ایالت میکائیل - هجده

هرچه سعی می کنم از سیاست بگریزم و به سفرنامه بپردازم مقدور نمی شود! به ویژه اکنون که اوباما می گوید ایران مسیر انزوای بین‌المللی را انتخاب کرده، پول‌شویی می کند، و آمریکا هم با متحدانش جلوی ایران را خواهد گرفت، حس می کنم نمی توانم سه مطلبی را که در مورد کتابخانه های اینجا، قیمت و وضعیت آپارتمان ها، و همچنین کلاس های آموزش زبان انگلیسی تهیه کرده ام بنویسم. حس می کنم اگر جنگی صورت بگیرد اینجا به فرسنگ ها داخل جبهه دشمن پرتاب شده ام! و این چیزی است که نمی خواهم. نمی خواهم چنین جنگی رخ دهد، حتی به صورت تحریم بانک مرکزی.

تحریم بانک مرکزی یک کشور، در واقع وارد کردن آن کشور در جنگ با دست بسته است. انگلستان و کانادا این تحریم را دیروز شروع کردند. گویا امروز فرانسه هم به آنها می پیوندد و به تدریج دیگر کشورها ما را منزوی می کنند. بعد از جریان لیبی (که من آن را نه جنگ عادلانه بلکه تجاوز و دخالت در امور داخلی کشورها می دانم)، آقای اوباما در مصاحبه ای با یک طنزپرداز آمریکایی در تلویزیون ضمن مطالب مختلفش به این نکته هم پرداخت که جنگ لیبی به این صورت برای ما خیلی ارزان تر تمام شد.

با اظهارات اخیر خانم کلینتون و کنار هم گذاشتن حرفهای اوباما، می توان حدس زد چه خوابی برایمان دیده اند. یعنی تغییر رژیم را در دستور قرار داده اند اما فعلاً مرحله مقدماتی یعنی تضعیف نیروها و افزایش تنش ها را دنبال می کنند. من می دانم که شکستن یک تخم مرغ از درون به معنای زندگی و از بیرون به معنای مرگ یک موجود زنده است. اما آیا ما تخم مرغ را خود از درون به گند نکشیده ایم؟ آیا ما خود را در کوچه بن بست انرژی هسته ای به دام نیانداخته ایم؟

اتوبوسی از دوردست های جنوب (و شاید از اعماق تاریخ) بیش از هزار کیلومتر (یا هزار سال) در سنگلاخ و دست انداز و بیابان رانده است تا مسافران مشتاق و خسته خود را به ساحل شمال برساند. از بد حادثه بر فراز هزارچم به هر دلیل و با هر ترفند، ناراننده ای ناشی در پشت فرمان مستقر می شود و با حلوا حلوا دهان شیرین می کند که بر دره ها پل خواهیم زد و در چشم به هم زدنی نه فقط به دریای خزر، که به چشمه خضر و آب حیات خواهیم رسید.

این فرد توهم زده، در ابتدا رانندگان را از اتوبوس پیاده می کند یا دهان ها را می بندد تا بتواند بی اعتراض تخته گاز برود.او اگر آگاهانه با برنامه سقوط نیامده باشد، ساده لوح مسؤولیت نشناسی است که تنها می داند کوتاه ترین فاصله تا دریا خط مستقیم است، و پیچیدگی و ظرافت هزارچم روابط بین الملل را نمی شناسد!

آیا زمامداران سیاستمداری که از واژه نخست افسار زدن بر افکار آزاد و از واژه دوم هم تنبیه و مجازات را می فهمند، نباید در مقابل همه دروغ های عوام فریبانه ای که گفتند پاسخگو باشند؟ آیا آن زمان که قطعنامه دان پاره می کردند یا می گفتند تحریم ها تمام شده است، و دیگر وارد عصر هسته ای شده ایم و مباحث تحریم به گذشته تعلق دارد و به ضرر آنها و به نفع ماست، اکنون نباید به خاطر آن مشت بر سندان کوفتن ها و میخ بر سنگ فشردن ها مجازات شوند؟

شعار دادن و خیال بافتن ساده ترین کارهاست. گرچه واقعیت آنچنان سرسخت است که دیر یا زود درباره مغضوبان و گمراهان قضاوتی سخت خواهد کرد، اما آنچه در این میان از میان می رود، تلاش انباشته آن سفر نفس گیر هزار ساله است. دیر و زود این سقوط، با تحریم اخیر می رود که به زود و زودتر تبدیل شود. زیرا تأثیر نفت در پر کردن چاله ها به شدت کاهش پیدا خواهد کرد.

ایران عزیز در بهره گیری از این سرمایه ملی تا سال ها محروم خواهد شد و در عین حال آنان که با پول نفت برای خود جیب های گشادتر می دوختند و برای مردم شلاق های کلفت تر می بافتند نیز کمتر می توانند دست در دخل نفت و گاز کنند. زیرا فرسودگی تجهیزات و غفلت باندهای حاکم در مورد منابع نفتی مشترک، سفره همسایگان عرب را رنگین تر می کند. از سوی دیگر دریافت درآمد نفت از کشورهای خریدار دشوار می شود و بازار ما بیش از پیش پوشیده از کالاهای چینی خواهد شد. همچنین با محدود شدن مجاری عادی مبادلات جهانی، دولت به قاچاق کالای بیشتر مبادرت می ورزد. یعنی هم نفت را ارزان تر می فروشد، هم اجناس را گرانتر و با کیفیت پایین تر می خرد، همه هزینه های بیشتری بابت ریسک و بیمه و جابجایی پول به گردن می گیرد و هم فساد را بیشتر در لایه های مختلف خود می پروراند زیرا مبادلاتی که کمتر شفاف باشد حساب و کتاب ضعیف تری خواهد داشت.

هنوز نمی دانم که فرستادن نفت بر سر سفره دیگران آیا خیانت آگاهانه مزدوران آن کشورها بوده است، یا سوداپردازان ناآگاهانه فریب سوداگران را خورده اند یا بیگانگان به طور طبیعی از حماقت های ما بهره برده اند یا محافل سیاستگذار غرب با طراحی یک بازی هوشمندانه، کشور را گام به گام به این سو برده اند؟ هنوز نمی دانم آیا قاچاقچیان داخلی که سالهاست در مجاری رسمی کشور از گمرکات گرفته تا قوای سه گانه و نیروهای نظامی و انتظامی و دفاتر و بیوت جاخوش کرده اند، آگاهانه و برنامه ریزی شده مانع شفافیت اقتصادی می شوند یا این شور و التهاب ها و به جان هم افتادن ها و گریز از آرامش و ثبات، تنها از خوی و خصلت ما برمی خیزد؟

اما نتیجه یکی است! آنچه حق مسلم ما نامیده می شد، از نظر ما (ایران به صورت یک کل) بهانه ای برای تقابل با آنها (غرب به صورت یک کل) بود و از نظر آنها پوششی برای کشیدن ما به ورطه سقوط! این برنامه که تا همین لحظه نیز هزینه های سنگینی برای ایران و ایرانی داشته است، به مثابه یک بازی طراحی شده عمل کرد که همچون جنگ ایران و عراق، منابع و سرمایه ها و نیروی انسانی ما را به کام خود کشید. چه اهمیتی دارد که جنگ ایران و عراق از تحرکات ما یا توسعه طلبی عراق یا حیله گری آمریکا ناشی شده باشد؟ مهم این است که دولت ها نصیحت آگاهان جامعه را به ویژه در مقطع فتح خرمشهر نشنیدند و دود این ارتدوکس بودن و کوتاه نیامدن به چشم ملت رفت.

اکنون نیز بیش از همیشه مشخص شده است که کوچه اتم در شرایط فعلی برای ما بن بست است. این چه حق مسلم ما باشد چه نباشد، با رودررویی و تقابل قابل دسترسی نیست. اگر هم قرار است آقایان به زعم خود همه کشور را بر سر این تیر بگذارند و آرش وار حماسه بیافرینند، لااقل این صداقت را داشته باشند که ابعاد هزینه ای را که ملت خواهد پرداخت، مشخص کنند. با فریب دادن مردم و وعده پل زدن بر دره نمی توان از این پیچ ها گذشت. آقایان اگر فکر می کنند با نظامی و امنیتی کردن همه چیز می توانند از این کوچه بن بست بگذرند، اشتباه می کنند.جوامع بشری ایستا و دینامیک نیستند. آنها را باید به صورت پویا و در حرکت بررسی کرد. قوای نظامی هر قدر هم پرتعداد و سازمان یافته و حتی معتقد باشد، در جریان حرکت جامعه و اوج گیری ناگزیر نارضایتی مردم، تغییر خواهد کرد. همچنین اقتصاد غیر شفاف همه به ویژه نظامیان را به فساد می کشد.

به نظر من در نتیجه انزوای ایران، ارزش پول ملی به شدت کاهش خواهد یافت که این امر به صورت گرانی عمومی (بجز ارزش سهام در بازار بورس)، و افزایش دو برابری قیمت ارز و فلزات گرانبها جلوه گر می شود. درعین حال ممنوعیت خروج ارز و طلا همراه با افت نزولی بازار بورس و محدودیت تولید و تجارت خارجی، موجب می شود سرمایه های سرگردان بیش از پیش به زمین بازی و دیگرفعالیت های کاذب روی آورند. زیرا این بار نه تنها تولید کنندگان، بلکه بازرگانان هم با محدودیت فراوان روبرو می شوند. محدودیتی که صادرات نفتی و غیر نفتی، از مواد غذایی گرفته تا فرآورده های پتروشیمی را زیر فشار می برد. در عوض تجارچینی و قاچاقچیان قزاق را می توان از هم اکنون تصور کرد که با حمایت امروز مجلس از آنان، به نام بخش خصوصی و سرمایه گذار، در حجره هایی در بازار ما کنگر می خورند و لنگر می اندازند!

شاید هنوز دیر نشده باشد. شاید هنوز واقعه یا در اصل فاجعه را بتوان قبل از وقوع علاج کرد. این به تصمیم فرمان داران یا همه مسافران بستگی دارد.

علیرضا قراباغی

بیست و یکم نوامبر 2011

سی ام آبان 1390

__._,_.___