پنجشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۰

قاتلان خامنه ای یا قاتلان احمدی نژاد

اکبر گنجی

یکم- طرح مسأله: طی چند سال گذشته عده ای این مدعا را مطرح ساختند که نظام جمهوری اسلامی در حال تبدیل شدن به دیکتاتوری نظامی(دولت پادگانی، وضعیت بناپارتی، حکومت سپاهیان و بسیجیان) است. آنان دورانی را که با انتخاب احمدی نژاد در سال 1384 آغاز شد، دوران برآمدن نیروهای نظامی/امنیتی/لباس شخصی ها/شکجه گران و قاتلان قلمداد می کردند. گویی این گروه آمده بودند تا روحانیت/مراجع تقلید را عقب برانند و خود تمام قدرت را به چنگ آورند. احمدی نژاد نماد و پرچمدار این نیروها قلمداد می شد.

مقاله ی "ماهیت دولت ایران"(زمستان 1388) نشان می داد که بالا آمدن نظامیان/امنیتی ها در ساختار سیاسی و سپردن پروژه های کلان اقتصادی به آنان را همچنان می توان در پرتو نظریه ی سلطانیسم تبیین کرد. به تعبیر دیگر، رژیم همچنان "نظام سلطانی فقیه سالار" است[1].

در نزاع اخیر بر سر عزل وزیر اطلاعات، با اشاره ی سلطان علی خامنه ای، سپاهیان و بسیجیان به انتقاد از احمدی نژاد پرداخته و خواستار تبعیت محض او از رهبری شده اند. آنان در سال 84 و پس از آن، به فرمان سلطان به حمایت از احمدی نژاد برخاستند و به طور سازمان یافته در انتخابات 84 و 88 کوشیدند تا وی رئیس جمهور ایران شود. اما اینک، همانها به اشارتی، پشت وی را خالی کرده/می کنند. واقعیت دیگر این است که سپاهیانی چون محسن رضایی، محمد باقر قالیباف، عزت الله ضرغامی، علی لاریجانی و... از ابتدأ به احمدی نژاد به چشم رقیب می نگریستند. رقیبی که واجد صلاحیت ها و سوایق خودشان نبود. نه سابقه ی فرماندهی سپاه را در کارنامه داشت و نه سوابق حضور درست و حسابی در جبهه های جنگ.

احمدی نژاد در زندگینامه ی رسمی اش فقط ادعا کرده که "در دوران جنگ تحميلی به عنوان داوطلب بسيجی در قسمت های متعدد جبهه به ويژه مهندسی رزمی به خدمت پرداخته" است[2]. اما همین مدعا نیز از طرف رقبای سپاهی اش تکذیب شده است. محمد باقر قالیباف در سخنانی که پس از انتخابات ریاست جمهوری 88 علیه او بیان کرده، گفته است که احمدی نژاد حتی یک ساعت در جبهه ها حضور نداشته و یک سیلی در راه انقلاب نخورده است[3]. محسن رضایی(فرمانده ی کل سپاه پاسداران 1376- 1360) نیز مکرراً از نقش تعیین کننده ی رهبری در مقابله ی با جریان انحرافی جدید سخن گفته و پشنهاد تبدیل وزارت اطلاعات به سازمان اطلاعات تحت نظر ولی فقیه را مطرح کرده است.

اما قشر دیگری را هم نباید نادیده گرفت. آنان که طی سه دهه ی گذشته نهادهای امنیتی را در کنترل داشته و شکنجه و ترور برنامه ریزی شده ی مخالفان را پی گرفته اند. اینان کجا هستند  و در این نزاع، در جبهه ی چه کسی قرار خواهند گرفت؟ زمانی که احمدی نژادی مطرح نبود و مسئولیت های کوچک حاشیه ای داشت، اینان- در زمان آیت الله خمینی و سپس در دوران آیت الله خامنه ای- به سرکوب سازمان یافته اشتغال داشتند. شاید بتوان روح الله حسینیان( و حسین شریعتمداری) را نماد این اقشار به شمار آورد. او بخوبی صدای این قشر را به گوش همه می رساند. روح الله حسینیان یک بار صادقانه گفت:

"من هم قاضی بودم در این کشور ۱۸ سال ‏قضاوت کردم. سخت‏ترین جاها و امنیتی‏ترین پرونده‏ها هم بنده رسیدگی کردم. هیچ کس هم نمی‏تواند ادعا بکند به ‏اندازه ی من امنیتی‏ترین پرونده‏ها را رسیدگی کرده... آخه ‏باباجون، آخه ما خودمان یک زمان قاتل بودیم، یک زمانی زندان‏بان بودیم"[4].

پرسش این است: شکنجه گران/قاتلان، نیروهای چه کسی و پشت چه کسی هستند؟

دوم- سعید امامی و قتل های زنجیره ای: سعید امامی طی سال هایی به عنوان معاون امنیتی وزارت اطلاعات خدایی می کرد. او به طور مستقیم با سلطان علی خامنه ای در ارتباط بود و از حمایت کامل وی برخوردار بود. اعتماد به وی به میزانی بود که وقتی همسر آیت الله خامنه ای جهت معالجه به خارج از کشور سفر کرد، سعید امامی در تمام مدت مسئول سفر و همراه او بود. در هشت سال ابتدای زعامت سلطان علی خامنه ای- که مصادف با هشت سال ریاست جمهوری هاشمی بود- صدها تن از مخالفان در داخل و خارج از کشور ترور شدند. این پروژه توسط روزنامه نگارانی افشا شد. سعید امامی به همراه چند تن دیگر بازداشت گردیدند. اگر سعید امامی دادگاهی می شد، در دادگاه پای علی فلاحیان و آیت الله خامنه ای را به میان می کشید. او را در سلول انفرادی به قتل رساندند تا ارتباط پائین(سازمان ترور) و بالا(سلطان) قطع شود.

در ایام افشای قتل های زنجیره ای جهت مذاکره و ابلاغ نظر نظام به وزارت اطلاعات احضار شدم. در آن جلسه یکی از معاونین وقت و چند تن از مدیران کل حضور داشتند. معاون وزیر گفت: "شما می توانید درباره ی قتل های زنجیره ای بنویسید. اما فقط بگوئید چهار قتل کنونی بوده و آمران و مجریانش هم همین چند تن بوده اند". گفتم: "بیش از یکصد تن را به قتل رسانده اند". گفتند: "بیش از سیصد و پنجاه تن را به قتل رسانده اند. اما باید این مسأله را تمام کرد و نبش قبر کمکی به پایان مسأله نمی کند". گفتم: "من از علی فلاحیان پائین تر نمی آیم. حداقل باید او را بازداشت و محاکمه کرد". گفتند: "امکان ندارد. در دادگاه حداقل خواهد گفت همه چیز با آقا/رهبری هماهنگ شده بود و ایشان در جریان همه ی امور قرار داشت". گفتم: "در هر صورت من از علی فلاحیان پائین تر نمی آیم". گفتند: "اگر چنین کنی، بازداشت شده و به 10 تا 15 سال زندان محکوم خواهی شد. این نظر رسمی نظام است". از رئیس قوه ی قضائیه، محسنی اژه ای و وزیر اطلاعات به عنوان موافقان آن حکم نام برد. شب همان روز در جلسه ی با دوستانی که اینک بسیاری شان در زندانند، داستان مذاکرات و عدم توافق را شرح دادم.

مسأله روشن بود. سعید امامی به فرمان بالا کشته شد و بدین ترتیب ارتباط پائین و بالا قطع گردید. دو متهم/مجرم دیگر در دادگاه موافقت دری نجف آبادی با قتل ها را مطرح کردند، اما دادگاه به دلیل عدم وجود هرگونه فرمان مکتوب و تکذیب دری نجف آبادی، مدعای آنان را رد کرد.

قتل سعید امامی، روح الله حسینیان را شوکه کرد. او در زمان سعید امامی دادستان دادگاه انقلاب در وزارت اطلاعات بود. با همدیگر کار می کردند. مسأله این بود: نظام چگونه حاضر می شود فرد مومنی چون سعید امامی را مأمور ترور مخالفان کند، اما وقتی مسأله افشا می شود نه تنها پشت او را خالی می کند، بلکه وی را در سلول انفرادی به قتل می رساند و همسرش را تحت بدترین شکنجه ها و اتهامات قرار می دهد؟ آیا نجات خود و این نوع برخورد با بهترین یاران درست است؟ روح الله حسینیان گفت:

"سعید اسلامی مسؤول امنیت کشور بوده مسؤول امنیت وزارت ‏اطلاعات بوده، شاید صدها عملیات برون مرزی در رابطه با منافقین، من جمله بمباران پایگاه منافقین در بغداد سال ۷۴، در ‏حین سخنرانی که شایعه شد مسعود رجوی هم کشته شده، فرمانده عملیات همین آقای سعید اسلامی بود. خیلی ‏عملیات داشت و اعتقادش هم همین بود... تاکنون صدها نفر واجبی خوردند و نمردند. آخه ‏چه طور با یک استکان آن هم که شما می‏گویید که بلافاصله بردید به بیمارستان و شستشو دادید، این خورد و مرد... آنجا[در بیمارستان] داد و بیداد می‏کرد و می‏گفت آقا به داد من برسید، پدرم را ‏درآوردند، کشتنم، شکنجه‏ام می‏کنند... آخه سعید اسلامی آدمی نبود که ‏خودکشی کند. ما می‏شناختیم سعید اسلامی را... یکی از عواملی هم که باعث شد بنده به ختم سعید اسلامی بروم همین ‏هست که همان وقتی که این جریان اتفاق افتاد به دوستان گفتم که اینها می‏گویند سعید اسلامی از جناح راست بود، ‏متهم شماره یک هم بود و همه ی قتل‏ها هم زیر سر ایشان بود و خودشان کشتنش که قضیه را تمام کنند و سرنخ را قطع ‏بکنند. همین جور هم شد"[5].

روح الله حسینیان در تمام آن دوران چندین ملاقات با رهبری صورت داد و به شدت کوشید تا سلطان علی خامنه ای را از آمریت قتل ها مبرا جلوه داده و پروژه ی قتل های زنجیره ای و قتل سعید اسلامی را پروژه ی اصلاح طلبان علیه رهبری قلمداد کند.

سوم- سعید مرتضوی و کهریزک: سعید مرتضوی(متولد 1346) را همه می شناسند. او یکی دیگر از عوامل سرکوب در سال های گذشته بوده است. رئیس مستقیم اش محسنی اژه ای بود، ولی بعدها مستقیماً به بیت رهبری متصل شد. به همین دلیل از قاضی شعبه 1410 به دادستان تهران ارتقا یافت. صدها تن با حکم او زندانی و به شدت شکنجه شده اند. پس از ماجرای کهریزک، به شهادت رسیدن چند تن زیر شکنجه، انگشت اتهام به سوی مرتضوی/قاضی حداد دراز شد. او(و حداد) از دادستانی برکنار شد، قاضی بودنش به تعلیق درآمد و به قوه ی مجریه منتقل شد.

روح الله حسینیان بار دیگر شاهد آن بود که چند تن دیگر از عوامل/مجریان سرکوب که تحت فرمان مستقیم بالا عمل می کردند، ممکن است "قربانی" شوند. به همین دلیل در 17دی 88 از نمایندگی مجلس استعفا داد تا صدای اعتراض این قشر را به گوش همگان برساند. در استعفای اش به مبارزه ی بی امان خود با اصلاح طلبان و جنبش سبز اشاره کرد. میزان سرکوب آنان را ناکافی دانست و تأکید کرد که هنوز بقایای این جریانات در ساختار سیاسی حضور دارند. به همین دلیل خود را شکست خورده قلمداد کرد و گفت:

"امروز خود را ناتوان‌تر از هميشه می ‌يابم. هر اقدامی آغاز كرديم با رقابت پيچيده ی پارلمان تاريست‌های حرفه‌ای نقش بر آب شد... من خود را موجودی شكسته خورده و سرخورده می‌بينم"[6].

حسینیان به حضور اصلاح طلبان در مجلس، وجود نشریاتی که "ارزش های اخلاقی و سیاسی امت حزب الله را زیر ضربات خود گرفته اند"، پرداخت وام های میلیونی به هنرپیشه ها، و... اشاره کرد و گفت: "چرا مأيوس و سرخورده نباشم". اما نکته ی کلیدی او چیز دیگری بود. اعتراض او این بود که چرا برای سرکوبگران تشکیل پرونده داده اند و آنان را به دادگاه احضار کرده اند؟ چرا سعید مرتضوی باید برای سرکوب مخالفان متهم شود؟ می گوید:

"امروز بسيج و نيروهای انتظامی كه در جريان فتنه‌های اخير در خط مقدم عليه مزدوران آمريكايی می ‌جنگيدند تا از امنيت مردم دفاع كنند به بهانه‌ ی تخلف چند نفر (كه بايد هم برخورد شود) اينان با تمام وجود مورد تحقير و ظلم دادگاه‌های نظامی قرار می ‌گيرند، تمام بدنه تحت تعقيب قرار می ‌گيرند. فرماندهان مورد اذيت و توهين قرار می ‌گيرند؛ ولی هيچ كس دفاعی نمی‌كند و هيچ‌كس نمی ‌پرسد نيرويی كه می ‌خواهد از امنيت مردم و اركان نظام دفاع كند با اين روحيه ی زخم خورده چگونه و چرا"[7].

حسینیان دوباره ضروری می بیند تا "دامن کبرایی ولایت" را از گناهان پاک سازد و همه ی مسائل و مشکلات را به گردن کسانی بیندازد که "تا ثریا با رهبری نظام فاصله دارند". می گوید:

"من خود را سرخورده و شكست خورده می‌بينم كه كسانی در دفاتر مسئولان نظام جمهوری اسلامی حاكم شده‌اند كه 180 درجه با رهبری نظام زاويه دارند. چرا احساس يأس و شكست نكنم كه با همه ی فداكاری اين مردم معتقد و ولايتی در اين نظام كسانی نصب می ‌شوند كه تا ثريا فاصله با رهبری نظام دارند كسانی كه در اين فتنه تا جايی كه احساس ترس نكردند از حريف حمايت كردند. من نمی دانم اگر به كارگيری اين افراد چند چهره به مصلحت می ‌باشد آيا سرخورده شدن صدها مانند من هم مصلحت اين نظام است... بسياری از شخصيت‌كشی‌ها را قتل بی‌گناهان می ‌دانم"[8].

یأس و سرخورده گی حسینیان از فاصله ی دیگران با سلطان علی خامنه ای است. اما اطمینان می دهد که بر دامن کبریایی ولی فقیه هیچ گردی نخواهد نشست:

"مطمئن هستم كه با مرگ سياسی يا جسمانی حقيری مانند من نه بر دامن كبريايی ولايت گردی خواهد نشست نه از روند انقلاب خواهد كاست و مطمئن هستم يأس و سرخوردگی اين بنده ی حقير در روحيه ی حتی يك نفر هم تأثير نخواهد پذيرفت... با آروزی طول عمر رهبر عزيز"[9].

حسینیان پرسش مهمی مطرح می سازد. می پرسد: "آیا سرخورده شدن صدها مانند من[شکنجه گران و قاتلان] هم به مصلحت این نظام است؟". این اساسی ترین مسأله یی بود که نیاز به حل داشت. سرکوب گران نظام/ولی فقیه نباید سربزنگاه رها یا قربانی شوند. چرا که نه تنها به فرمان بالا عمل کرده اند، بلکه دوام و بقای نظام منوط به سرکوبی است که اینها صورت می دهند. اگر نظام/ولی فقیه خواهان دوام/بقایند، این قشر را باید بر همه ی قوا حاکم سازند.

یک هفته  بعد از استعفا او را به بیت رهبری فراخواندند و پس از ملاقات با سلطان علی خامنه ای استعفای خود را پس گرفت. او در سخنرانی در مسجد اهل بیت قم گفت که "رهبری این کار را نپسندیدند و من تابع رهبری ام و با نظر ایشان انصرافم را پس گرفتم و با تمام قدرت و تازه نفس تر از همیشه به جنگ دشمنان ادامه خواهم داد". حسینیان در بخشی از نامه ی استعفا به اقدامات مشایی اعتراض کرده بود. در این سخنرانی هم مجدداً می گوید:

"من به عنوان یک فرد مطلع عرض می‌کنم با وجود انتقاداتی که به احمدی‌نژاد وارد است مثل وجود افرادی چون مشایی، اما باید پذیرفت در این دوره دست‌های زیادی از بیت‌المال قطع شد"[10].

در این سخنرانی همچنان به کمبود سرکوب ها معترض است. می گوید:

"بعد از سخنان مقام معظم رهبری در نمازجمعه تهران[29/3/88]، عده‌ای به کارهای خود ادامه دادند و مجمع روحانیون مبارز نیز برای حضور مردم در تجمعات بیانیه داده بود. به یکی از اعضای مجمع روحانیون گفته بودم اگر من قاضی بودم این اعلامیه را محاربه ی با خداوند می‌دانستم و کسانی را که این بیانیه را تکذیب نکرده باشند، نیز مسوول می‌دانستم"[11].

به تعبیر دیگر، آیت الله موسوی خوئینی ها، آیت الله بجنوردی، سید محمد خاتمی، و دیگر اعضای مجمع روحانیون مبارز "محارب" اند و باید دست و پایشان به طور معکوس قطع شود.

چهارم- سعید تاجیک و مخالفان ولایت : سعید تاجیک یکی از لباس شخصی هاست که با اهانت به فائزه ی هاشمی مشهور شد. او هم یکی از کسانی است که به دفاع از سلطان علی خامنه ای برخاسته است. به هرکس که احساس کند با ولی فقیه فاصله دارد می تازد. می گوید:

"این آتشفشان در درون من غلیان کرد، یکدفعه منفجر شد. حالامنتظر بدتر از ایناشم باشن. منتها حضرت آقا [خامنه ای] گفتن فحاشی به طور کلی نفی میشه که ما هم روی چشم مون می ذاریم و فرمایش مقام معظم رهبری رو نصب العین خودمون قرار می دیم... همون روزی که حضرت امام فرمودن اگر مسئولین به داد شما نرسیدن راسا اقدام بکنید، تکلیف رو روشن کردن. خب ما هم می خوایم راسا اقدام بکنیم. توجه کردین... اینها از تمام خط ها عبور کردن. به خدا و پیغمبر و امام و حضرت امام و حضرت آقا توهین کردن. شما هیچکدومتون رگ تون بیرون نزد. اکثر مسئولین نظام، بخصوص خیلی از حوزوی های ما خفه خون گرفته بودن"[12].

پیش از آغاز نزاع بر سر عزل وزیر اطلاعات در 24/1/90  درباره ی مشایی/احمدی نژاد می گوید:

"مشایی رو که سرتاپاشو کثافت و نجاست گرفته. شما فکر نکن من جای دیگه انتقاد ندارم. مشایی از اینا کثافت تر. اینا از مشایی کثافت تر. مشایی یک آدم مرتاضه. رمال داره در زنجان، از اون خط می گیره... احمدی نژادم[با تأیید مشایی] اشتباه می کنه. بیخود می کنه تاییدش می کنه. ببین خواهر من هرکی در خط ولایت بود نوکرشم، هرکی از خط ولایت عبور کرد ما دشمن خونی اش هستیم. مقابلش می ایستیم... آقای احمدی نژادم که وحی منزل نیست که. آقای احمدی نژاد تا زمانی برای ما آقای احمدی نژاده که در خط ولایت باشه. خارج بشه از این خط ایشونم منفور بچه بسیجی هاست. منفور ملت ایرانه. اگر تو خط ولایت بود نوکرشم هستیم. اینکه احمدی نژاد بره پیش اینا یا لاریجانی بلند میشه میره مبارک رو ماچ می کنه، نعوذبالله اینا فرستاده خدا نیستن که ما بگیم اینا هر کاری بکنن ما قبول داریم. نه؛ ما پیرو ولایت مون هستیم، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه بیش"[13].

نشریه ی انصار حزب الله- یالثارات الحسین- نیز در دفاع از سلطان در برابر احمدی نژاد/مشایی ایستاد. به عنوان نمونه، در طی مصاحبه ای با پرویز سروری- از فرماندهان پیشین سپاه و عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس- این مدعا طرح می شود که"جریان انحرافی و شوم" مشایی از سه سال پیش فعالیت انتخابی خود را برای فتح مجلس آغاز کرده است. این جریان "انگل وار"  بدنه ی دولت را گرفته و از امکانات و سرمایه ی بیت المال برای انتخابات استفاده می کند. هدف آنان زدن رهبری است، نه اصول گرایان. احمدی نژاد حامی اصلی این گروه است و اگر به این عمل ادامه دهد، همه چیز را از دست خواهد داد و کل سوابق اش بر باد خواهد رفت[14].

پنجم- عزل وزیر اطلاعات و واکنش های بعدی احمدی نژاد: در ماجرای عزل وزیر اطلاعات و پیامدهای پس از آن اینان در کدام جبهه قرار گرفتند؟ روشن است که روح الله حسینیان در جبهه ی سلطان علی خامنه ای ایستاده است. وی در وبسایت موسسه ای که ریاست آن را بر عهده دارد، مقالات و گزارش هایی منتشر می کرد/می کند که پیروزی احمدی نژاد را مرهون تبعیت محض از ولی فقیه  و اعلام دائمی وفاداری او با رهبری قلمداد می کند[15].

عدالت خواهی/عدالت گستری یکی از شعارهای محوری احمدی نژاد بود/هست. سایت حسینیان گفت و گویی تحت عنوان "فکر کردن به عدالت بدون ولایت شدنی نیست"[16]، منتشر می سازد. معتزله/شیعیان عدالت را از مستقلات عقلیه به شمار آورده اند. به تعبیر دیگر، عدالت اتکای وجودی/معرفت شناختی/روانشناختی به دین/شریعت ندارد. عدالت معیار انتخاب دین و فهم آن است. مرتضی مطهری در این زمینه پیش از انقلاب سخنان فراوانی بیان کرده است. اما اینک مدافعان روحانی سلطان علی خامنه ای این ایده را می پراکنند که آدمیان مستقل از ولایت فقیه/مقام معظم رهبری حتی قادر به فکر کردن پیرامون عدالت نیستند.

سایت حسینیان مطلب دیگری را بازنشر می دهد که احمد خمینی گفته است: "خامنه ای خمینی دیگر است"[17]. جهت گیری حسینیان روشن است. اگر او قاتل است، قاتلی است که به فرمان سلطان جنایت می کند، نه محمود احمدی نژاد.

ششم- نتیجه : احمدی نژاد در دهه ی اول انقلاب در ساختار سیاسی فردی درجه سه/چهار به شمار می رفته است. بالاترین مسئولیت هایش فرماندار ماکو، فرماندار خوی و مشاور استاندار کردستان است. سپس هاشمی رفسنجانی وی را بالا کشیده و به یکی از استانداران دولت خود(استاندار اردبیل 76- 72) منصوب کرد. گام اول ارتقای احمدی نژاد و معاون اولش(رحیمی استاندار کردستان هاشمی) مرهون هاشمی رفسنجانی است.

سرشناس ترین عوامل سرکوب، از ابتدای انقلاب کار خود را آغاز کرده اند. محسنی اژه ای(متولد 1335)، مصطفی پورمحمدی(متولد 1338 قم)، روح الله حسینیان(متولد 1334 شیراز)، حسین طائب (متولد  1342 تهران)، علی رازینی، غلامحسین عصا بدست/الهام بعدی(متولد 1338 دزفول)، ابراهیم رئیسی( متولد 1339مشهد)، حسن زارع دهنوی(قاضی حداد)، و غیره.

به عنوان نمونه، به مسئولیت های غلامحسین عصا بدست که بعدها نام خود را به غلامحسین الهام تغییر داد، بنگرید: دادیار و قائم مقام دادستان انقلاب اسلامی سپاه پاسداران  1363- 1359، دفتر نظارت و دفتر سیاسی دادستانی کل کشور  1365-1363، دبیرکمیته حقوقی دادستانی کل کشور  1365-1363، عضو هیات بازرسی شورای عالی قضایی در دادگاههای کیفری  1368، مشاور سیاسی دادستان عمومی تهران  1370-1368، عضو کمیته منصوب شورایعالی قضایی در تاسیس سازمان‌های قضایی نیروهای مسلح، عضو کمیته تدوین لوایح قضایی نیروهای مسلح، مشاور وزارت دادگستری در تدوین لوایح حقوقی  1370-1368. عصا بدست- و همسرش- که از جمله مهمترین حامیان احمدی نژاد بوده اند، پس از نزاع های اخیر وی را به تبعیت کامل از سلطان علی خامنه ای فراخوانده اند. وبسایت همسرش به نقل از آیت الله جوادی آملی به احمدی نژاد یادآور می شود که: "نقض حكم ولی‌فقيه حتی بر فقيهان و مجتهدان هم حرام است"[18].

محسنی اژه ای/مصطفی پور محمدی/علی رازینی از سابقون اند. دو نفر اول را احمدی نژاد از وزارت کشور و اطلاعات با خفت و خواری عزل کرده و اژه ای توضیح می دهد که حتی برای خداحافظی وی را به جلسه ی دولت راه نداد. اینها نیروهای سلطان علی خامنه ای هستند. سردار نقدی در پرونده ی شهرداران شهرداری تهران با همکاری علی رازینی و محسنی اژه ای به دستورات ولی فقیه عمل می کرد. در یکی از جلسات دادگاه کرباسچی، نامه ی رئیس دادگستری تهران(علی رازینی) قرائت شد که در آن به صراحت اعلام کرد که این پرونده به فرمان مستقیم "مقام معظم رهبری" به جریان افتاده است.

حسین شریعتمداری و حسن شایانفر در زندان ها چه می کردند و نیروی چه کسی بودند/هستند؟ شریعتمداری به صراحت خطاب به احمدی نژاد نوشته است که غیبت از حضور در سر کار "غیرقابل انتظار"، "تعجب آور"، "تأسف آور" و موجب "دلخوری" از شما شد. ارزش تو فقط و فقط به این است که "زبان ولی فقیه در کام" تو باشد، مردم به تو "با اعتقاد به پیروی بی چون و چرای از رهبر و مقتدای خویش" رأی دادند و قهر و ایستادن در مقابل حکم رهبری "توطئه ی دشمن" بود که از طریق چند واسطه تو را به اینجا رساندند[19]. صفارهرندی، مشاور فرمانده ی کل سپاه پاسدران، احمدی نژاد را "نامردی" خوانده که رهبری را "دل آزرده" کرده است[20]. یکی دیگر از نیروهای اطلاعاتی/امنیتی نیز نوشته است که احمدی نژاد: "می خواهد اولا در انتخابات مجلس نهم، اکثریت پارلمان را در اختیار بگیرد و ثانیا پس از دوران ریاست جمهوری اش، فردی از حلقه ی یاران خود را در راس دولت یازدهم قرار دهد". اما روشی که او برای این مقصود برگزید، کل پروژه را نابود کرد و "بر باد داد". پایه های سازمانی که او برای این منظور تدارک دید، سست بود و قهراش "ضربه ی مهلکی بر جان تیم عملیاتی- سیاسی" اش وارد آورد[21].

احمدی نژاد اینک بخوبی فهمیده است که روحانیت/سپاهیان و بسیجیان/اطلاعاتی و امنیتی ها(شکنجه گران و قاتلان) به فرمان سلطان علی خامنه ای از او حمایت کردند و با اشاره ی وی در مقابل اش می ایستند. اصلاح طلبان و سبزها، هاشمی رفسنجانی و مریدانش، بسیاری از اصول گرایان سنتی؛ از پیش دشمن او بودند و هستند. حامیانش در ساختار سیاسی، نیروهای سلطان بودند. وقایع اخیر نشان داد که آنان با کوچکترین اشاره ای پشت وی را خالی خواهند کرد.

پرسش این است: احمدی نژاد چه کسانی را حامیان خود می داند؟

1-6- اقشار محروم: احمدی نژاد(و مخالفانش) اقشار محروم را مهمترین حامیان خود قلمداد می کند.

2-6- طبقه ی متوسط: فعالیت چند سال اخیر او و یارانش معطوف به جذب طبقه ی متوسط شهرنشین بوده است. اما به دلیل فقدان نظرسنجی، ابراز نظر در این خصوص دشوار است.

3-6- امام زمان: در ابتدای کار فقیهانی چون آیت الله مصباح یزدی ادعا کردند که امام زمان احمدی نژاد را رئیس جمهور کرده است. احمدی نژاد و یاران اصلی اش دائماً این مدعا را ترویج کرده/می کنند که امام زمان هدایت آنان را در دست دارد. آیا امام زمان همچنان با اوست و خبرهایی که مشایی از عالم غیب می آورد حاکی از آن است که باید در برابر ولی فقیه بایستد؟

4-6- لشکر اجنه: مخالفان اصول گرای احمدی نژاد این ایده را می پراکنند که وی از طریق جن گیران، لشکری از جنیان را به خدمت درآورده است. در مقاله ی "لشکر اجنه، یاران اصلی احمدی نژاد" این مدعا را تحلیل و بررسی کرده ایم[22].

5-6- صندوق های رأی: احمدی نژاد مدعی است که در انتخابات 84 نزدیک هجده میلیون و در انتخابات 88 نزدیک بیست و پنج میلیون رأی به دست آورده است. هیچ کس چنین پشتوانه ای در میان مردم ندارد. اما روحانیت حکومتی/فرماندهان سپاه و بسیج/اطلاعاتی و امنیتی ها به وی گوشزد می کنند که رأی مردم به تو، رأی به "مقام معظم رهبری" بوده است. مخالفانش در ساختار سیاسی آرای وی را انکار نمی کنند- یعنی آن را حاصل تقلب به شمار نمی آورند(نظر سبزها و تحریمیون)- بلکه محصول ولایت مداری و حمایت سلطان قلمداد می کنند.

روحانیت درباری، سپاهیان/بسیجیان، اطلاعاتی/امنیتی ها؛تبعیت محض از سلطان را از وی طلب می کنند [23]. اما احمدی نژاد کوتاه نیامده و در اولین حضورش در کابینه گفته است که "رئیس جمهوری قوی و مقتدر" موجب عزت رهبری/کشور/ مردم است و ولی فقیه بدون "بازوان پرتوان" رئیس جمهوری کاری از پیش نخواهد برد[24]. سید محمد خاتمی گفته بود که به "تدارکاتچی" تبدیل شده است. اما، احمدی نژاد نمی خواهد که صرفاً در نقش "تدارکاتچی" سلطان ظاهر شود. در عکس هایی که پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری از دومین حضور احمدی نژاد در کابینه منتشر کرده اند، وزیر اطلاعات- مصلحی- حضور ندارد. برخی از سایت ها نوشته اند که احمدی نژاد وزیر اطلاعات را از جلسه اخراج کرده است، اما حتی اگر این مدعا کاذب باشد، حذف مصلحی از تصاویر جلسه که دروغ نیست.

 

پاورقی ها:

1- اکبر گنجی، تک افتادگی و تنهایی، تاکتیک ها و استراتژی های گذار ایران به دموکراسی، نشر گردون، مقاله ی "ماهیت دولت ایران"، صص 402- 347.

2- رجوع شود به لینک

3- رجوع شود به لینک

4 و5- رجوع شود به  لینک

6 و 7 و 8 و 9 – رجوع شود به لینک

10 و 11- رجوع شود به لینک

12 و 13- رجوع شود به لینک

14- سروری می گوید:

"اين ابهام برای شخص من وجود دارد که چرا با وجود شواهد زياد و انکارناپذير، آقای احمدی‌نژاد همچنان به حمايت خود از اين جريان انحرافی ادامه می ‌دهد. در واقع ادامه روند اين حمايت به ايجاد شکاف ميان نيروهای دلسوز و دردکشيده انقلاب خواهد انجاميد... حمايت‌های آشکار رئيس‌جمهور باعث شده اين گروه نفوذی با استفاده از يک چتر حمايتی ايجاد شده فرصت‌های بی بديلی را پيدا کند تا از آن برای ضربه زدن به گفتمان انقلاب اسلامی و اصل ولايت فقيه استفاده کند... اين جريان قبل از آنکه قصد شکست دادن جريان اصولگرايی را داشته باشد، در حال برنامه‌ريزی برای مقابله با ولايت فقيه و شکست آن بوده است... اگر ظرفيت‌های آقای احمدی‌نژاد توسط گروه نفوذی برای مقابله با ارزشهای انقلاب اسلامی مورد سوءاستفاده قرار گيرد بايد گفت زحمات چندين ساله ايشان از بين خواهد رفت و اهداف مبتنی بر اين زحمات نيز هبط عمل خواهد شد".

رجوع شود به لینک 

15- رجوع شود به لینک

16- رجوع شود به لینک

17- رجوع شود به لینک 

18- رجوع شود به لینک

19- حسین شریعتمداری نوشته است:

"در فاصله 11 روز گذشته آنچه در ميان مردم ديده می شد، نگرانی توام با دلخوری از رئيس جمهوری بود كه با اعتقاد به پيروی بی چون و چرای ايشان از رهبر و مقتدای خويش انتخاب كرده بودند... و اكنون در پی ماجرای اخير، دلشوره داشتند كه مبادا در گزينش خود به خطا رفته باشند... ان شاءالله[رئیس جمهور] در ادامه ی مسير رگه های باريك احتمالی از تكرار رخداد پلشت ياد شده را نيز محو خواهد كرد... دشمن احساس كرد كه آقای احمدی نژاد، حكم و توصيه رهبر معظم انقلاب را ناديده گرفته و از تن دادن به آن خودداری كرده است... دشمن می داند... ديگران، از جمله رئيس جمهور و يا هر مقام برجسته و بلندپايه ی ديگر، فقط در حد و اندازه و در نقش "بازوی ولی فقيه" در ميدان حضور دارند كه توان و قدرت خود را از آن وجود مبارك و ملكوتی می گيرند... هراس[دشمن] از اقتدار ولی فقيه است نه رئيس جمهور محترم و يا هر مقام بلندپايه و محترم ديگر... رئيس جمهور، رئيس قوه قضائيه، رئيس قوه مقننه و... تنها هنگامی برای دشمن خطرساز و برای مردم آرامش آفرين هستند كه پيرو بی چون و چرای ولی فقيه، يعنی نايب حضرت بقيه الله الاعظم باشند و به هر اندازه كه پای از اين حلقه بيرون گذارند، هرچه باشند و هركه باشند يك شهروند ساده و معمولی مانند ساير شهروندان خواهند بود. بنابراين، اگر سخنان توفنده ی برادر عزيزمان جناب آقای دكتر احمدی نژاد در اجلاس عمومی سازمان ملل متحد، لرزه بر اندام نظام سلطه می اندازد و خروش ايشان عليه رژيم صهيونيستی، سردمداران اين رژيم جعلی و كودك كش را به وحشت فرو می برد و... تنها به اين علت است كه آنها، زبان ولی فقيه را در كام ايشان می بينند... آیا آقای احمدی نژاد احتمال نمی دهند ماجرای اخير، توطئه ای - اگرچه با چند واسطه- تحميل شده به ايشان باشد؟!... ماجرای پلشت چند روز گذشته را چه كسانی رقم زده اند"(حسین شریعتمداری، "این تیر و آن کماندار"، کیهان، 23 اردیبهشت 90).

20- صفارهرندی گفته است:

"حضرت آقا با وجود تمام ناملايماتی كه دل اهل ولا را به درد می‌آورد، جامعه را به سكوت فرا می‌خوانند و اجازه نمی‌دهند پيش روی چشم‌های نامحرم حاكميت دوگانه به نمايش گذارده شود. رهبری انقلاب از برخی نامردی‌‌ها آزرده دل است اما شأن رهبری ايجاب می‌كند كه وحدت اسلامی را بالاتر از دل آزرده خود بدانند".

رجوع شود به لینک

21- رجوع شود به لینک

22- رجوع شود به لینک

23- محمد تقی رهبر رئیس فراکسیون روحانیت مجلس گفته است:

 "بعضی جریان ها متاسفانه از درون دستگاهها حرکتی می کنند که باید نگران این حرکت ها و توطئه ها هم باشیم. فرض کنید در درون تشکیلات حاکمیت که نمی‌گویم کدام فلانی در کدام دستگاه چون کاملا مشخص است؛ کسانی هستند که در درون حاکمیت توطئه ها و نقشه هایی دارند... مثل اینکه به جای "مکتب اسلامی" می گویند، به "مکتب ایرانی" بچسبیم به شعار های ملی گرایانه این حرکات را ما تحمل نمی‌کنیم و وظیفه خود می‌دانیم با این جریان انحرافی مقابله کنیم و خوشبختانه این جریان روز به روز بر ملا می‌شود. از رییس جمهور و دولت انتظار داریم این خناسان منحرف را از دولت دور کنند... حق مطلب این بود که به مجرد اینکه مقام معظم رهبری وزیر[اطلاعات] را موظف می کردند به انجام کارها به رقم آن برکناری بلافاصله ایشان[احمدی نژاد] می گفت سمعا و طاعه این رسم اصولگرایی و ولایت مداری است".

رجوع شود به لینک

24- احمدی نژاد در اولین حضور مجدد خود در کابینه گفت:

"اعتقاد و باور من اين است كه يك رييس‌جمهور قوی و مقتدر موجب عزت رهبری، كشور و به‌خصوص ملت می ‌باشد. يك رييس‌جمهور قوی می‌تواند بايستد، سپر باشد، دفاع كند، امور كشور را پيش برده و موجب عزت كشور شود. هر رهبر و مدير جامعه‌ای نيز نيازمند بازوان پرتوان است، تجربه ی تاريخی حاكی از آن است كه حتی زمانی كه بالاترين شخصيت‌های اعتقادی ما فاقد بازوان پرتوان بودند، اراده و منويات آنها روی زمين باقی ماند و جاری نشد... كسانی كه نمی‌توانند به قدرت اداره ی دولت، سياست‌های اقتصادی و مديريت آن ايراد بگيرند بازی جديدی طراحی كرده‌اند ولی در اشتباه هستند. دولت تا آخر پای پرچم ولايت فقيه ايستاده است و وظايف خود را به‌طور كامل انجام خواهد داد... البته دوركاری و خانه‌نشينی چند روزه دلايلی دارد كه اين دلايل را در دل خود نگه می ‌دارم چون بسياری از حرف‌ها بايد در دل انسان باقی بماند".

رجوع شود به لینک