جنبش
سبز:
چهارمین
خیزش
ایرانیان
برای آزادی
شارلوته ویده
مان ـ خبرنگار
آلمانی سلامی
نو به جهان. این
شعار میرحسین موسوی
در دوران انتخابات
ریاست جمهوری بود.
این شعار متاثر
از احساس شرمی
است که بسیاری
از ایرانیان معمولا
به هنگام ظاهر
شدن احمدی نژاد
در انظار عمومی
جهان می کنند. این شعار بعد
از اتنخابات و
با به نمایش گذاشتن
چهره چدیدی از
ایران، معنایی
عمیقتر یافت. در این
چهره جدید، غرب
معمولا آن چیزی
را می بیند که می
شناسد و یاحداقل
فکر می کند که می
شناسد. درک زیبا شناسی
غرب تمایل به آن
دارد که بگوید
جنبش سبز، اسلامی
نیست و به سمت برقراری
نظام سکولار سیر
میکند
و متکی بر درک غرب
از آزادی است. به
یک کلام: هدف این
جنبش تجدید نظر
در انقلاب [بهمن]
است. .این درک کاملاً
اشتباه نیست، اما
فقط در مورد بخش
بسیار کوچکی از
ایرانیان صدق می
کند باورهای غرب
همیشه در این ذهنیت
محصور است که در
هرکجای جهان کسی
برای بهبود جامعه
خود به تلاش برخاست،
بلافاصله گفته
میشود
که این فرد بسوی
ما و شبیه شدن
به ما در حرکت است. اما می توان
این احتمال را
هم داد که شاید
در ایران اوضاع
به گونهای دیگراست.
شاید در ایران
چیز جدیدی در حال
وقوع است که برای
بیان آن هنوز مفاهیم
مناسبی موجود نیست. جنبش سبز
از نگاه غرب اگر چه جنبش
یونی ۲۰۰۹ بسیار
ناگهانی و غیره
مترقبه بود، اما
این جنبش بی سرگذشت
نیست. مدت ها بود
که در باورهای
غرب جامعه ایران
دیگر حضور و نقشی
مستقل نداشت و
با جمهوری اسلامی
درهم تنیده ویکی
انگاشته و یا در
پس نظام جمهوری
اسلامی رانده و
تعریف می شد. بعضی تحلیلی
های کلی صحبت از
مردم در مقابل
ملاها و یا مردم
بر علیه تئوکراتی
می کنند. گویا نظام
ایران یک دیکتاتوری
کلاسیک است که
در آن محفلی کوچک
و مسلسل به دست
حکومت می کند. ویژه گی مدرنیته
ایران این است
که دست به خلق جامعهای زد که با
تعریف و منطق جامعه
شناسی کاملاً هم
خوانی دارد؛ یعنی
جامعهای سخت مبهم
و نایکدست و متشکل
از تکههای فشرده
روابط، روحیات،
هویت و احساسات
متفاوت است. سال هاست که
در ایران جامعهمدنی با گرایشات
سکولار و مذهبی
در حال شکلگیری ست. و
این دو گرایش در
همه جا، در جنبش
زنان و دانشجویان
قابل مشاهده است در جنبش دانشجویی
گرایش سکولار گاهی
در پوشش گروه های ظاهراً
مذهبی خود را سازماندهی
میکند
و در سازمان های
مدافع حقوق بشر
افرادی با انگیزههای مختلف
فعالیت دارند. سازمان های
غیر دولتی در ساختن
مدارس برای پناهندگان
و دختران بااستعداد
و متعلق به خانواده
های فقیر افغانی
فعال هستند و سعی
در تامین هزینه
تحصیلی آنان دارند. علاوه برآن،
اتحادیه های کارگری
مستقل فعال هستند
و نمایندگان آن
ها اغلب بخاطر
اعتراض به حقوق
به تعویق افتاده،
یک پایشان در زندان
است. لیست گروه
های فعال را می
توان ادامه داد:
اتحادیه معلم ها،
کارگردانان، وبلاگ
نویسان، خبرنگاران
و غیره. اکثر این فعالین،
مخالف آن هستند
که به آن ها لقب
غرب زده، داده
شود؛ واصرار دارند
که ایران واقعی
آن ها هستند. البته ایرانی
که برای فرهنگ
غرب باز است. بهمن
قبادی، کارگردان
ایرانی، می گوید:
"ما در مرکز دو
فرهنگ شرق و غرب
بسر می بریم". از آن جاییکه
تنوع و فعالیت های جامعه
مدنی ایران در
کلیت خود بسیار
دست کم گرفته می
شود، هنرمندان
ایرانی و بویژه
زنان، به محضپا
پاگذاشتن در خارج
با یک همبستگی
مبالغه آمیزی روبرو
می شوند همین رفتارمبالفه
آمیز که ناشی از
عدم شناخت جامعه
ایران است ، در
مورد توضیح و درک
جنبش سبز بکار
می رود از نظر این
دیدگاه هنرمندان
ایرانی ، بویژه
زنان، شخصیت هایی
استثنایی که درخشش
آثار آنان صرفا
به خاطر ساحت تیره
و تاری است که این
آثار درآن شکل
گرفته اند امیرحسن چهل
تن، نویسنده ایرانی،
معتقد است که ریشه
های جنبش دموکراتیک
ایران را باید
در بطن تاریخ ایران
جستجوکرد و بر
بنیان این تاریخ
تعریف و تفسیرکرد. به نظر چهل
تن، در منطقه خاورمیانه،
ایران نقش یک کشور
پرتلاطم و درعین
حال پیشرفته رابازی
می کند. چهل تن در
این رابطه به سه
مقطع تاریخ ایران
اشاره می کند: مقطع
اول سال 1906 است. در
این سال اولین
پارلمان خاورمیانه
در ایران تشکیل
شد. مقطع دوم سال
1951 است. ایران اولین
کشور خاور میانه
که دست به ملی کردن
صنعت نفت زد. و
بالاخره در سال
1979،جنبش مردمی ایران،
توانست به سلطنت
پایان دهد. این ها سه
خیزش ایرانیان
برای کسب آزادی
بودند. این سه خیزش،
زمینه ساز ظهور
اوضاع فعلی ایران
هستند. هر سه این
تلاش به گونه ای
سرکوب شد و ناکام
ماند. انقلاب مشروطیت
مدت زیادی شعله
ور شد، ولی درنهایت
به همت روس ها سرکوب
شد. محمد مصدق که
نفت را ملی کرده
بود، در سال 1953 در
اثر یک کودتای
آمریکا و با کمک
انگلیسی ها سرنگون
شد. مصدق که در سویس
تحصیل کرده بود،
قبل از خمینی تا
مدت ها الگوی "جهان
سوم" به شمار می
رفت جمال عبدالناصر،
رهبر سابق مصر،
با پیروی از افکار
مصدق، کانال سوِیز
را دولتی کرد. مصدق
تا امروز نزد مردم
ایران از احترام
ویژه ای برخوردار
است. تحقیر ملی
ناشی از شکست تلاش
های اول و دوم برای
آزادی، باعث شکل
گیری درک جهانشمول
چندین نسل ایرانیان
شد و راه را برای
خیزش سومین تلاش
هموار کرد. امروز بسیاری
از ایرانیان هنوز
این سوال را طرح
می کنند: براستی
چرا و چگونه شد
که بهار آزادی
انقلاب 1979 بسرعت
به پایان رسید؟ چهارمین
خیزش ایرانیان آیا چهارمین
خیزش آزادی ایرانیان
فراخواهد رسید؟ برخلاف دوران
به اصطلاح رفرم
سالهای ۱۹۹۷ تا
۲۰۰۵، نظام جمهوری
اسلامی، امروز
در اساس خود شکاف
برداشته است. بسیاری ازافرادی
که امروز فعال
هستند، در دوران
اصلاحات دل به
تغییر و تحول بسته
بودند. در آن زمان
شورای نگهبان تمام
تلاشهای پارلمان را
متوقف و سد کرد. به این خاطر،
اکنون دوران تلاشهای خارج از
پارلمان فرارسیده
است. با این همه،
هنوز به یقین نمیتوان گفت که
جنبش سبز به آن
نیروی واقعی مبدل
خواهد شد که قادر
باشد فصل نوینی
در تاریخ سیاسی
ایران بگشاید. با این همه،
امروز نمیتوان ادعا
کرد که جمهوری
اسلامی در همه
عرصه ها شکستخورده و چیزی
برای از دست دادن
ندارد. اگرچه امپریالیسم
ستیزی نوع احمدی
نژاد به کاریکاتور
غم انگیز می ماند،
اما ایران امروز
از استقلالی برخوردار
است که در تاریخ
دو سده اخیر بی
سابقه است و ایرانیان
خواهان از دست
دادن این موقعیت
حاصل شده نیستند. روحیه استقلال
طلبی ایران در
قبال قدرتهای بزرگ باعث
ایجاد شکاف در
شعارهایی ست که
از طرف اپوزیسیون
و طرفداران رژیم
سر داده می شود.
درحالی که طرفداران
رژیم طبق روال
همیشگی شعار"مرگ
بر آمریکا" سر می
دهند،اپوزیسیون
در پاسخ و برای
مقابله با آن،
شعار "مرگ بر
روسیه" سر می دهد. بدین جهت،
نظام سیاسی آینده
ایران باید دو
وجه آزادیهای بیرونی
مانند استقلال
سیاسی و اقتصادی
را با آزادیهای داخلی
برپایه رعایت
حقوق اولیه و مشارکت
عموم مردم پیوند
دهد. این نظام باید
جنبههای دوگانه فرهنگ
ایرانی و اسلام
شیعه را در نظر
گیرد و آن هم برخلاف
قانون اساسی فعلی
ایران بدون ارجحیت
قائل شدن برای
مذهب باشد. چنین نظامی
منحصر به فرد و
بی سابقه است و
تنها با گام های
کوتاه و سنجیده
بدست خواهد آمد؛
و رسیدن به این
هدف نیازمند زمان
است. این نظام نه
تنها بی سابقه
است، بلکه هیچ
تجربه و الگوی
قبلی نیست که نشان
دهد چگونه میتوان یک نظام
مذهبی را اصلاح
کرد و ابعاد مذهبی
آن را کاهش داد. اغلب جوامع
اسلامی امروز در
موقعیت سی سال
پیش ایران بسر
می برند. در این
جوامع مذهب به
مثابه ابزار مبارزه
برای آزادی و حتی
راه حل برون رفت
از وضعیت فعلی
و مبارزه با رژیم
های دیکتاتور مورد
بهره برداری واقع
می شود. چندین سال
پیش محسن کدیور،
اصلاح طلب مذهبی،
با تأسف اعلام
کرد که چرا روشن
فکران مذهبی کشورهای
دیگر، بویژه روشن
فکران سنی استفاده
بسیار محدودی از
تجربه ایران می
کنند. کدیور از روشن
فکران مسلمان کشورهای
دیگرخواست که به
تفکر جدید روحانیون
ایران توجه کنند
و از آنهادعوت کرد
که برای اسلام
دموکراتیکی مبارزه
کنند که در عین
سیاسی بودن خواهان
قدرت و حکومت کردن
نیست. کدیور روحانی
ست که سالها بخاطر انتقاد
از ولایت فقیه،
یعنی انتقاد از
جنبه مذهبی و ضد
جمهوری نظام فعلی
ایران، در زندان
بود. به اعتقاد
کدیور، ولایت
فقیه با روح دموکراسی
در تضاد است. او
میگوید:
"این جنبش مخالف
آن است که مذهب
به ابزاری در دست
دیگران مبدل شود".
در این جمله معنایی
بسیار ظریف نهفته
است. مناسبات و
لایه بندی های
جامعه امروز ایران
را نمیتوان تا حد
طرفدار سکولار
و یا طرفدار مذهب
تنزل داد. مخالف ولایت
فقیه و اراده مطلق
رهبر وجه بارز
و معرف شاخص اپوزیسیون
ایران بود. بدین
جهت به جرأت میتوان گفت که
تاکنون نه در پارلمان
و نه در عرصه قدرت
سیاسی ایران عملاً
اپوزیسیونی وجود
نداشت. زیرا همه
کسانی که به نوعی
در قدرت بوند و
یا با قدرت ارتباط
داشتند به ولایت
فقیه پای بند بودند. اپوزیسیونی
که یا اصل ولایت
فقیه مخالفت کند،
ممنوع بود. در مصاحبه
هایی که ما خبرنگاران
خارجی با ایرانیان
در داخل کشور داشتیم،
به محض طرح ولایت
فقیهبلافاصله
به ما تذکر داده
میشد
که مواظب باشید
و دارید به اصطلاح از خط قرمز
عبور می کنید. از آن جایی
که اصلاح طلبان
و بویژه سید محمد
خاتمی، رئیس جمهور
سابق، به این خط
قرمز وفادار بودند
و آن را رعایت می
کردند، نمیتوان آنان
را اپوزیسیون نامید،
بلکه میتوان از آنان
بعنوان نوآوران
و معماران نظام
نام برد. طیف جدید
اپوزیسیون این صف بندی
ها اکنون دچار
تحول و دگرگونی
اساسی شده اند.
این دگرگونی بخاطر
آن است که جمهوری
اسلامی همه کسانی
را که میخواستند چهره
ای ملایم از نظام
عرضه کنند با توسل
سرکوب و تحت تعقیب
قرار داد و وادار
به اتخاذ رویکردی
مغایر نظام کرد. در دوران ریاست
جمهوری احمدی نژاد
جنبه جمهوری نظام
بسیار کمرنگ شد. یکی
از علل درهم ریختگی
جنبش سبز تنوع
طیف های شرکت کننده
در آن است و این
طیف ها از طرفداران
خشمگین روحانیون
تا جوانان اهل
بزم و پایکوبی
دربرمی گیرد. رادیکال شدن
مناسبات در طیف
اصلاح طلب کاملا
محسوس است: خاتمی
که زمانی از هرگونه
نزدیکی به آمریکایی
ها واهمه داشت
و به این خاطر با
مشاهده یک آمریکایی
به سرعت صحنه را
ترک می کرد، اکنون
دولت و طرفدارانش
را به استفاده
از روشهای "فاشیستی" متهم
می کند. میرحسین موسوی،
نخست وزیر سابق
، به هنگام کاندید
شدن فرد معتدل
نظام و حتی اصلاح
طلب نبود. اما باوزش
طوفان تاریخ، بناچار
و تحت تأثیر ضرورت
های اجتماع در
رأس جنبش قرار
گرفت. از لحن بیانیه
های وی به راحتی
میتوان
سنگینی فشاری
که بردوش می کشد،
احساس کرد و متوجه
شد که چگونه مورد
نفرت و انکار واقع
شده است. بعنوان
رهبر جنبش به طیف
های وسیع و گسترده
این جنبش وعده
میدهد
و دقیقاً این همان
چیزی ست که به وی
امکان تحرک آسان
را نمی دهد. موسوی از
یک طرف خواهان
جلب افراد هرچه
بیشتری از طیف
محافظه کار مخالف
احمدی نژاد است.
این بخش از محافظه
کاران معتدل به
گفته یکی از افراد
نزدیک به نظام،
معتقدند که موسوی
در نهایت قدرت
را تصاحب خواهد
کرد. ولی با همراهی
با جنبش لااقل
جان و زندگی آن
ها حفظ خواهد شد. از طرف دیگر
اما نیروی محرک
و واقعی جنبش را
جوانان و قشر میانی
شهری تشکیل می
دهد. برای اینکه
این قشر به خیابانها بیاید،
نیازمند انگیزههایی است.
فقط از طریق افزایش
اعتراضات خیابانی
و فشار میتوان از شکاف
حاصل شده در نظام
استفاده لازم رابرد.
اگر چه در
اثر سرکوب، کشور
را به ظاهر در آرامش
فرو رفته است،
اما روانشناسی کشور
در اثر تظاهرات
بزرگ و بویژه تبدیل
تظاهرات قدس به
اعتراض علیه رژیم،
این ذهنیت را تقویت
کرد که علیرغم خطرات
فراوان و ممنوع
بودن اعتراضات،
میتوان
بطور علنی فریادخود
را به گوش دیگران
رساند. سال هاست که
بسیاری از ایرانیان
زندگی دوگانه ای
دارند. در داخل
خانه و بطور خصوصی
از آزادی بیان
و آزاد از احکام
سنتی زندگی می
کنند، اما در انظار
عموم رفتار دیگری
دارند. ولی خود
فریبی و دروغ در
نهایت باعث دامن
زدن به انزوا خواهد
شد. برتمام این
خصوصیات غلبه کردن
و ناگهان به خیابان
ریختن و خود را
در هیات توده مردمی
یکسان و یک دل تجلی یافتن،
این همان لحظه
بزرگ جستجوی هویت
انکار شده است. مدت هاست که
رژیم جلوی منزل
موسوی دوربین
های مخفی نصب کرده
است. اگر او منزل
را ترک کند، دو
گروه او را بدرقه
می کنند: یکی طرفداران
خود وی و گروه دیگر
پاسداران انقلاب.
دولت طناب
سرکوب را دور گردن
رهبران این جنبش
بتدریج تنگ تر
کرده است. به همین
خاطر، آن ها ناچار
شدند تشکیل حزب
و یا برگذاری تظاهرات
ملیونی را منتفی
کنند. درعوض تلاش
میشود
که جنبش دموکراتیک
همچون "شبکه اجتماعی"
نامریی بسط داده
شود. در این شبکه،
تمام کسانی که
موافق هویت ایرانی
و اسلامی کشور
هستند و تمایل
به فعالیت در چارچوب
قانون اساسی اند،
میتوانند
شرکت کنند. در قانون اساسی
بویژه بر حقوق
مدنی مانند آزادی
بیان و آزادی اجتماعات
تأکید می شود. علاوه
برآن، موسوی خواهان
رفرم در قانون
انتخابات ، آزادی
تشکیل رادیو و
تلویزیون خصوصی
، منع شرکت نیروهای
نظامی در مسایل
اقتصادی و سیاسی
، آزادی زندانیان
سیاسی و پایان
دادن به شکنجه
های وحشیانه زندانیان
می باشد. تحقق این لیست
کوتاه در رژیمی
که حاکمیت آن به
عهده احمدی نژاد
است، بسیار غیرواقعی
و خیالی است. برنامه
طرفداران موسوی:
دموکراسی بجای
سکولار برنامه نیرویی
که امروز حول موسوی
جمع شده را میتوان بطور
مختصر اینگونه تشریج
کرد: بجای سکولار
کردن جمهوری اسلامی،
باید تلاش شود
که ظرفیت نظام
را گام به گام به
سمت پذیرش اهرمهای دموکراتیک
سوق داد. بجای ولی
فقیه، باید گروهی
از روحانیون
برای ۵ و یا ۸ سال
از طرف مردم انتخاب
شوند. این گروه باید
نوعی پلورالیسم
مذهبی را به نمایش
بگذارد. موسوی
می گوید:"مسلمانان
آزادند رهبرمذهبی
خود را انتخاب
کنند. هیچ کس حق
ندارد در آینده
تابعیت از خود
را واجب بداند.
هیچ کس حق ندارد
ادعا کند که فقط
درک من از اسلام
درست". اگر لحن وسخنان
موسوی را باظاهرجوانان
معترض ایران مقایسه
کنیم، دروهله اول
دچار حیرت خواهیم
شد، زیرا این سخنان
بسیار محافظه کارانه
است. موسوی همواره
از خمینی بعنوان "پدری دلسوز"
نام می برد و تاکید
می کند که خواهان
بازگشت به دوران
اول جمهوری اسلامی
ست. این سخنان
برای بعضی افراد
آهنگی ناخوشایند
دارند. اما برای
بسیاری از مردم
ایران اینگونه
نیست. خمینی هنوز
در نظر مردم و بدلایل
گوناگون بعنوان
شخصیتی برجسته
به حساب می آید. این احترام
اما به هیچ وجه
ناشی از نقش واقعی
و تاریخی خمینی
نیست، بل که قبل
از هرچیز ذهنیت
و احساسات سنتی
ایرانیان را به
نمایش می گذارد.
این امر صرفاً
منحصر به روستايیان
نیست. شهری مانند
اصفهان بسیار
محافظه کار است
و آن هم علیرغم این که
اکثر خانههای مردم این
شهر مملو از آخرین
دستگاههای دیجیتال
است. اگر کسی تصمیم
دارد شرایط جامعه
ایران را تغییر
دهدِ باید این
مسأله را درنظر
گیرد که مردم این
جامعه بسیار محافظه
کارتر از آن تصویری
ست که از خود به
نمایش می گذارند. در رابطه با
روسری اجباری میتوان این موضوع
را روشن کرد. لغو
روسری اجباری احتمالاً
با استقبال اکثریت
ایرانیان مواجه
خواهد شد. اما باوجود
این ، بسیاری از
مردان ایرانی در
خفا آرزو میکنند که همسر
خود همواره روسری
بپوشد. یک عکاس زن
به من گفت که او
بعدها این روسری
را برای حفاظت
خود از مردان برروی
سرخواهد گذاشت.
یک معلم زن میگوید که او
از اجبار متنفر
است و خوشحال خواهد
شد اگر روزی بتواند
آزادانه و بدون
اجبار روسری داشته
باشد. اینها فقط نمونههای کوچکی
هستند؛ اما این
نمونهها نشان می
دهد که جامعه ایران
حتی بدون حکومت
مذهبی هم شبیه
جوامع غربی نیست. به یک نمونه
دیگر میتوان اشاره
کرد: قوانین اسلامی
به زیان زنان تدوین
شده اند. بطورمثال
یک زن فقط در موارد
بسیار نادر حق
تقاضای طلاق دارد.
این کمبود میتواند با عقد
قرارداد شخصی میان
زن و شوهر و قید
بعضی حقوق دیگر
برای زن جبران
شود. اما فقط مردان
بسیار اندکی این
کار را خواهند
کرد و زنان اندکی
روی اجرای آن پافشاری
خواهند کرد. زنان فعال
سکولار همواره
تأکید میکنند که جامعه
ایران پیشرفتهتر از نظامی
ست که برآن تحمیل
شده است. آنها قصد دارند
که تصویر غلطی
که جامعه ایران
را بیفرهنگ و متعصب
به نمایش می گذارد،
تصحیح کنند. پیگردهای
مدام رژیم بارها
مانع آن شد که زنان
فیمینیست بتوانند
آکسیون جمع آوری
امضاء را انجام
دهند و نشان دهند
که تاچه اندازه
خواستههای آنها مورد پذیرش
مردم است ـ مندرج
درکاووش
تجربه تاریخ سیاسی
ایران به ما میگوید که این
جنبش ادامه و بخشی
از تلاشهای تاریخی
ایرانیان برای
آزادی ست و نه تصحیح
خطای ۳۰ سال پیش
ایرانیان است