فرجام تنها دموكراسى ايرانى

بنیامین صدر

شهريور ۱۳۲۰ تا مرداد ۱۳۳۲ را بايد دومين دوره دگرگونى اجتماعى ايران معاصر، پس از انقلاب مشروطه دانست. با اشغال ايران از سوى متفقين، استبداد رضاشاهى برچيده شد و نيروهاى اجتماعى ايران كه تا آن زمان مجال ظهور در عرصه سياسى _ اجتماعى را به دليل اختناق موجود نيافته بودند، آزاد شدند. اين نيروها به دنبال احياى مطبوعات آزاد، سازمان ها و گروه هاى سياسى و شكل گيرى جنبش هاى ناسيوناليستى يا چپ گرا بودند. عرصه سياست ايران در دهه ،۲۰ ميدان رقابت بين دربار، مجلس و دولت بود. محمدرضاشاه جوان با در اختيار داشتن ارتش، موقعيت متزلزل خود را در اين گردباد سياسى، بهبود مى بخشيد. نا آرامى هاى متعددى كه در كشور رخ داد، اين بهانه را به دست شاه داد تا به بازسازى و مدرن كردن ارتش بپردازد.

مجلس نيز در اين سال ها به دليل مقتدر نبودن دربار، تعيين كننده اصلى سياست ها محسوب مى شد و به به دلیل انتخاب دولت از اهميت بسيارى برخوردار بود. انتخابات مجلس چهاردهم در فضايى آزاد صورت گرفت، از اين رو جناح هاى سياسى متنوعى به مجلس راه يافتند. موقعيت شاه در برابر مجلس بسيار متزلزل و سست بود، اما شكاف موجود ميان نيروهاى سياسى مانع از آن شد كه اتحاد واقعى براى محدوديت سلطنت شكل بگيرد. در اين بين، اين واقعيت را نمى توان انكار كرد كه اشغال ايران از سوى متفقين هرچند كه با پيامدهاى ناگوار اقتصادى براى مردم همراه بود، اما از بعد سياسى تاثيرهاى مثبتى بر جاى گذاشت. دامنه فرآيند سياسى از محدوده شاه و دربار فراتر رفت و مجلس شوراى ملى، حزب هاى سياسى، جنبش هاى كارگرى و تا حدودى دولت را در برگرفت تا اينكه دكتر محمد مصدق طى يك فرآيند دموكراتيك در ابتداى دهه ۳۰ به قدرت رسيد.

اما ديرى نپاييد كه در يك كودتا به رهبرى برخی سرويس هاى اطلاعاتى برون مرزى وخيانت یا بی تفاوتی آشكار و پنهان روحانيون با نفوذ و مرتجع از سرير قدرت سرنگون شد. بى گمان سرنگونى دولت توسعه گراى مصدق در سال ۳۲ سبب توقف روند توسعه درايران و استقرار حكومت سلطنتى خودكامه را به همراه داشت. اين در حالى بود كه طراحان و مجريان داخلى و خارجى كودتا آن را يك شورش مردمى خودجوش خواندند و «قيام ملى اش» نام نهادند!

البته سرويس هاى اطلاعاتى و دستگاه های تبلیغاتی نيز به دلیل ضعف های دولت در بخش اقتصادی و سکوت آیت الله کاشانی همراه پیشین و سنتی دکتر مصدق تا حد زيادى در اغواى اذهان عمومى موفق عمل كردند و توانستند دولت محبوب مصدق را غيرمردمى نشان دهند.

كودتاى ۲۸ مرداد و بازگشت نظام پادشاهى به ايران سبب شد تا قانون اساسى ايران و احزاب سياسى قدرتمند چون «حزب توده ايران» و ديگر احزابى كه «جبهه ملى» را تشكيل مى دادند، رفته رفته در اختيار و سلطه كامل يك قدرت مطلقه كه با انتخابات به صورت فرمايشى برخورد مى كرد، قرار گيرند و مجالى براى ظهور و بروز در فضاى سياسى مه آلود نيابند. برقرارى اين استبداد سياسى امكان هرگونه فعاليت اعتراض آميز احزاب را منتفى كرده بود، به طورى كه هيچ مجراى سياسى قانونى براى ابراز مخالفت و بيان آزادانه عقيده مخالف وجود نداشت.

ملى كردن نفت به رهبرى دكتر مصدق در اسفندماه ۱۳۲۹ علاوه بر استعمار بريتانيا امتياز انحصارى بهره بردارى ايالات متحده را نيز از ذخاير نفتى ديگر كشورهاى منطقه تهديد مى كرد و اين يك وضعيت هشداردهنده به همه بيگانگان بود. جنبشى كه دكتر محمد مصدق آغاز كرد، تهديدى جدى در راه دسترسى غرب به ذخاير و منابع سرشار كشورهاى ضعيف نگاه داشته شده شرق به شمار مى رفت. هرچند كه موج اول كودتا در ۲۵ مردادماه ۳۲ شكست خورد، اما استعمارگران بيكار ننشستند و مقدمات كودتايى ديگر را فراهم كردند و به تحريك عوام پرداختند. عدم حضور مهم ترين هم پيمان مصدق و جمعيتى كه طرفدار او بودند، فرصتى را به «كرميت روزولت» مامور سيا داد تا با همكارى عناصر خودفروخته داخلى و كودتاچيان اوباش، كودتا را كليد بزند. در ۲۸ مردادماه، روزولت با «فضل الله زاهدى» ژنرال ارتش به توافق رسيد و به او وعده نخست وزيرى داد.  زاهدى نيز شاه را كه به همراه ملكه ثريا به خاطر ناآرامى هاى پايتخت به رم گريخته بود، در جريان قرار داد. سرانجام با پشتيبانى برخی روحانیون مرتجع، لمپن ها و بعضى نظاميان، كودتا پيروز شد. اعضاى برجسته حزب توده، باشگاه افسران و جبهه ملى نيز كه ملى گرايان صادق و ثابت قدمى بودند نتوانستند كارى از پيش ببرند. مصدق و بيشتر اعضاى دولت او از جمله شهيد نهضت ملى ايران دكتر حسين فاطمى دستگير شدند و زاهدى با ارتقاى درجه و به پاس خوش خدمتى به نخست وزيرى رسيد و شاه با حمايت هاى اقتصادى و نظامى ايالات متحده به عنوان «ژاندارم منطقه» برگزيده شد. اما سرنوشت تنها دولت دموكراتيك ايران چرا اين گونه رقم خورد. شايد مصدق ويژگى هاى يك «رهبر انقلابى» را نداشت و بيش از هر چيز به آزادى و حاكميت ملى و رعایت حقوق انسانی منتقدان و مخالفانش دلبسته بود.