·
جيمز
بيكر، وزير خارجه
اسبق آمريكا درگفتوگو
با «شرق»:
·
آمريكا
و ایران نیاز به
گفتوگو دارند
·
·
گروه سياسي:
گفتوگو با جيمز
بيكر (James Baker)، از چهرههاي
سياسي كهنهكار
جمهوريخواه توسط
توسط عرفان
قانعيفرد،
محقق تاريخ معاصر
و نويسنده و در
آمریکا صورت گرفته
است.
جيمز بيكر
وكيل،
سياستمدار و از
مشاوران عاليرتبه
سياست آمريكاست
و در كابينه ريگان
1985-1989 و جورج
بوش اول 1989-1992 حضور
داشت و هماكنون
هم در انستيتو
سياست خارجي است.
او شش پسر و دو دختر
دارد. بيكر در خاطراتش
از استراتژي گورباچف
هراس داشت كه بر
پايه شكستن اتحاد
و دور زدن آمريكا
در اروپاي غربي
بود. همچنين در
جنگ سرد، در شوراي
امنيت ملي آمريكا
و در دوران ريگان،
دنيس راس، زير
نظر بيكر كار
ميكرد
كه اكنون وارد
كابينه اوباما
شده و به عنوان
مشاور او در امور
ايران فعاليت
ميكند.
بيكر از دوستان
قديمي بوش پدر
است و در سال 2003 بوش
دوم، وي را به عنوان
مشاور
خود در جنگ عراق
انتخاب كرد و در
15 سپتامبر 2006 بيكر
به همراه لي هاميلتون - از اعضاي
سابق كنگره - به
رياست كميسيون
مستقل درباره عراق
رسيد. بيكر به بوش
گفت كه ايران و
سوريه را وارد
ماجراي عراق كنند
تا روند ديپلماتيك
حل مساله عراق
شتاب بهتري داشته
باشد. جورج بوش
به او اجازه داد
كه با حكومت ايران
رابطه داشته باشد
بيكر معتقد
بود كه گفتوگو
بين ايران و آمريكا
ضرري متوجه همديگر
نميكند. بعدها
در بحران عراق،
بيكر به عنوان
رييس كميسيون به
منزل محمدجواد
ظريف، نماينده
ايران در سازمان ملل
رفت تا پس از خوردن
كباب ايراني با
طعم سماق در اقامتگاه
او در نيويورك
براي پايان
دادن بحران عراق
با وي مذاكره كند.
گرچه او يك پراگماتيست
- عملگرا - است و از حمله
نظامي عليه صدام
دفاع كرد و او را
يك ديكتاتوري بر
سر راه شاهراه
اقتصادي
جهان صنعتي ناميد،
اما مشهور است
كه از دسترسي به
نفت عراق هم سود
زيادي عايد او شده
است كه البته او
واكنشي به اين
سخنان نشان نداده
است. گرچه صدام
از آمريكا، ميلياردها
دلار باج گرفته
بود تا وعده دهد
كه دگربار با شوروي
طرح دوستي نريزد، اما
صدام از آمريكا
خواست تا در نقش
ميانجي بين روابط
عراق و كويت اقدامي
موثر داشته
باشد. اما بيكر،
بوش را راضي كرد
كه آمريكا نميخواهد
در اين ميان از
زور استفاده
كند و آمريكا نسبت
به اقدامات مرزي
عراق و كويت بيطرف
ميماند و وارد
ماجرا
نخواهد شد كه شايد
امروزه به گواه
تاريخ اگر دخالتي
ميكردند مذاكرات
عراق و كويت به شكست
منتهي نميشد و
صدام به كويت حمله
نميكرد و سوداي
عبدالكريم قاسم
را جامه عمل نميپوشاند.
بيكر در سخن گفتن
بسيار رك است و
گاهي دست به قلم
ميبرد و در
اينباره
كتاب «ديپلماسي
و سياست» او شايد
بسيار قابل تامل
باشد.
در بسياري
از اسناد و كتابها
نقش آمريكا در
حمايت علني از
عراق در دوران
جنگ هشت ساله با
ايران، مشهود است،
منفعت آمريكا در
اين حمايت تا چه
اندازه مهم بود؟
من اين
كتابها را
نديدهام
و نخواندهام.
اما به هر حال هر
مولفي يا محققي
مسوول نوشته خود
است. اما من در كتابم
تا حدي به اين مسايل
اشاره كردهام.
در سياست خارجي
آمريكا و استراتژيك
آن همواره
توجه خاصي به شرايط
خاورميانه شده
است كه اين موضوع
هم جزو يكي از حوادث
دوران
كاري من بود و تاثير
زيادي هم در روابط
بينالملل داشت
و سير حوادث در
آن ايام مجالي
ديگر براي نقد
ميطلبد.
در جنگ
خليجفارس كه صدام
عليه كويت اقدام كرد،
آيا بازگشت آمريكا
به منطقه براي
رابطه جديد با
خاورميانه بود؟
بله. آمريكا
کوشید صدام حسين
را با مانعي جدي
روبهرو كند
كه اين
امر به مفهوم قدرت
آمريكا نيز مطرح
بود. تجاوز به خاك
كويت توسط صدام،
نوعي تجاوز به ديگر
مناطق اعراب بود
و كشورهاي عرب
هم طبعا واكنش
منفي زيادي نشان
ميدادند
و افكار عمومي
جهان هم شوراي
امنيت سازمان ملل
متحد را وادار
كرد تا بپذيرد كه
كشوري مانند آمريكا
در آن مساله دخالت
كند و عراق را به
سر جاي خود و
مرزهاي
واقعي خود بازگرداند
و كويت را نجات
بدهد.
بعد از
آن بود كه شما شايد
به دنبال سقوط
صدام بوديد و كردها
را بهترين دوست
يافتيد. آيا آمريكا
وعده استقلال را
هم به كردهاي
عراق داده بود
يا نه، فقط هدف
جلب نظر و كسب حمايت
آنان بود؟
آمريكا
به دنبال تنبيه
صدام حسين بود
و اصلا و ابدا آمريكا
قصد دفاع از استقلال
منطقه
كردستان را نداشت.
من به عراق رفتم
و وضعيت آشفته
كردها را از نزديك
ديدم كه صدام به آنان
حمله كرده بود
و كشور تركيه هم
مرزهايش را بسته
بود و هزاران نفر
تلف شدند. با آوارهها
حرف زدم و وضعيت
اسفبارشان را
ديدم. به پرزيدنت
بوش تلفن زدم و
گفتم كه
اين اتفاق يك كابوس
است و يك فاجعه
انساني و بايد
براي رهايي اين
انسانها اقدامي كنيم.مشاهده
كرديد كه مدار
36 درجه و منطقه پروازي
و... را تعيين كرديم
و رهبران
كرد، يعني طالباني
و بارزاني به اداره
منطقه پرداختند.
در 1991 من در سياست
كابينه
دخالت داشتم و
فقط درباره بخش
اول سوال شما پاسخ
گفتم و موضوع 2003 را
بايد از شخص مربوطه
به آن سوال كنيد.
در آن زمان
نقش رهبران كرد
براي شما چه اهميتي
داشت؟
ما از نظر
سياسي و استراتژيكي
به حل مساله كرد
باور داشتيم. به
عنوان وزير خارجه
آمريكا در آن زمان
با جلال طالباني
و مسعود بارزاني
ديدار كردم و به
وضعيت
كردها و اوضاع
كردستان در حكومت
صدام و قبل از آن
چنين نظري داشتم
كه بايد به شيوهاي
ديپلماتيك و اصولي
اين مساله حلوفصل
شود و ما به هيچوجه
از كردستان
مستقل
يا استقلال كردستان
و... حمايت نكرديم،
بلكه خواهان حفظ
تماميت ارضي عراق
بوديم؛
اما بر اين باور
بودم كه اين مساله
بايد به شيوه مسالمتآميز
در منطقه حل
شود و نزاعها
به شيوه ديپلماتيك
برطرف شود و به
نوعي آن بخش از
عراق امنيتش تامين
ميشد.
آيا كردها
در معادلات سياسي
منطقه مهم هستند؟
بله! به
خصوص كشوري كه
بعد از
فروپاشي سيستم
قبلياش، دوباره
ميخواهد مبادرت
به اداره آن كند
با مشكلاتي
مواجهه
ميشود. ولي امروزه
كردستان عراق امنيت
دارد. اما كردها
بايد شيوه استراتژيك
پيشرفت
امور را در سياست
كشور خود جستوجو
كنند و طالباني
هم در اين زمينه
سياست درخشاني داشت.
طالباني انساني
بارز و چهره سياسي
بسيار موجهي دارد.
راهحل
عملي برقراري ثبات
صلح در عراق چیست؟
من هم خودم
پيرو رئاليسم و
پراگماتيسم (عملگرايي)
در سياست هستم
و براي كسب نتيجه
دلخواه در سياست
خارجي بايد تمرين
داشت. من
در گزارش عراق
هم نوشته بودم
كه بايد با سوريه
و ايران به عنوان
دو همسايه مهم اين كشور
وارد گفتوگو شد
تا آرامش را در
اين كشور بهتر
بتوان برقرار كرد.
گفتوگو
چه تاثيري بر روابط
اين دو كشور دارد؟
ما نياز
به گفتوگو داريم
و گفتوگو
ضرري براي منافع
طرفين ندارد و
حتي سياست ما براي
انجام گفتوگو
در سطح وزارت خارجه
بود اما به اندازه
كافي پشتيباني
سياسي نشد و شايد
امروز هم امكانش
چندان
به سادگي نباشد.
آيا اوباما
اين سياست گفتوگو
را ادامه خواهد
داد؟
لازم است.
اوباما گفت كه
ما حاضريم با شما
گفتوگو كنيم و
اساس استراتژي
گفتوگو
ميتواند كمك باشد
و هيچ ضربهاي
هم به منافع وارد
نخواهد كرد و دير
يا زود اين عمل انجام
خواهد شد.