اطلاعات
جدید در مورد
آقای مدحی
ا ین
یادداشت فقط
جهت درج در
فیس بوک است
به احترام
دوستانی که
سوال کرده
بودند از بابت
اینکه وظیفه
می دانستم
پاسخ آنها را
در اسرع وقت
بدهم لذا به
صورت یک
نوشتار
تحقیقی که همه
ابعاد در آن
بگنجد نه
زمانش را داشتم
نه تمرکز لازم
برای انجامش -
از احسان
سلطانی
در
خصوص محمد رضا
مدحی به عنوان
کسی که در
خارج از کشور
به نوعی در
این دو سال
نزدیک به وی
بودم باید
توضیحاتی را
به حضور
هموطنان عزیز
برسانم ، از فروردین
سال 89 به صورت
حضوری به مدحی
در بانکوک
ملحق شدم و
نزدیک به 6 ماه
در آپارتمانی
که اکثرا
دیپلمات های
اروپایی در آن
زندگی می
کردند و از
امنیت بالایی نیز
برخوردار
بود(به نام
ستهورن گالری
واقع در خیابان
سیلم 19) به
همراه وی و
همسر و دو
فرزندش که وی
را همراهی می
کردند زندگی
کردم. این آپارتمان
را آمریکایی
ها به وی
پیشنهاد کرده
بودند چون از
امنیت بالایی
برخوردار بود
. مدحی یکبار
در اردیبهشت سال
88 پیش از
انتخابات
توسط تیمی
مسلح
آمریکایی در
بانکوک
بازداشت شد و
به سفارت آمریکا
انتقال داده
شد و 72 ساعت به
همراه زن و
بچه اش در
آنجا نگهداری
شد. پس از آن
سفرهای وی و
ارتباطاتش
شکل تازه ای
پیدا کرد،
اینکه چرا
مدحی از ایران
خارج شد ، همان
مسئله ای که
رسانه های
داخلی از
بیانش عاجزند
خود نکته مهمی
است که نشان
می دهد مدحی
نه عامل نفوذی
نظام بود بلکه
با هدف مقابله
با نظام از
کشور با هدایت
تیمی در داخل
به خارج
فرستاده شد .
مدحی
از تصفیه شده
ای قتل های
زنجیره ای در
سال 77 است . مدحی
یکی از نزدیک
ترین افراد به
فلاحیان بود
،مدحی آدم دست
و پا بسته ای
نبود عکسی از
وی دارم در
بیمارستان که
الهام و
سعیدلو به
ملاقاتش رفتند
و الهام در
حال بوسیدن
پای وی است. از
فیلم ها ، عکس
ها و صداهایی
که با وی و
فلاحیان دیدم
به جرات می
توانم بگویم
فلاحیان و
مدحی مثل دو
عاشق با هم
بودند و هستند
، شاید نزدیک
صد ها ساعت مشاعره
و رد و بدل
کردن اشعار
حافظ در ساعات
پایانی شب تا
صبح به صورت فیلم
و صدا بین
مدحی و
فلاحیان
موجود است .
خودش می گفت
پرونده مجید
شریف را گردن
وی انداختند و
فلاحیان اگر
نبود چه بسا
به سرنوشت
دیگر متهمان
قتل ها دچار
می شد ، برای
همین خودش را
مدیون
فلاحیان می
دانست ، در
جریان اصرار میردامادی
بر پیگیری دو
قتل دیگر یعنی
شریف و دوانی
در سال 81 می گفت
که با اسلحه
به اطاق کار
میردامادی
رفته و اسلحه
بر میزش
گذاشته و گفته
این حکم رهبری
است که پرونده
بسته شود و
دیگر حرفی از آن
در تریبون های
رسمی زده
نشود. آنطور
که دیدم با
سعید امامی
عکس زیاد داشت
و جالب اینکه
در تصویری هم
هر دو در خانه
ای میان چند
دوست دیگر
معمم بودند و
در چند لباس نیز
با عبا در عکس
های خصوصی
دیده می شدند
.از زمانی که
در برنامه
نوریزاده
سیاست خود را
تغییر دادند و
بر علیه رهبری
حرف زد(چون تا پیش
از آن حرف نمی
زد) فلاحیان در
تماس با وی
گفته بود که
خودم خوراک می
دهم فلانی را
بزن. حتی در
خارج نیز
رابطه ای
بسیار مستحکم
با وی داشت
فلاحیان وی را
رئیس خطاب می
کرد.
مدحی
پس از اینکه
در سال 77 از
وزارت
اطلاعات
تصفیه شد مدتی
شرکتی به نام
رضا جم استون
در بانکوک از
سال 78 ثبت کرد و
خود را از این
فضا عقب کشید
اما در سال
های 81 و 82 با
پشتیبانی علی
فلاحیان و آیت
الله ارومیان
به خبرگان رفت
و مسئولیت
ریاست دفتر
آیت الله
ارومیان را بر
عهده گرفت ،
در همان جا
طرحی مطرح
نمود با نام
کمیته تقویت و
جلوگیری از
تضعیف نظام ،
که این کمیته
بازوی
اطلاعاتی و اجرایی
کمیسیوت
تحقیق را بر
عهده می گرفت این
طرح در همان
سال در جلسه
کمیسیون تحقیق
به تصویب می
رسد و مدحی به
ریاست آن
گمارده می
شود. در
پرونده نظارت
از قوه قضائیه
و حفاظت
اطلاعات تیم
مدحی متشکل از
17 نفر توسط
حفاظت
اطلاعات قوه
قضائیه بازداشت
می شود و این
موضوع به
جنجالی رسانه
ای در آن سال
ها تبدیل می
شود که اکثریت
سایت ها اخبار
مربوط به آن
را حذف کرده
اند .مدحی خود
می گفت اصلا
این کمیته را
درست کردیم که
بر روی زیر
مجموعه های
رهبری تحقیق
کنیم اگر ثابت
می کردیم که
زیر مجموعه ها
فاسدند و
رهبری برخورد
نمی کرد یا
توان برخورد
نداشت عملا با
این کار رهبری
را میزدیم . به
هر روی حفاظت
اطلاعات قوه
قضائیه به
مدحی اتهام می
زند که بدون
حکم از خبرگان
به بازرسی
مسلحانه از
دفاتر قوه
قضائیه و
حفاظت آن
اقدام کرده و بازداشتگه
خصوصی داشته
است و همینطور
اتهام ربودن
یک پرستار را
به وی منتسب
کردند که
البته هیچ وقت
ثابت نشد.
مدحی در
شهریور 83 بازداشت
شد و در جریان
آن بازداشت ابوالفضل
سپهر هم کشته
شد نامه
خبرگان رهبری
مبنی بر اینکه
آنها از طرف
کمیسیون تحقیق
برای نظارت و
بازرسی از قوه
قضائیه حکم
داشتند نیز
موجبات آزادی
این تیم را فراهم
نکرد و نهایتا
کمیسیون
تحقیق به
رهبری نامه
نوشتند و در
همان سال ها
نیز در گزارش
کمیسیون اصل 90
موجود است که
مدحی و اعضا
آن تیم با
دستور مستقیم
رهبری از بازداشت
آزاد می شود.
پس از
این بازداشت
مدحی فعالیت
های خود را
کمیسیون
تحقیق به شدت
کاهش می دهد
اما به شکل
عجیبی چند ماه
قبل از خروج
وی ( بهمن 86 که از
کشور خارج شد)
در آذر ماه
شبکه پنج یک
مستند دو
قسمتی از وی
زمانی که در حج
بود را منتشر
نمود. مدحی پس از
آن دستگیری و
آزادی از فضای
کاری دوباره
عقب می کشد و
مجدد روی به
فعالیت اقتصادی
آورد و به
گفته خودش سعی
کرد در سکوت
به شناسایی و
دعوت از
همفکرانش
برای ایجاد یک
مجموعه
اطلاعاتی
اقدام کند.
در سال
86 هیچ دلیلی
برای ترک کشور
نداشت اما به
صورت کامل
کشور را ترک می
کند ابتدا به
دوبی می رود
اما پس از چند
ماه از آنجا
اخراج می شود
و به بانکوک می
رود . در
تانزانیا به
صورت شراکتی
معدن سنگ قیمتی
داشت که می
گفت با
اطلاعات غلطی
که به وی
دادند چوب
حراج به ان زد
و آن را فروخت
، با هدایت
دبیر اول
سفارت اسپانیا
در بانکوک به
اسپانیا می
رود و برای 2
ماه در مادرید
ساکن می شود
اما پس از تلاش
برای خرید
هواپیماهای
ام دی برای
ایران تمام حساب
هایش در یو بی اس
زوریخ و دو بانک
تایلندی بلوک
می شود و
املاکی که را
که در مادرید
خریده بود
همانطور بی
صاحب رها شده
است. تا جایی
که می دانم
هنوز نزدیک 1
میلیارد دلار
در زوریخ و
بانکوک پول بلوکه
شده دارند،
اسنادش را
دیده بودم چون
چند ماه موقت
مدیر سرکت رضا
جم استون در بانکوک
بودم .من به
دعوت وی که می
گفت در صددیم
تیمی در خارج
ایجاد کنیم که
بتوانیم منسجم
به انتشار
اخبار و
اطلاعات بر
علیه حاکمیت
اقدام کنیم به
بانکوک رفتم ،
مدحی سواد
سیاسی نداشت و
اصلا بگویم
هیچ خط ثابتی
نداشت ، بارها
می گفت اگر
همین الان رهبری
قانع شود که
من برگردم و
همان مسئولیت
قبلی را داشته
باشم بازخواهم
گشت .من پس از
اینکه متوجه
شدم در
بازگرداندن
ریگی یکی از
نقش های اصلی
را ایفا کرده
است و به چند
دلیل ایستگاه
های سپاه را
در کشورهای
عربی لو داده
است از بانکوک
بازگشتم ، نه
به این دلیل
که چرا ریگی
بازگردانده
شده ، بلکه به
خاطر اینکه
چطور با سرویس
های عربی
روابط
ارگانیک
دارند و در یک
زود و خورد با
سپاه قدس
اطلاعات حساس
و نیمه حساس کشور
را به عرب ها
می دهند و در
قبالش ریگی را
درخواست می
کنند که
خودشان
قهرمان دستگیری
وی باشند.
«محمد
رضا مدحی » و
«الماسی برای
فریب»
مدحی
در بانکوک
شدیدا تحت نظر
بود و عملا
نمی توانست
کاری برای
نظام بکند در
ثانی راست می
گوید که سفری
به آمریکا
داشت و
همینطور به
عربستان ، عکس
مشترک
نوریزاده با
وی در همان
سفر عربستان
گرفته شده است
، نوریزاده
اول اصلا آن
را نمی شناخت
، بعدا طی
مکالماتی که
کردند قرار شد
همدیگر را در
سوئیس ملاقات
کنند و نوریزاده
یک روبی از وی
گرفت به ارزش
تقریبی تقریبا
300 هزار دلار ، و
در تضادی آشکار
که در برنامه
قبلش گفته بود
مصاحبه مدحی
را با
روزآنلاین
دیده است و
دوستش رضا ؟ ،
مدحی را به وی
معرفی کرده در
برنامه بعدی یک
دفعه مدعی می
شود مدحی با
نام مستعار
محقق سال ها
اطلاعات حساس
از داخل برای
وی می فرستاده
است ، به دو
مصاحبه اول
مدحی با
نوریزاده
رجوع کنید به
صحت گفته هایم
پی خواهید
برد. مدحی
نفوذی نبود بلکه
وی را اقناع
کردند که
بازگردد ،
بارها به من
می گفت که
خسته شده است
و اگر چراغ
سبزی ببیند
باز خواهد گشت
، مخصوصا
اینکه شعارهایی
که داده بود
دیگر باید
عملی میکرد و
توانش را
نداشت که انها
را عملی کند ،
یکی از دلایلی
که من از این
مجموعه جدا
شدم این بود
که دروغ زیاد
می گفت ، مثلا
ادعا می کرد 20
هزار نفر در
سپاه داریم من
می گفتم یکی
از این نیروها
در خیابان
بگوییم یک
شعار بنویسند
، می گفت
نیروهای ما
شعار نویس
نیستند می
گفتم بگویید
شب نامه پخش
کنند می گفت
ما فقط می
خواهیم در فلان
تاریخ کودتا
کنیم، پس از
جلسه ای در
بایلوکس که
این را به
صورت علنی
مطرح کرد گفتم
شما باعث
آبروی ما
هستید ، کاری
که در حد توان شما
نیست و توانش
را ندارید چرا
به مردم قول
می دهید ، به
این آقایان
بازی خورده هم
که در فیلم
دیدیم عرض
کردم پیش از
کنفرانس
پاریس که
اعتبار
سیاسیتان را
قمار نکنید
اگر من نزدیک
به این فرد
هستم می دانم
توان اجرایی
به این صورت
که ادعا می کند
ندارد و آن
اطلاعات
مربوط به ایستگاه
ها را نیز طی
یک برنامه از
پیش طراحی شده
بدست آوردند
آن هم برای له
کردن سلیمانی
و خانی در قدس
و مسائلی از
جمله ترور شهید
علمیمحمدی که
پس از اطلاع
از این مسائل
ارتباطم را به
طور کامل قطع
کردم زمانی که
پس از اعترافات
نمایش عامل
ترور شهید
علیمحمدی
عکسش را در
بالاترین
گذاشتم و نوشتم
بالاخره این
را کسی می
شناسد و اطلاعاتی
از وی می دهد و
آن پست موفق
هم بود و
اتفاقا شناسایی
هم شد و
سوابقش در آمد
که در وبالگم
موجود است با
عصبانیت تماس
گرفت و گفت
این را اینقدر
همش نزن که من
دلیلش را جویا
شدم در آن
جدال لفظی گفت
جنبش آن فرد
را زده است و
من هم گفتم جنبشی
که ترور کند
به دردی از
این مملکت دوا
نمی کند و به
صورت کلی از
آن مجموعه جدا
شدم نوشته 5
ماه پیشم در
این خصوص مبنی
بر جدایی از
این مجموعه
موجود است.اگر
توجه کنید
زمانی که از
ترور شهید
علیمحمدی در
فیلم حرف
میزند حرفش را
قطع می کنند و همینطور
زمانی که از
پول های بلوک
شده میگوید.
مدحی
نفوذی نبود
زیرا اطلاع
موثق دارم
برادرانش که
یکی از آنها
نیروی وزارت
بوده است در
بازداشت است ،
دبیر اول سفارت
بانکوک که با
وی ارتباط
تنگاتنگ داشته
است به تهران
فراخوانده
شده است و
خبری از وی در
دست نیست ،
حسین
شریعتمداری در
زمانی که این
ها ایستگاه ها
را زدند در
یادداشتی
تهدید به
افشای
اطلاعات
پرونده مجید
شریف کرد ،
نمی دانم برای
چه ،ایا بازی
است یا خیر
اینکه شریعتمداری
با وی شدیدا
مشکل دارد حتی
پس از جریان
نامه کنگره به
صدای آمریکا
که چرا صدای
آمریکا با مدحی
مصاحبه نکرده
و مصاحبه با
رادیو فردا را
منتشر ننموده
با بازتاب این
نامه در کیهان
از او به
عنوان یک عنصر
دون پایه در
سپاه یاد کرده
بود. مدحی
بارها گفته
بود خسته است
و می خواهد
بازگردد
البته چند بار
به من گفت که
در بهار به
ایران باز می گردد
و کودتا می
کنند ، شاید
کودتا کرد نمی
دانم ، اما
مطالب زیادی
است که نشان
می دهد مدحی
نفوذی نبود
بلکه واقعا از
ابتدا با نظام
زاویه داشت .
پس از کنفرانس
پاریس که کلا
ناپدید می شود
یکی از دوستان
به من گفت که
یک پاس اصل
اوکراینی
متولد ازمیر برای
وی گرفته است
و مدحی چند
روز بعد از آن
کنفراس به او
گفته است
اوضاع خراب
است باد مخفی
شود ، آخرین
خبری که از وی
داشتم در ترکیه
ساکن بود ،
چون پاسپورتش
تمام شده بود
سفارت تمدید
نمی کرد حتی یکبار
با وی با
سازمان ملل در
بانکوک رفتیم
با رئیس آنجا
صحبت کرد و
وضعیت خود را
گفت و اینکه می
خواهد بدون
اینکه
پناهنده
سیاسی شود
تنها
داکیومنت
تراول سازمان
ملل را بگیرد
که بتواند سفر
کند چون
پاسپورتش
زیاد برگ
نداشت و نمی
توانست دیگر
زیاد به سفر
برود ، حساب هایش
نیز به شکل
عجیبی همان خرده
ریزه ها هم در
بانکوک بلوک
شده بود به
نوعی محاصره
شد و از طرفی
هم قول دروغ زیاد
داده بود به
نظرم چاره ای
جز بازگشت
نداشت چون این
روحیه را
نداشت که
بتواند در
خارج با آن
وضع زندگی کند
برگشت چون
چاره ای نداشت
، من مطمئنم
مدحی را
خواهند کشت
اگر هم نکشند
خودش می میرد
.مدحی میدانست
اگر به
اسرائیل
بروند( چون
یکبار با جهانشاهی
رفته بود )
اینبار دیگر
بازگشتی در
کار نیست و
باید به قول
هایی که داده عمل
کند یا همان
جا بمیرد لذا
پس از کنفرانس
بعد از بازگشت
به تایلند غیب
شد و یک دفعه
سر از ایران
درآورد.