طاها پارسا
متاسفانه،
جهان بدونِ
نفت ایران،
تنها معنای
تحریم نمی دهد.
اول :
تحریم
هایی که
آمریکا و
اروپا در
سالیان اخیر و
بخصوص چند ماه
گذشته علیه درآمدهای
نفتی ایران
وضع کرده اند،
تصمیم های یک
شبه ای نیستند
که در یک مذاکره
یک روزه بلکه
یکماهه بشود
آنها را لغو
کرد.
آمریکا
و اروپا،
ماهها بلکه
سالهاست با
اظهارنظرهای سیاسی
و تبلیغات گسترده
و فعالیت
رسانه ای، افکار
عمومی و عوامل
روانی را برای
موافقت و کاهش
تبعات
اقتصادی و
انسانی این تحریم
ها آماده می
کنند.
آنها،
فرصت شش ماهه
ای برای اجرای
تحریم ها داده
اند تا کمپانی
های وابسته به
نفت خامِ
ایران،
تجهیزات خود
را اصلاح کنند
و شک اقتصادی و
تورم حاصل از
آن را به
کمترین میزان
ممکن برسانند.
کشورهای
دیگر در حال
تطبیق سیاست
های اقتصادی و
سیاسی خود را
با وضعیت جدید
اند و
قراردادهای
جدید خود را
با کشورهای تولید
کننده نفت تنظیم
می کنند. هراز
گاهی خبری
ازکاهش
واردات نفت از
ایران توسط
کشورهای بی
طرف به گوش می
رسد. اقتصاد
عظیم چین، محال
است بتواند
اقتصاد
آمریکا و
اروپا را نادیده
بگیرد و چاره
ای جز همراهی
ندارد. روس ها از
وضعیت پیش
آمده ناراضی به
نظر نمی رسند
و هر از گاهی
به بهانه ی مخالفت
با حمله ی
احتمالی، ادبیات
جنگ را گسترش
می دهند و نرخ
خود را در معاملات
پنهان بالا می
برند و سهم
خود را از
دریای خزر
بالا می کشند.
عراق
و لیبی به
عنوان دو کشور
عمده ی صادر
کننده ی نفت،
با سیاست های آمریکا
و اروپا عملاً
همراه اند.
عربستان و سایر
کشورهای عربی
حوزه ی خلیج فارس
از قطع صادرات
نفت ایران
استقبال کرده
اند و
اقداماتی
عملی برای
جبران آن
انجام داده
اند.
به
این استقبال
ها و تغییرات
و عادت کردن
ها، فهرستی از
معاملات پنهان
و آشکاری را
بیافزائید که میان
کشورهای
حاشیه ی خلیج
فارس و
همسایگان ایران
با قدرت های
نظامی و
اقتصادی جهان منعقد
می شود.
نتیجه
این است که در
ماههای اخیر،
کشورها و کارتل
های بزرگ نفتی
و اقتصادی خود
را به "جهان،
بدون نفت
ایران" عادت
می دهند، بلکه
عادت کرده اند.
متاسفانه،
جهان بدونِ
نفت ایران،
تنها معنای
تحریم نمی دهد.
دوم:
به
نظر می رسد
تحریم ها و
تهدیدها،
جمهوری اسلامی
را به پای میز
مذاکرات
کشانده اند.
اگر
روزگاری
اعتقاد بر این
بود که "
جمهوری اسلامی
حاضر نیست از
تلاش هایش برای
دستیابی به
انرژی هسته ای
دست بکشد و
غنی سازی را
به خط قرمزی
تبدیل کرده
است که
مذاکرات را به
بن بست عملی
می کشاند" به
نظر می رسد
این بار این
طرف های
دیگراند که
مذاکرات را در
یک بن بست
عملی قرار
داده اند.
به
عبارتی دیگر، بن
بست فعلی در
مذاکرات هسته
ای اگرچه بیش
از هر چیز ناشی
از سیاست های
نادرست
جمهوری
اسلامی در تنظیم
روابط با
کشورهای دیگر است،
اما در وضعیت
فعلی اگر
جمهوری
اسلامی هم همه
ی خط قرمز های
خود را نادیده
بگیرد و از
تمام حقوق
مسلم! خود نیز
کوتاه بیاید،
صحنه چنان
آراسته شده
است که به
تنهایی قادر
به شکستن بن
بست فعلی نیست.
همه
ی کشورهایی که
بن بست فعلی
را خطرناک و
فاجعه آفرین
قلمداد می
کنند و یا در
شکل گیری آن
نقشی داشته
اند، باید
برای خروج از
آن چاره ای
بیاندیشند بلکه
مسئولیت خود
را در قبال آن
بپذیرند.
نکته
سوم:
آیت
الله خامنه
ای، عاقبت
سختی را برای
خود تدارک
دیده است. از خرداد هشتاد
و هشت تا به
امروز،خواسته
یا ناخواسته مسئولیت
همه ی اتفاق
هایی که در
ایران می افتد
با ایشان است.
این
عاقبتِ سخت،
نتیجه ی طبیعی
یک ولایت مطلقه
است. وقتی
قرار است همه
ی موفقیت ها و
پیشرفت های
احتمالی به
حساب یک نفر
نوشته شود،
چرا مسئولیت همه
ی شکست ها و مشکلات
به عهده ی او
نباشد؟
مدتهاست
جایگاه دولت و
مجلس و روسای
قوای دیگر در
پرونده ی هسته
ای ایران فراموش
شده است. اگر
پیش از این از
باب تظاهر، گاه
گاهی احمدی
نژاد بلوفی می
زد و هر از
گاهی دلش را
به خبری خوش
میکرد و جشنی
می گرفت؛ و یا
مجلس بیانیه
ای می داد و مثلا
دخالتی و
فوریتی برای
یک قانون
تعیین می کرد،
امروز دیگر
نشانه ای از
آن نمانده است.
یکدست
شدن حاکمیت در
ایران، چنان
عیان شده است
که مصوبات
مجلس چند صد
نفره هم به
حساب شخص آقای
خامنه ای
نوشته می شود.
تصمیم های
دولت یاغی و
وزرای گمنام
هم یکسره در
حساب شخص ولی
فقیه است. تاراج
ها و سرکشی ها
و عربده های سپاهیان
سرمست از پول
نفت و مخابرات
هم، مسئولیتش
با فرماندهی
کل قوا است.
مسئولیت اصلی
همه ی اختلاس
ها و سوء
استفاده های میلیاردی
در نزد افکار
عمومی با شخص
آقای خامنه ای
است و.. حتی مسئولیت
همه دروغ های مبتذلی
که حسین
شریعتمداری
روزانه در
کیهان می
نویسد به پای
ایشان است.
آیا
آقای خامنه ای
به این عاقبت
سخت خویش آگاه
است؟
چهارم:
راهی
برای شکستن بن
بست ها در
مذاکرات هسته
ای وجود
ندارد. دست کم جمهوری
اسلامی در این
میانه کاری
نمی تواند از
پیش ببرد.
راهی
اگر هست، در
مراجعه به
مردم است.
مردمی که فراموش
شده اند؛بلکه
خود را به
فراموشی زده
اند. راستی
چرا کسی از
آنان نمی پرسد
نظرتان راجع
به هسته ای
شدن ایران
چیست؟