چرا چنین شد؟!؟

از عليرضا خاني : سردبير روزنامه اطلاعات


بعضي اوقات آدم حيرت مي‌كند از اين همه تناقض كه در قاطبه ما جمع مي‌شود و حتي «محال بودن جمع نقيضين» را كه فلاسفه هزاران بار بر آن ابرام كرده‌اند، زير سؤال مي‌برد! همين فرهنگ تعارف را ببينيد در ما كه تا جلوي يك «در» مي‌رسيم چه بحراني خلق مي‌شود از «به جان شما نمي‌شود»ها و «امكان ندارد»ها و حتما شما اول بفرمائيد، بعد در خيابان چه بحراني است از اينكه «اول بايد من بروم و الا هرچه ديدي از چشم خودت ديدي

همين قصه را تعميم دهيد در ده‌ها و صدها رفتار متناقض ديگر كه نه فقط در عموم و عوام كه در نخبه‌ترين آدم‌هايمان هم هست و در مديران عالي هم به وفور. مثلا هر دولتي كه قدرت مي‌گيرد اول بسم‌الله مي‌گويد ما از نقد سازنده استقبال مي‌كنيم و دست منتقدان را به گرمي مي‌فشاريم و... همين كه اندكي گذشت «آمار نقدها» را جمع مي‌كند و به‌عنوان «آمار تخريب دولت» ارائه مي‌دهد و همه را به حساب مظلوميت خود و بي‌انصافي و بي‌رحمي منتقدان كه احياناً وابسته به بيگانگان هم باشند، برمي‌شمرد.
چرا اين طور است؟ به نظر مي‌رسد كه علت‌العلل همه اين تناقض‌ها موضوعي است كه در فرهنگ عاميانه به آن «تعارف» مي‌گويند. نه اولويت در عبور از در و دروازه «باور» است و نه تأثير نقد در رشد و تكامل، «اعتقاد». معمولا هيچ كدام از ما به نقد سازنده اعتقاد نداريم و فقط چون «مد» است و شنيده‌ايم كه عالمان و فرهيختگان گفته‌اند كه نقد موجب تعالي است، ما هم مي‌گوييم! اما مثلا وقتي هفته دولت سر مي‌رسد، همه دولتي‌ها توقع دارند كه يكسره شيپور مدح و ثنا نواخته شود و اگر كسي بگويد هفته دولت را به نقد دولت بپردازيم، گويي سخن زشتي گفته است كه به‌خصوص در اين ايام به مصلحت نيست!
«
يورگن هابرماس» فيلسوف و جامعه‌شناس بزرگ معاصر و از بازماندگان مكتب فرانكفورت (كه اتفاقاً در دوره دولت هشتم يك بار به ايران هم آمد) همه شهرت و آبرو و افتخارش از آنجا شروع شد كه با روش علمي و به شكل خطي نشان داد كه «نقد» چه‌طور منجر به رشد و بالندگي جوامع مي‌شود (نظريه نقد در حوزه عمومي) و عملا اين موضوع را «اثبات» كرد. حوزه عمومي در تعريف او، رسانه‌ها و تريبون‌ها و دانشگاه ها و مجامع عمومي و... است. براي همين است كه بسياري از غربي‌ها به اين موضوع باور دارند و بسياري از شرقي‌ها ـ از جمله خودمان?ـ هنوز باور نكرده‌ايم و چه بسا هر نقدي را توطئه‌اي در جهت تضعيف تصور مي‌كنيم و قبل از اينكه ببينيم ناقد چه مي‌گويد، مي‌خواهيم جواب كوبنده‌اي به او بدهيم تا ديگر سراغ‌مان نيايد!
اگر فضاي مناسب و استقبال نقد شوندگان و اساسا پذيرش نظر ديگران در اين جغرافيا مرسوم و بلكه رويه شود، آنگاه مي‌توان هر هفته‌اي را ـ از جمله هفته دولت ـ به نقد سازنده آن كه هفته به نامش است، همت گماريم. مثلا در هفته دولت، بخواهيم دولت بيلاني ارائه دهد كه درآمد تزايدي و تصاعدي نفت در اين سال‌ها چه شد و چگونه هزينه شد. وقتي متوسط درآمد نفتي دولت در سال به 80 ميليارد دلار رسيده است، تفاوتش با زماني كه 20 ميليارد دلار بود يا حتي 20 ميليارد دلار هم نبود، چيست؟ چگونه مي‌توان اين تفاوت را حس كرد؟
مي‌توان پرسيد كه چه‌طور شد در دوره‌اي كه درآمد نفتي روند صعودي پرشتاب گرفت، رشد اقتصادي روند نزولي پرشتاب‌تر گرفت؟
دولتي كه شعار استقلال و اتكاي به داخل و اتكاي به مردمش از همه دولت‌هاي پيشين بلندتر و زنگ‌دارتر است، چگونه است كه آمار محصولات وارداتي‌اش ركورد تاريخ را شكسته است؟
چه‌طور است كه مردمي‌ترين دولت، حتي نرخ تورم و بيكاري را هم محرمانه كرد و چرا مردم نامحرم آمارهاي اقتصادي و عملكرد دولت خود شد‌ه‌اند؟
چه‌طور شد كه آموزش و پرورشمان كه متحول نشد، اعتياد هم در مدارس شيوع و گسترش يافت. دانشگاه‌هايمان هم دچار افت كيفي شد و طبق آمار سالانه 180 هزار تن از افراد سرآمد كشور، ترك ديار كردند؟
چه‌طور شد كه پس از خودكفايي نمادين در توليد گندم، دوباره واردكننده شديم. چه‌طور شد كه برنج‌هاي هندي و پاكستاني را در تعاوني‌هاي روستاهاي شمال توزيع كرديم؟
چگونه شد كه بيكاري هم كاهش نيافت. اصلاً دولت كه اعلام كرده بود امسال 5/2 ميليون شغل ايجاد مي‌كند، چرا اكنون آمار 5 ماه نخست سال را نمي‌دهد تا بدانيم چه قدر به‌وعده‌اش وفادار است؟
طرح محيرالعقول انتقال ضربتي 40 درصد از كارمندان دولت به خارج از تهران و آن همه شعار و هياهو و پز و تعارف و وعده اصلا چه شد؟! كجا رفت؟ انتقال 5 ميليون نفر از جمعيت تهران چه شد؟ چه‌طور است كه اين شهر هر روز شلوغ‌تر و بي‌نظم‌تر و آلوده‌تر مي‌شود؟ چه‌طور است كه درياچه اروميه و تقريبا همه تالاب‌هاي كشور دارد خشك مي‌شود و كسي هم پاسخ نمي‌دهد؟
دولت براي ارتقاء سطح فرهنگي جامعه چه كرد؟ چرا خشونت اينچنين مهار گسيخته شد؟ چرا بزهكاري افزايش و احساس امنيت مردم كاهش يافت؟ چرا اعتياد و فساد فزوني گرفت؟
و بالاخره اينكه چرا مردم، در سراسر كشور، در شهرها و روستاها تا اين حد مشكل دارند كه تا رئيس‌جمهوري پا به آنجا مي‌گذارد، هزاران و بلكه دهها هزار نفر كاغذ به دست به سوي او مي‌شتابند. هرچند اين هجوم را دولت علاقه‌مند است از سر اشتياق بداند، اما آيا آن نامه‌ها هم از روي اشتياق و براي ابراز دلتنگي است؟! چه‌طور شد كه اين‌طور شد؟!

منبع: روزنامه اطلاعات