جمعه, ۴
شهریور, ۱۳۹۰
چکیده :بر مبنای سه
معیار هویت تاریخی،
گرایش
ایدئولوژیک و
الگوی
رفتاری؛ کوشش
کردم تا
تصویری از جناحبندیهای
سیاسی ایران
ارائه کنم و
دیدگاههای
مطرح شده توسط
صاحبنظران و تشکلهای
سیاسی را نیز
نقد و ارزیابی
نمایم....
علیرضا علوی
تبار
چگونه میتوان
نیروها و
جریانهای
سیاسی را از
یکدیگر تفکیک
کرد؟ این پرسشی
است که بهویژه
پس از جنگ در
میان
تحلیلگران و
نظریهپردازان
سیاسی مطرح
شد و بحثها و
گفتوگوهای
بسیاری را به
دنبال داشت.
تحلیلگران میدانستند
که هر معیاری
که برای چنین
تفکیکی پیشنهاد
شود هم بایستی
از دید نظری
قابل دفاع
باشد و هم
بتواند
واقعیتهای
موجود (دادههای
موجود در مورد
جریانهای
سیاسی) را کموبیش
توضیح دهد.از
سالهای دور
برای دستهبندی نیروهای
سیاسی کشور و
تعیین ویژگیهای
اصلی و مبنایی
هر کدام،
معیارها و ملاکهای
مختلفی
پیشنهاد شده
بود. مهمترین
معیارهای
پیشنهادی
عبارت بودند از:
۱ـ
خاستگاه و
تکیهگاه
اجتماعی
(طبقاتی، قومی
و غیره)، ۲ـ
ایدئولوژی و گرایشهای
فکری، ۳ـ
راهبردها و خطمشیهای
سیاسی، ۴ـ جهتگیریهای
اقتصادی ـ اجتماعی
و آرمانها،
۵ـ الگوهای
رفتاری، ۶ـ
میزان انسجام
تشکیلاتی، ۷ـ هویت و
سابقه تاریخی.
همانطور که
دیده میشود
این معیارها
در مواردی با
یکدیگر
همپوشانی
دارند و به
روشنی نمیتوان
آنها را از
یکدیگر
متمایز ساخت.
به علاوه هر
کدام بر حساسیت
و گرایش
تحلیلی خاصی
استوارند.تصور
اینجانب در آن
موقع این بود
که
برای
داشتن دستهبندی
واقعبینانه
از نیروها و
تشکلهای
سیاسی در
ایران بایستی
از معیاری
تلفیقی
استفاده کرد.
معیار تلفیقی
پیشنهادی در
آن زمان ترکیبی
بود از سه
معیاری هویت
تاریخی،
گرایش ایدئولوژیک
و الگوی
رفتاری.
در زمینه
هویت تاریخی
باور این بود
که جریانهای
سیاسی پایدار
بهطور معمول
محصول
روندهای
تاریخی هستند
و کموبیش میتوان
ریشههای
آنها را در گذشته
و تداوم آنها
را در آینده
مشاهده کرد. بررسیهای
انجامشده
نشان میداد
که از آستانه
مشروطه که
آغاز مبارزه
سیاسی به
معنای جدید آن
بود در وقایع
عمده ایران
معاصر (وقایعی
چون انقلاب مشروطیت،
به قدرت رسیدن
و سپس سقوط
رضاشاه، اوجگیری
و سرکوب نهضت
ملی، قیام ۱۵
خرداد و سرکوب
آن و…) میتوان
از وجود سه
جریان عمده در
عرصه سیاسی
ایران سخن
گفت: جریان
دینی (اسلامی)،
جریان ملیتگرا
و جریان چپ
سوسیالیستی.
در زمینه
گرایشهای
فکری و ایدئولوژیک
تصور میکردم
به جای بهرهگیری
از طبقهبندی
مکاتب سیاسی،
بهتر است
تفاوتها و
تمایزها را
پیرامون محور
چهار شکاف
فعال اجتماعی
توضیح دهم.
این شکافها
عبارت بودند
از: دینی/
غیردینی، سنتگرا/
تجددگرا، چپگرا/
راستگرا و
اقتدارگرا/
مردمسالار.
البته همیشه
به این واقعیت
توجه داشتم که
هریک از طرفین
این شکافها
خود از
چندگونگی و
تنوع
برخوردارند.
بهطور مثال
میدانستم که
اقتدارگرایان
در
ایران
ممکن است از
نظر نوع حکومت
اقتدارگرایی
که مطلوب
آنهاست با
یکدیگر متفاوت
باشند. برخی
از آنها از
حکومتی
تمامیتخواه
(توتالیتر)،
برخی از نوعی
اندکسالاری
(الیگارشی) و
برخی دیگر از
نوعی دیوانسالاری
اقتدارگرا دفاع میکردند.
همین تنوع بود
که تفاوتهای
درونی هر یک
از جناحهای
موجود آن
زمان را توضیح
میداد. سومین
معیار، الگوی
رفتاری بود.
منظورم از
الگوی رفتاری
شیوه عمل و
رفتار سیاسی ـ
اجتماعی کموبیش
پایدار و قابل
پیشبینی و تکرارپذیر
یک جریان
سیاسی بود.
بر مبنای
این سه معیار
کوشش کردم تا
تصویری از
جناحبندیهای
سیاسی ایران
ارائه کنم و
دیدگاههای
مطرح شده توسط
صاحبنظران و
تشکلهای سیاسی
در
آن مقطع را
نیز نقد و
ارزیابی
نمایم.
تحلیلگران
سیاسی تقریبا
اتفاقنظر
دارند که
تحولاتی که از
دوم خرداد ۱۳۷۶ آغاز شد و در
بیستودوم
خرداد ۱۳۸۸ به
اوج خود رسید،
عرصه سیاسی ایران را بهطور
کامل دگرگون
کرده است. به
همین دلیل نیز
باید جریانشناسی
سیاسی در
ایران را مورد
تجدیدنظر
اساسی قرار
داد. این
روزها اغلب با
این پرسش مواجه
میشوم که آیا
هنوز هم طبقهبندی
قبلی خود را
قبول دارید یا طبقهبندی
جدیدی را برای
آن پیشنهاد میکنید؟قبل
از اینکه به
این پرسش پاسخ دهم باید
تأکید کنم که
در تحلیل و
فهم رفتارهای
مختلف در
ایران، من پذیرهای
اساسی دارم.
آن پذیره این
است که «رفتار
اکثریت مردم
ایران در اکثریت
موارد از همان
قواعدی تبعیت
میکنند که در
سایر کشورها
بر رفتارها حاکم است.» به
همین دلیل بهکارگیری
مفاهیم و
چارچوبهای
نظری شناختهشده در علوم
اجتماعی را
برای توضیح رفتار
ایرانیان
موجه و قابل
قبول میدانم.
با این پیشفرض
به پرسش
بازگردیم.
گمان میکنم
که از میان سه
معیار مطرحشده
برای جناحبندیهای
سیاسی، در
نتیجه تحولات
سالهای اخیر
معیار «هویت
تاریخی» به
مقدار زیادی
اهمیت خود را
از دست داده
است و برعکس
بر
اهمیت
معیار «الگوی
رفتاری»
افزوده شده
است. بهویژه
برخورد حکومت
با
نیروهای
سیاسی و تلاشی
که برای راندن
بخش مهمی از
نیروهای
سیاسی از درون حاکمیت صورت
گرفت، موجب
ایجاد مشکلات
و سختیهای
مشابهی برای
نیروهای
دارای هویت
تاریخی مختلف
شد و به
افزایش
دلبستگیهای
متقابل آنها و
کمرنگ شدن جداییهایشان
انجامید. از
طرف دیگر طرح
شعارهای تازه
توسط بخشی از
نیروهای سیاسی
تشخیص گرایشهای
ایدئولوژیک
را دشوار
ساخته و بر
اهمیت الگوهای رفتاری
افزوده است.
به گونهای که
امروز بایستی
با تفصیل
بیشتری به
بررسی الگوی
رفتاری
پرداخت. به
نظر میرسد که
در زمینه
الگوی رفتاری
چند محور مهم وجود دارد
که در نهایت
شیوه عمل یک
نیروی سیاسی
را مشخص میکند.
مهمترین محور
موضعی است که
یک نیروی
سیاسی در مورد
«خشونت» و «قهر»
دارد. میتوان طیفی از
نیروهای
سیاسی را مشخص
کرد که هرکدام
وزن متفاوتی
به خشونت و مسالمت
میدهند. از
نیروهایی که
سیاستورزی
را مترادف با
بهکارگیری
قهر در مقابل
سرکوب میدانند
تا نیروهایی
که در هیچ
شرایطی
استفاده از
روشهای غیرمسالمتآمیز
را مجاز نمیدانند.
محور دیگر به
میزان تأکیدی
بازمیگردد که
نیروها بر
«اصولگرایی»
یا «عملگرایی»
دارند. البته
در اینجا نیز
با
طیفی از
گرایشها
مواجهیم.
نیروهای اصولگرا
بهشدت نسبت
به مخلوط شدن نیروها و
مخدوش شدن
مرزها از خویش
حساسیت نشان
میدهند. در
حالی که
نیروهای عملگرا
کنار آمدن،
سازش و رسیدن
به توافق را
حسن دانسته و
آن را طبیعت سیاست میدانند.
محور سوم
میزان «انسجام
و انضباط
تشکیلاتی» یک
نیروی سیاسی است. میزان
انضباط و
انسجام
تشکیلاتی
نیروهای
سیاسی را میتوان
از کم به زیاد
در قالبهای
زیر نشان داد.
۱ـ محفل
(عدهای
همفکر، که در
یک مجموعه از
مسائل مشابهت
فکری داشته و گاه و بیگاه
دور هم جمع میشوند)،
۲ـ انجمن
(دستهای از
مردم که در
جایی گرد
آمده باشند و
هدف خاص یا
فعالیت در یک
زمینه خاص را
دنبال
نمایند)، ۳ـ گروه
(تعدادی از
افراد که با
یکدیگر در
تعامل بوده و
در چارچوب
هنجارهای جمعی
در پی کسب هدفهای
جمعی باشد و
احساس هویت
مشترک داشته
باشند)، ۴ـ سازمان
(گروهی که
دارای
ایدئولوژی
مشخص و اعلامشده
مشترک،
برنامه کار مشترک و
مرکزیت و
سازماندهی
مشترک باشند)،
۵ـ حزب
(سازمانی که
تکیهگاه اجتماعی
مشخصی پیدا
کرده و با آن
رابطه انداموار
برقرار نموده
است)، ۶ـ جبهه
(مجموعهای از
احزاب،
سازمانها و
افراد که ضمن
حفظ هویت
مستقل خویش با توافق در
مورد یک
راهبرد و با
رهبری مشترک فعالیت
میکنند). در
کنار اینها
باید از مفهوم
«باند» نیز سخن
گفت که بر گروهی
دلالت میکند
که مواضع و
رهبری خویش را
پنهان میکنند.
یکی
از مفاهیمی که
در گفتوگوهای
این روزها
زیاد مورد
استفاده قرار میگیرد،
مفهوم «جریان»
است. برای دقت
در گفتوگو
پرداختن به
این مفهوم ضروری
است. هر محفل و
هر باند سیاسی
را نمیتوان
یک «جریان»
نامید. در
عرصه سیاست
گاه نمودها و
نشانههای
متفاوتی دیده
میشود که در
عین تفاوت به حقیقت واحدی
اشاره میکنند.
بهطوریکه
شناخت درست این
نمودها و
نشانهها تنها
زمانی امکانپذیر
میشود که
آنها را به
یکدیگر مرتبط
ساخته و در یک چارچوب و به
عنوان یک
اندامه آنها
را تحلیل کنیم.
جریانها
معمولا تاریخ دارند و در
طول حیات خویش
دگرگونی و
تغییر را تجربه
میکنند.
هنگامی میتوان
از تعدادی از
افراد به عنوان
جریان یاد کرد
که صرفنظر از ویژگیهای
فردی هرکدام
بتوان از نوعی
یگانگی و چیستی
مشترک در میان
آنها سخن
گفت. جریانها
نمودها و
ظهورهای
مختلف مییابند
و اعمال و
حرکات اعضا را به هم
پیوند داده و
به سوی نتیجهای
مشترک سوق میدهند.
در مجموع
افراد متعلق
به یک جریان
در عین تفاوتهایی
که با یکدیگر
دارند در خدمت
طرحی مشترک
و تامین
دلبستگی
مشترکی قرار
میگیرند و در
سطح ملی مطرحاند. جریانها
سراسری هستند
و در نقاط
مختلف کشور و
در عرصههای
مختلف میتوان حضور آنها
را مشاهده
کرد. در حالیکه
این ویژگیها
برای محافل و
باندهای سیاسی
مصداق ندارد.
بحث ما بهطور
مشخص در مورد
جریانهای
سیاسی است و
نه
تکمصداقها
و موردهای
فردی و خاص.
همانطور که
قبلا گفته شد
سه معیار برای
دستهبندی
جریانها و
تشکلهای سیاسی
قابل بهرهگیری
است: هویت
تاریخی،
مواضع
ایدئولوژیک و
الگوی رفتاری. تحولات اخیر
موجب تضعیف
معیار هویت
تاریخی از
یکسو و تقویت
معیار الگوی رفتاری از
سوی دیگر شده
است. میتوان
ادعا کرد که
با تضعیف هویتهای
تاریخی دستهبندی
جریانهای
سیاسی در
ایران امروز
با توجه به
معیار مواضع ایدئولوژیک
به طبقهبندی
جهانی نزدیک
شده است. باید توجه
داشت که هر
جریان سیاسی
در واقع یک
طیف (پیوستار)
هستند. این
تصور دو نتیجه
دارد؛ نخست
اینکه در
میان هر جریان
سیاسی میتوان
در مورد برخی
مسائل «شدت و
ضعف» دید. دوم اینکه در
جهان واقع
گروهها و
افراد هستند
که از «همپوشانی»
این جریانها به دست میآیند.
با این
مقدمات به نظر
میرسد که بر
مبنای معیار
ایدئولوژیک
میتوان چند جریان اصلی
و موثر را در
عرصه سیاسی
ایران مشاهده
کرد. به
اختصار به هر
یک
نگاهی میکنیم.
1ـ جریان
راست محافظهکار.
حکومت مطلوب
این جریان
نوعی اندکسالاری (oligarchy) دینی است.
اندکسالاری
است چون به
دنبال
فرمانروایی
گروهی اندکشمار
بر حکومت بدون
نظارت اکثریت
است. دینی است
چون در
حکمرانی و
عرصه سیاست
برای
دینداران و
دینشناسان
امتیاز و تقدم
قائل است و به
برابری سیاسی
همه شهروندان
باور ندارد.
به علاوه تمایزی
میان «قوانین
موضوعه» و «احکام
فقهی» (که
شناخت بشری از
احکام شرعی
هستند) قائل
نیست. و تنها قوانین
موضوعه مبتنی
بر احکام فقهی
را حقانی و
باثبات میداند.
ریشه حقانیت حکومت در
دیدگاه این
جریان به
تایید جریان
غالب روحانیت
(بهویژه
فقها) از حکومت
بازمیگردد؛
یعنی به
مبنایی «سنتی»
(در کاربرد
وبری) برای
حقانیت حکومت
قائل است.
از نظر جهتگیری
اقتصادی و
اجتماعی
راستگرا است.
به این معنا
که برابری را
نامطلوب یا
ناممکن میداند
و معتقد به
ضرورت دخالت
حکومت برای
تغییر ساختارهای
اقتصادی و
اجتماعی برای
دستیابی به
برابری بیشتر
نیست و دخالت حکومت را در
این موارد
پرهزینه و بیثمر
میداند. اما
در تخصیص
منابع (یعنی پاسخ عملی
به پرسشهایی
چون چه چیز
تولید شود؟ چه
مقدار تولید
شود؟ چگونه تولید شود؟
چگونه توزیع
شود؟ و چگونه
اقتصاد با
شرایط متحول
محیط سازگار گردد؟)
جریان راست
محافظهکار
به دنبال
سازوکارهای
سنتی میگردد
و از سازوکارهای
مدرن (سازوکار
بازار و
سازوکار برنامهریزی
دستوری مرکزی)
دوری میکند.
مالکیت خصوصی
را محترم
داشته و از
برخورداری
بازاریان
سنتی در پیوند
با روحانیت
سنتی از رانتهای
اقتصادی دفاع
میکند.
در زمینه
نگاه فرهنگی و
دینی این
جریان از سرمشق
سنتی حاکم بر
حوزههای علمیه
که در آن فقه
محوریت اساسی
دارد تبعیت میکند.
اسلام فقهمحور
و متکی بر
روشهای سنتی
فهم دین در
این جریان را
نباید با گرایش
«سنتگرایی»
که
امثال
دکتر سیدحسین
نصر آن را
نمایندگی میکند
اشتباه گرفت.
۲ـ جریان
راست رادیکال.
حکومت مطلوب
این جریان نوع
تمامیتخواهی (totalitarisme) (حکومت جامعالقوا)
دینی است.
دینی است چون
برای
دینداران و دینشناسان
امتیازی خاص
در عرصه سیاست
قائل است و به
دنبال یگانه
کردن احکام
فقهی با
قوانین
موضوعه است.
تمامیتخواه
است چون
تعبیری از
حکومت دینی
دارد که شخصمحور
است، حکومت در
ان مقید به
قوانین
موضوعه نیست و
از
فرامین
برتری تبعیت
میکند،
حکومت حق
کنترل زندگی
خصوصی مردم را
دارد و حکومت
متکی بر حمایت
تودهوار
مردم بوده و
آنها را از
بالا در مواقع
لازم بسیج
میکند. این
جریان نسبت به
نهادهای مدنی
بهشدت بدبین
است و در مواقع لزوم برای
سازماندهی از
نهادهای شبهنظامی
و امنیتی کمک
میگیرد.
حقانیت حکومت
از دیدگاه این
جریان ریشه در
ویژگیهای
خاص رهبر
حکومت دارد.
به
اصطلاح
وبری این
جریان به
دنبال «حقانیت
فرهمند»
(کاریزماتیک)
برای حکومت است.
برخلاف آنچه
که ممکن است
برخی گمان کنند،
از لحاظ جهتگیری
اقتصادی و اجتماعی
این جریان
«راست» محسوب
میشود. توزیع
منابع از
دیدگاه این
جریان بایستی
بر مبنای
«صلاحیت»
عقیدتی و
رفتاری صورت
گیرد. مؤمنان
به دین و ارادتمندان
به حکومت این
شایستگی را
دارند که از
امکانات
بیشتری
برخوردار شوند
و منابع بیشتری
را در اختیار
داشته و اداره
نمایند. شبیه به
دیدگاهی که گفته
میشود در صدر
اسلام توسط
خلیفه دوم
ترویج و تبلیغ
میشده است و بیتالمال
براساس سابقه
ایمانی و بهطور
نابرابر
توزیع میگردیده
است. به علاوه
این جریان در
تخصیص منابع
(پاسخ عملی به
پرسشهای
اساسی اقتصاد)
به
سازوکار
برنامهریزی
دستوری مرکزی
تمایل دارد و
با سازوکار بازار
(عرضه و تقاضای
رقابتی) مخالف
است. به همین
دلیل هم برخی
به اشتباه این
جریان را چپ تلقی میکنند.
درحالیکه
این جریان
حداکثر از
نوعی «سرمایهداری
حکومتی» تبعیت
میکند. تصمیمگیریهای
اقتصادی توسط
این جریان با
منطق و ملاحظات گروهی صورت
میگیرد و نه
منطق و
ملاحظات
اقتصادی.
سیاست حفظ و
قدرتمندی یک گروه بر
تصمیمهای
اقتصادی آن
غلبه دارد.
از نظر نگاه
فرهنگی و
دینی، تفسیری
بنیادگرا و
ایدئولوژیک
از دین را ترویج
میکنند.
جریان راست
رادیکال از
لحاظ تفسیر
دینی
«التقاطی» است.
از
یکسو
بنیادگراست
با همه
خصوصیاتی که
بنیادگرایان
دارند. اما از
سوی دیگر متاثر
از تعابیر
ایدئولوژیک
از دین است.
نوعی بنیادگرایی
با جهتگیری رادیکال و
متاثر از
تعابیر مدرن
رادیکال از دین
را ترویج میکند.
مفسران این
تفسیر از دین
گروهی از
روحانیان
برآمده از
انقلاب و متکی
بر حکومت هستند.
۳ـ جریان
راست مدرن.
حکومت مطلوب
این جریان نوعی
«مردمسالاری
فرادینی با الگوی حکومت
حداقل» است.
این جریان به
مبانی مردمسالاری
(حاکمیت مردم، برابری
سیاسی
شهروندان،
حکمرانی
اکثریت با رعایت
حقوق اقلیت)
معتقد است و آن را در
صحنه سیاست
دنبال میکند
و به دنبال
حکومت
فرادینی است.
به این معنا
که ضمن دفاع
از حاکمیت
ارزشهای
دینی بر زندگی
اجتماعی برای
دینداران و دینشناسان
امتیاز ویژهای
در عرصه سیاسی
قائل نیست و
از برابری
حقوقی شهروندان
در عرصه سیاست
دفاع میکند.
این جریان
اگرچه هیچ
رفتاری را که مغایرت قطعی
با احکام قطعی
شریعت داشته
باشد مجاز
ندانسته و
تجویز نمیکند، اما قوانین
موضوعه را از
جنس احکام
شریعت نمیداند
و آنها را
قابل تغییر برحسب خواست
عمومی میداند.
الگوی مطلوب
حکومت نزد این
جریان، الگوی
حکومت حداقل
است. حکومت
باید دارای
قدرتی محدود و
پاسخگو باشد.
اما باید توجه داشت که میتوان
از دو گونه (یا
دو جنبه) از
محدودیت برای
حکومت سخن
گفت: یکی
محدودیت
«اختیارات»
حکومت است و
دیگری محدودیت
«کارکردهای»
حکومت. حکومتی
که از نظر
اختیارات
محدود است،
«حکومت مقید»
نامیده میشود
و حکومتی که هم از
نظر اختیارات
محدود است و
هم نقشهای
محدود بازی میکند،
«حکومت حداقل»
نامیده میشود.
میتوان
حکومتی را در
نظر گرفت که
نقشهای
محدودی دارد
اما در حوزه
نقشهای
پذیرفته شده
دارای
اختیارات
نامحدود است.
لویاتان هابز
چنین حکومتی
است که نقش
اقتصادی آن
محدود (حکومت
ژاندارم) است
اما از جنبه
اختیارات
حکومتی است
مطلقه.
جریان راست
مدرن از نظر
نگاه فرهنگی و
دینی «نواندیش»
محسوب میشود
و از تفسیری
مدرن از دین
دفاع میکند.
در تفسیر آنها
از دین
«عقلانیت
مدرن» نقشی
اساسی در فهم دین
و ارزیابی
باورهای
منسوب به دین
پیدا میکند. بهعلاوه
چندگونگی و
تکثر دینی به
رسمیت شناخته میشود
و اخلاق برتر
از
احکام
فقهی قرار میگیرد.
تفسیر مدرن از
دین بیش از هر
چیز مدیون روشنفکران دینی و
نواندیشان
دینی است.
راست مدرن در
صحنه جامعه
بیش از هر چیز
از «آزادی فردی»
دفاع میکند
که معنای آن
خودمختاری
مسئولانه
فردی است.
۴ـ جریان
چپ مدرن.
حکومت مطلوب
چپ مدرن
همانند راست
مدرن
مردمسالاری فرادینی
است. اما
الگوی آن به
«حکومت مقید»
نزدیک است نه
«حکومت حداقل».
چپ
مدرن از
مردمسالاری
اجتماعی دفاع
میکند. به
این معنا که
ضمن آنکه
محدودیت اختیارات
حکومت را میپذیرد،
نقشهایی بیش
از یک «حکومت
ژاندارم» برای
آن
قائل است.
مردمسالاری
اجتماعی میکوشد
تا به خواست
بنیادین
«تقسیم قدرت» پاسخ دهد،
درحالیکه
راست مدرن
بیشتر درصدد
پاسخگویی به
خواست بنیادین «محدود
کردن قدرت»
بود.
از لحاظ جهتگیریهای
اقتصادی و
اجتماعی، چپ
مدرن خود را
موظف به تامین حقوق بشر میداند.
توضیح آنکه در
یکی از طبقهبندیهای
مشهور حقوق
انسانها به
سه بخش تقسیم
میشود: حقوق
مدنی، حقوق
سیاسی و حقوق
اقتصادی و اجتماعی. هم راست
مدرن و هم چپ
مدرن خود را
در مقابل حقوق
مدنی و حقوق
سیاسی شهروندان
مسئول میدانند.
اما چپ مدرن
برخلاف راست
مدرن خود را در
برابر حقوق
اقتصادی و
اجتماعی
شهروندان نیز
مسئول میداند.
همین تعهد است
که موجب پذیرش
نقشهای
متفاوتی برای
حکومت میگردد.جریان
طرفدار
مردمسالاری اجتماعی از
لحاظ دیدگاه
دینی و فرهنگی
نواندیش و
متکی بر
دستاوردهای روشنفکران
دینی و
نواندیشان
دینی است و
بیش از «ظواهر
متون دینی» بر
«روح» آموزههای
دینی تاکید میکند.
* * *
در دستهبندیهایی
که پیش از این
در مورد جریانهای
اصلی سیاسی در
داخل کشور
ارائه شده بود
بهطور معمول
به غیر از
چهار جریان
پیشگفته به دو
جریان دیگر
نیز اشاره میکردم؛
«جریان راست
مصلحت عملیگرا»
و «جریان چپ
سنتی». تصور
کنونی
اینجانب این
است که این دو
جریان در
ایران امروز
دیگر نقش و اهمیت
سابق را
ندارند و تنها
به عنوان بخشی
از طیفهای
دیگر یا
همپوشانی دو طیف با
یکدیگر نقش
ایفا میکنند.
به نظر میرسد
که این تحول
علاوه بر تاثیرپذیری
از چالشها و
گفتوگوهای
نظری در سالهای
اخیر از نحوه
برخورد حکومت
با جریانهای
سیاسی نیز
متاثر است.
برای نشان
دادن جایگاه
این جریانها
در میان طیفهای
کنونی میتوان
با مثالی به
روشن کردن
بیشتر بحث پرداخت.
جریان چپ مدرن
را در نظر
بگیرید. فعالین
این جریان را
میتوان برحسب
میزان چپ بودن
روی یک طیف و
در قالب یک پیوستار
نشان داد.
برحسب میزان
پذیرش ریشهها
و محصولات
مدرنیته نیز
میتوان آنها
را درجهبندی
کرد. همین
درجهبندی را
میتوان در
مورد جریانهای
دیگری چون
راست محافظهکار نیز انجام
داد. علاوه بر
این شیوه
توضیح جایگاه
جریانهای
واقعی در طیفهای فکری
پیشگفته میتوان
از معیار
«الگوی
رفتاری» نیز
برای توضیح وضعیت
بهره گرفت.
با توجه به
چارچوب
مفهومی که در
بخشهای قبل
ارائه گردید،
اینک میکوشیم
تا نگاهی به
مصادیق این
جریانها در
ایران امروز
داشته باشیم.
۱ـ جریان
راست محافظهکار.
تکیهگاه
اصلی این
جریان پیوند
تاریخی بازار
ـ روحانیت
است. بازار در
ایران طیف
اجتماعی خاصی
را دربرمیگیرد.
از یکسو بخشی
از طبقه
اقتصادی
«کارفرمایان مالک
دارایی» که در
زمینههای
تجاری و بهطور
محدودی تولید
سنتی کار میکنند
را دربرمیگیرد
و از سوی دیگر بخشهایی از
قشر درآمدی
بالای طبقه
متوسط سنتی
را. طبقه
متوسط سنتی
شامل کسانی
است که مالک
دارایی هستند
و در عین حال خود
نیز کار میکنند
یا از کارکنان
فامیلی بهره
میگیرند. این
دو بخش در عین
تفاوتهایی
که از نظر اقتصادی
بهویژه از
نظر قدرتی که
در تعیین قیمتها
دارند، با
یکدیگر
دارند، اما
از «سبک زندگی»
مشابهی
برخوردارند.
پوشاک،
خوراک، مسکن و
گذران اوقات فراغت آنها
از الگوی
مشابهی پیروی
میکند. شکل
سازماندهی آنها
اغلب به صورت «محفل»،
«انجمن» و
حداکثر «گروه»
است. در اغلب
موارد در تشکلهای
آنها گرایشهایی
به سوی جریان
راست رادیکال
(افراطی) را نیز
میتوان دید.
در
مرکز این
جریان دو تشکل
روحانی یعنی
«جامعه روحانیت
مبارز» و
«جامعه مدرسین حوزه علمیه
قم» قرار دارد
و معروفترین
تشکل سیاسی آن
«جمعیت
مؤتلفه» است. به معنای
دقیق کلمه نمیتوان
از وجود یک
حزب سراسری
برای آنها سخن
گفت. از نظر
الگوی رفتاری
در میان این
جریان هم
«اصولگرا»
دیده میشود و
هم «عملگرا». اما
میتوان گفت
که غلبه با
اصولگرایان
است. اغلب افراد
و تشکلهای این
جریان از
انحصار قدرت
«قهریه» در
حکومت دفاع میکنند
و اعمال خشونت
وسیع از جانب
افراد
غیرمسئول را
در مواقع عادی
نمیپذیرند.
اگر از برخی
موارد گرایش
به جریان راست
رادیکال صرفنظر
کنیم،
روزنامه
«رسالت» سخنگوی
این جریان
محسوب میشود.
۲ـ جریان
راست رادیکال.
تکیهگاه
اصلی این
جریان بهطور
عمده محافل شبهنظامی و
امنیتی است.
تلاشهای این
جریان برای
ایجاد تشکل
سراسری ناموفق بوده است. از
اینرو این
جریان میکوشد
تا بار
تشکیلاتی خود
را بر دوش نهادهای
شبهنظامی،
نظامی و
امنیتی
بگذارد. این
کار در مواردی
با موفقیت انجام
شده و در
مواردی
ناموفق است.
به همین دلیل
این جریان هر
از چند گاه منجر
به تنش و
منازعه در
درون برخی از
نهادهای
نظامی و
امنیتی میشود.
اما تاکنون،
بهرغم این
تنشها، به
خوبی از ظرفیتها
و امکانات این
نهادها برای پیشبرد طرحهای
خویش بهره
برده است. برخلاف
شعارهای طرحشده،
این جریان از لحاظ رفتاری
بسیاری
عملگرا است و
بیش از هر چیز
به نتایج عملی
اقدامات خویش
توجه دارد. به
همین دلیل میتوان
در میان آنها
چندگونگی
«روش»ها را مشاهده
کرد. اغلب در
گفتارها و
نوشتارهای
سران این
جریان «تقدیس
خشونت» مشاهده
میشود. البته
آنها تاکنون
مسئولیت هیچیک
از اقدامهای «خشونتآمیز»
در عرصه سیاسی
را نپذیرفتهاند.
راست رادیکال
چون به دنبال حقانیت
فرهمند
(کاریزماتیک)
برای حکومت
است و حکومت
فرهمند خود را
فراتر از سنتها
و قوانین میداند
در عمل مصلحت
حکومت را
بالاتر از هر
چارچوب و معیاری
میداند. از
اینرو «احکام
فقهی»، «احکام
اخلاقی» و
«قوانین و مقررات»
تنها تا زمانی
لازمالاجرا
محسوب میشوند
که در تثبیت و
تقویت قدرت حکومت
اختلال ایجاد
نکنند. راست
رادیکال از دولت
نهم نقش محوری
در قوه مجریه
ایفا کرده و
از مجلس هفتم
شریک قدرتمندی
در مجلس شورا
بوده است. پس از روی کار
آمدن دولت دهم
«باند» خاصی در
درون این
جریان حساب
خود را از سایرین
جدا کرد و
کوشید تا
زمینه را برای
تسلط کامل خود
بر قوه مجریه
در
حال حاضر و
تسلط آتی بر
قوه مجریه
تامین نماید.
اما این
تلاش با
مقاومت سایر
همراهان
مواجه شد و در
نهایت به
تضعیف موقعیت
کلی این باند
در درون
حاکمیت منجر
شد. تا پیش از
مجلس هفتم و
دولت نهم
راست رادیکال
هیچگاه
موقعیت
سرکردگی در درون
حاکمیت را
نداشت به همین دلیل اغلب
در موضع منتقد
ظاهر شده و به
نقد ایدئولوژیک
خطمشیهای
عمومی دولتهای
مستقر میپرداخت.
اما اینک به
ناگزیر باید
مسئولیت خطمشیگذاری در شش سال
اخیر را
بپذیرد و سالهای
اخیر را به
عنوان
کارنامه
سیاسی خود برای
برقراری
ارتباط با
مردم در داخل
و خارج مطرح
کند. شواهد و
قرائنی وجود دارد که از
رابطه
انداموار
میان جریان
راست رادیکال
و بخش غیررسمی (زیرزمینی)
اقتصاد حکایت
میکند، اما
هنوز گزارش
مستندی در این
مورد تهیه نشده
است. روزنامه
کیهان
بلندگوی اصلی
راست رادیکال
در ایران است.
۳ـ جریان
راست مدرن.
جهتگیری
اقتصادی راست
مدرن به سوی
«رشد و رونق اقتصادی»،
حمایت بخش
مدرن و صنعتی
طبقه «کارفرمای
مالک دارایی»،
بخش مدرن قشر
درآمدی بالا و
متوسط طبقه
«متوسط قدیم» و
بخشهایی از
قشر درآمدی
بالا و متوسطه
طبقه «متوسط
مدرن» را به
همراه دارد.
گرایش راست
مدرن در میان تشکلها و
سازمانهای
سیاسی مدرن
ایران وجود
دارد، اما
هنوز نمیتوان
هیچ تشکلی
را بهطور
کامل راست
مدرن نامید.
محافل
اقتصاددانان
و محافلی از فنسالاران
مدافعان اصلی
گرایش فکری
راست مدرن هستند.
بخشهای
اقتصادی اغلب روزنامههای
اصلاحطلب در
تحلیلها و
ارزیابیهای
اقتصادی خود
از این گرایش
تبعیت میکنند.
برخی از موفقترین
برنامههای
توسعه ایران
بر مبنای این
نگاه تهیه شده
است (مانند
برنامه سوم
توسعه). در
میان جریانهای
سیاسی ایران
میتوان
کسانی را یافت
که مواضع
اقتصادی راست
مدرن را میپذیرند
اما از
پذیرش
هماوردهای
سیاسی آن
پرهیز میکنند.
۴ـ جریان
چپ مدرن. آماج
اصلی چپ مدرن
(مشارکت سیاسی
و مردمسالاری)
مورد حمایت
قشر متوسط و
پایین طبقه
«متوسط مدرن» و
قشر پایین
طبقه «متوسط
قدیم» است.
چون در مقایسه
با جریان راست
مدرن، جریان
چپ مدرن از
آرمان برابری بیشتر و
توزیع مجدد
منابع دفاع میکند
در مواردی از
حمایت طبقه
«کارگر» نیز برخوردار
است. تا پیش از
انتخابات
ریاستجمهوری
سال ۱۳۸۸ دو
حزب سراسری (سازمان
مجاهدین
انقلاب
اسلامی ایران
و حزب مشارکت
ایران اسلامی)
و چند گروه
سیاسی فعال
(جنبش
مسلمانان
مبارز و بخشی از
فعالین ملی و
مذهبی) بر مبنای
این گرایش
تحلیل و موضعگیری
میکردند.
روشنفکران
دینی برخی
گرایش راست
مدرن و برخی
گرایش چپ مدرن
داشتند. بهویژه
گرایشی از
روشنفکران
دینی که
متاثر از
دیدگاههای
زندهیاد
شریعتی هستند
میکوشد تا به
عنوان
پشتیبان چپ
مدرن عمل
کند.تصور میکنم
همین جریانهای
اصلی فعال در
داخل را میتوان کموبیش
در میان
نیروهای فعال
در خارج از
کشور نیز
یافت، بهویژه
دو جریان راست
مدرن و چپ
مدرن را. اما
واقعیت این
است که در
خارج از کشور
یک جریان موثر
«چپ
تمامتخواه»
نیز داریم!
جریان چپ
تمامتخواه
نیز کموبیش
از نوعی حکومت
جامعالقوا
دفاع و اغلب
الگوی رفتاری
توأم با خشونت
را دنبال میکند
و سازماندهی
منسجم و کاملا
بستهای دارد.
سیر این جریان
به سوی قدرتگیری بیشتر نیست
بلکه سیر
نزولی دارد.
اما هنوز میتواند
رفتار سایر
جریانها را تحت تاثیر
قرار دهد.
منبع:
شهروند امروز