی است و فعالیت هر حزب سیاسی جدی را بی‌معنا می کند. نباید مرعوب استدلاهای محافظه کارانه نسل ترس خورده و تنگ نظر شد که برای امتناع از ائتلاف سیاسی بجای مراجعه به برنامه‌های احزاب به تورق سیاه کاری‌های گذشته یکدیگر مشغولند .

فرایند قوام گرفتن تفکر جمهوری خواهی دموکراتیک یا چپ دموکراتیک نقاد و مستقل وعرض اندام کردن آن در عرصه عمل سیاسی مستلزم ایستادگی بر روی معیارهای دموکراتیک ومقاومت در برابر فشار جریانهایی است که در تعیین سیاست‌ها از معیارها و الویت های شاخه‌های اسلامی / اصلاحی پیروی می کنند.


با ارادت مرتضی ملک محمدی

۲۵آپریل ۲۰۱۲
 

منبع: فیس بوک اتحاد جمهوریخواهان ایران