انتخاب
چاک هیگل،
چرخش در چشمانداز
سیاست آمریکا
جهانداد
معماریان | 2013-01-08 ,16:57
انتشار
جنجالی خبر
انتخاب
نامزدی چاک
هیگل برای پست
وزارت دفاع از
سوی باراک اوباما
را میتوان
نویدبخش آغاز
فصلی نو
درچرخش چشم
انداز سیاست
خارجی ایالات
متحده آمریکا
به شمار آورد
و مصداق بارزی
از سخنان آبراهام
لینکن دانست
که «آیا من
وقتی که
دشمنانم را به
دوست تبدیل میکنم،
در واقع آنها
را نابود
نساختهام؟»
آنچه
که رئیس جمهور
آمریکا، به
زعم برخی از
تحلیلگران،
در دورۀ نخست
میخواست انجام
دهد اما
نتوانست، در
این دورۀ میخواهد
با انتخاب
سناتور جان
کری در وزارت امور
خارجه و چاک
هیگل در وزارت
دفاع از پسِ آن
برآید.
چاک
هیگل نخستین جمهوری
خواهی است که
در بیست و
چهار سال
گذشته توانست
کرسی سنا
ایالت
نبراسکا را از
آن خود کند و
در سال ۲۰۰۲
برای دومین
بار توانست با
۸۳ درصد آرا
بزرگترین
پیروزی طول
تاریخ ایالت
نبراسکا را به
دست آورد.
او
دو بار در جنگ
مجروح شده است
و مانند سناتور
جان کری چندین
مدال جنگی به
پاس زحماتش در
ارتش آمریکا
دریافت کرده
است. اگرچه او
در آغاز موافق
جنگ عراق
بشمارمی رفت،
بعدها آن را
به عنوان یکی
از پنج اشتباه
بزرگ در تاریخ
ایالات متحده
بر شمرد.
وی
که به راه حل
مذاکره برای
برنامه هستهای
ایران تمایل
دارد مخالفت
خود را با تصویب
برخی تحریمها
علیه ایران به
صورتهای
مختلف بیان کرده
است و اقدام
نظامی را پاسخ
نامناسب و
گزینهای
«غیرمسؤلانه»
برای حل
مناقشه هستهای
ایران میداند.
او
گفتگوی رو در
رو و بدون پیش
شرط میان
آمریکا و
ایران را یک
انتخاب
راهبردی میداند
وتلاش برای
انزوای ایران
را سیاستی مفید
و کارآمد تلقی
نمیکند،
ومعتقد است که
ایالات متحده
بدون به رسمیت
شناختن نقش
کنونی و آینده
ایران در
منطقه در
پیشبرد سیاستهایش
با مشکل مواجه
میشود.
او
صراحتا
مخالفت خود را
با لابی
اسرائیل نشان
داده است،
برای نمونه در
مصاحبهای با
آرون دیوید
میلر میگوید:
«واقعیت سیاسی
این است که
لابی یهودی افراد
زیاد را در
آمریکا با ترس
و تهدید خاموش
کرده است و در
واشنگتن هر
گونه اظهار
نظری دربارۀ
اسرائیل گونهای
توهین به
مقدسات بشمار
میآید».
امتناع
وی از امضای
نامهای که
درآن از
اسرائیل طی
انتفاضه دوم
فلسطینیان
حمایت شده
بود، مخالف با
ادامه شهرک
سازی، امتناع
از امضای نامهای
از سوی
اتحادیه
اروپا با مفاد
اینکه حزب
الله لبنان یک
سازمان تروریستی
است، نامه وی
به اوباما
برای گفتوگو
با حماس و
اظهاراتی از
این دست که «من
یک سناتور
آمریکایی
هستم، نه یک سناتور
اسرائیلی...
اولویت نخست
من همان است
که به خاطرش
در سنا به
قانون اساسی ایالات
متحده سوگند
یاد کردم، به
قانون اساسی
ایالات
متحده، نه به
یک رئیس
جمهور، نه به
یک حزب، نه به
اسرائیل» سبب
شده که از سوی نومحافظه
کاران و برخی
لابیهای اسرائیل
متهم شود که
«ضد اسرائیلی»
و حتی «ضد یهودی»
است.
هیگل
معتقد است تا
زمانی که
اسرائیل گامی
برای نشان
دادن التزام
خود به صلح مانند
توقف شهرک
سازی
برنداشته
است، روند صلح
میان فلسطین و
اسرائیل تحقق
نخواهد یافت.
او خواستار
مذاکره
مستقیم
آمریکا با حماس
است. سنت
مذاکرهای که
در سیاست ایالات
متحده مسبوق
به سابقه است
مانند مذاکرات
فرانکلین
روزولت با
استالین،
ریچارد نیکسون
با مائو تسه
دونگ و رونالد
ریگان با میخائیل
گورباچف.
ویژگیهایی
از این دست
سبب شد که
مخالفان او
هستۀ اصلی
سیاست خارجی
هیگل را تحقیر
اسرائیل و
تمایل وافر وی
به مذاکره با
تروریستها
بدانند. از
این رو او را مخالف
جنگ، منتقد لابی
اسرائیل،
طرفدار
پروپاقرص
مذاکره با تروریسم
و طرفدار کاهش
بودجه نظامی
بدانند.
جان
کری و چاک هیگ
را میتوان
راه برونرفت
اوباما از
تنگناهای چند
سویۀ متصور برای
ایالات متحده
دانست:
نخست،
نجات از
پرتگاه مالی،
مستلزم یک
راهبرد
هوشمندانه
برای کاهش
بودجه دفاعی کشور
است. آمریکا
با ورود به
خاورمیانه
هزینههای
سنگین مالی را
متحمل شده است
که تدوام آن
فاقد هر توجیه
اقتصادی است.
بنابراین
ضرورت
بازنگری
بودجه نظامی
واجد اولویت
نخست است.
دوم،
ظرفیتهای
دیپلماسی که
اوباما ایجاد
کرد نشان داد
که اتخاذ
سیاستهای وی
در قبال ایران،
این کشور را
بسوی وضعیتی
شکننده سوق میدهد.
افرون بر آن،
موفقیت وی در اجماع
جهانی علیه
ایران وی را
در تدوام
سیاستهایی
از این دست
راسختر کرده
است. از سوی
دیگر، اوباما
به خوبی میداند
که بدون پایان
دادن به جنگ
سرد میان آمریکا
و ایران نمیتوان
تضمینی برای
منافع کشور
خود در
افعانستان،
عراق، سوریه و
بحرین بیابد.
از این رو در
پی استفاده از
تمام ظرفیتهای
دیپلماسی
برای حل
درگیری میان ایران
و واشنگتن
است. غفلت از
تنش میان
ایران و
آمریکا میتواند
به یک جنگ بینجامد.
سوم،
صلح میان
اعراب و
اسرائیل در
گرو مشارکت گروههایی
است مانند
حماس که گروه بزرگی
از فلسطینیان
آنها را
نمایندگان
واقعی خود میدانند.
بدون تردید
هیچ نقشهای برای
آینده کشور
مستقل فلسطین
قابل ترسیم نیست
اگر حماس در
آن جایگاهی
نداشته باشد؛ بویژه
پس از نزدیک شدن
حماس به گروه
فتح. وقتی
اسرائیل برای
مبادله اسرای
جنگی خود با
حماس مذاکره و
گفتوگو میکند.
آیا
این خنده آور
نیست که
ایالات متحده
از گفتوگو
با سران حماس
سرباز زند. هزینههایی
که به سبب
دوستی با
اسرائیل به
گزاف بر گردۀ
ایالات متحده
سنگینی میکند
با منافع ملی
این کشور
سازگاری
ندارد.
چهارم،
تجربه جنگ
افغانستان
وعراق از یک طرف
و تحولات اخیر
خاورمیانه
بویژه بهار
عربی از سوی
دیگر که با
درهم ریختن نظامهای
سیاسی همسوی
ایالات متحده
همراه بود و
روز به روز
دامنهدارتر
و شتابناکتر
میگردد،
نگرشی تازه را
در مورد تقابل
با اسرائیل به
روی جهان عرب
گشود که
آمریکا را
ناگزیر میکند
راهبرد «تعامل
و همگرایی»
را جایگزین
راهبرد کلان «هدایت و
راهنمای» کند،
درغیر این
صورت در هم رفتن
کلاه دولت
اوباما با
کشورهای خاورمیانه
بعید نخواهد
بود.
سه
کشور مصر،
لیبی و تونس
درعین حفظ منافع
ملی و مواضعگاه
غیرغربی،
همگرایی با قدرتهای
جهانی را در
دستور کار خود
قراردادهاند،
اما هنوز با
اسرائیل در
کشاکش و تنش
هستند. از این
رو اوباما نمیخواهد
تمامی منافع
آمریکا را
درپیوند با
اسرائیل تعریف
کند. وجود
اسرائیل در
نقشه جدید
خاورمیانه
باید امتیاز
باشد نه ضرر.
پنجم،
هیگل و جان
کری هر دو
معتقدند که
براندازی و
سرنگونی
حکومتهای
مستقرمانند ایران
به سود آمریکا
نخواهد بود و
اگر ایالات متحده
در جهت
براندازی
اقدام کند،
خود را با
آیندهای
آشوبناک و غیر
قابل مهار در
منطقه مواجه
میکند.
انتخاب
چهرهایی چون سناتور
کری و هیگل که
به چشم انداز
قدرت نرم وهوشمند
باور دارند،
راهی است که اوباما
در پیش گرفته
تا از راهی کم
هزینه، مطمئن
و با اجماعی
فراگیر به سوی
بیرون رفتن از
وضعیت بحرانی
در خاورمیانه
گام بردارد.
جهانداد
معماریان عضو
گروه پژوهشی
سازمان بین
المللی خشونتپرهیزی
است