طرح
یک سئوال
houman
چرا
آمریکا فرمان
قتل سلیمانی
را به صورت
رسمی و توسط
ترامپ صادر
کرد؟
اگر
مسئله خطر و
نفوذ سلیمانی
بود، آنها
میتوانستند
که سلیمانی را
در جریان یک
حادثه و یا در جریان
یک درگیری در
عراق به قتل
برسانند. حتی میتوانستند
که قتل
سلیمانی را به
مخالفین حضور
ایران در عراق
نسبت داده و
بدین شکل او
را تحقیر کرده
و از تبدیل
شدن او به یک
قهرمان ملی
جلوگیری کنند.
آمریکائیها
میتوانستند
فرد دیگری را
به قتل
برسانند و
پیامشان را به
گوش رژیم
برسانند. ولی
علیرغم امکان
وجود گزینه
های دیگر
آمریکا
سلیمانی را
انتخاب میکند
و قتل آن را
اولین بار به
صورت رسمی و
آنهم توسط خود
ترامپ اعلام
میکند. این
رفتار در طول
چهل سال گذشته
بعد از انقلاب
بی سابقه بوده
است.
خیلی
مایلم که
نظرات و جمع
بندی دوستان
را در این
مورد بشنوم.
من چند نکته
ای که به نظرم
میرسد را مطرح
میکنم:
1- آمریکا
هیج شناخت
دقیقی از
روحیات و
مکانیسم های
اجتماعی در
ایران ندارد.
شاید اگر
آمریکا همدلی
مردم را با
قتل سلیمانی
پیش بینی
میکرد به این
شکل اقدام
نمیکرد.
2- آمریکا
به هیچ وجه به
منافع و یا
خواسته های ملت
توجهی ندارد و
صرفا منافع
خودی برایشان
تعیین کننده
سیاست های
آمریکا در
نقاط دیگر جهان
است.
3- اعلام
فرمان قتل
سلیمانی توسط
رئیس جمهور آمریکا
به معنی اعلام
رسمی جنگ
نظامی علیه
ایران است. در
واقع سه
سناریو اینجا
میتواند شکل
بگیرد:
سناریوی
1: آمریکا
قصد شروع
درگیری نظامی
گسترده ای را
دارد و این
مقدمه ای است
برای شروع جنگ
با ائتلاف
آمریکا،
انگلیس،
اسرائیل و
کشورهای عربی متخاصم
با نیت تغییر
جغرافیای
سیاسی
خاورمیانه.
سناریوی
2: نشان دادن یک
پیام آشکار به
ایران که
آمریکا امیدش
را به مذاکره
از دست داده
است. بنابراین
یا ایران باید
از خودش
ابتکار نشان داده
و به پشت میز
مذاکره
برگردد و یا
در غیر این
صورت عواقب بد
و جدی در
انتظارش است.
اینجا
یک سئوال دیگر
هم مطرح
میشود. اگر
آمریکا قصد
دخالت نظامی
در ایران را
داشته باشد،
آیا حساب
روسیه و چین
را هم کرده
است؟ واقعیت
این است که
روسیه در مقابل
سوریه کوتاه
نیامد، حال چه
رسد به ایران
که اهمیتش
برای روسیه
صدها بار
بیشتر و مهم
تر است. در این
صورت آیا ممکن
است که نطفه
یک جنگ گسترده
خونین و
طولانی مدت در
کل منطقه بسته
شود؟ آیا گروه
ائتلاف
آمادگی و توان
مالی و انسانی
برای
رویارویی
طولانی مدت و
سنگین را
دارد؟
سناریوی
3: آمریکا قصد
شروع یک
درگیری نظامی
را دارد ولی
تمایلی به
طولانی شدن
زمان جنگ و یا
حتی تغییر
رژیم در ایران
را ندارد.
بلکه قصد او
فقط شعله ور
شدن آتش جنگی
موقت است که
در طی مدت
کوتاهی
بتواند،
ضربات بسیار
سهمگین و
سنگینی به
زیرساختهای
نظامی، هسته
ای، موشکی و
اقتصادی
ایران وارد
کند. طی این
حمله بخش
وسیعی از
تجهیزات
نظامی و نیروی
هوایی و
دریایی ایران
را نابود کند.
پس از آن جنگ
را متوقف کرده
و ایران ویران
شده را به حال
خود رها کند.
ایرانی که
خزانه اش خالی
است و دست و
پایش در تور
تحریم ها گیر
کرده و حداقل
تا ده سال
آینده هیچ خطر
جدی برای کسی
نمیتواند
باشد. این
سناریو
تمرکزش روی
تخریب و تحقیر
ایران است.
ضمنا ایرانی
که ویران شده،
سرداران
نیرومندش را
هم از دست داده،
فرصتی به
آمریکا میدهد
تا شرایط
سیاسی در عراق،
افغانستان و
یمن را تغییر
دهد.
نکته
دیگر در این
سناریو این
است که اخیرا
ایران با
روسیه و چین
مانور نظامی
برگزار کرد.
این اقدام بی
سابقه با
واکنش شدید
آمریکا و متحدانش
مواجه شد. یکی
از رجال سیاسی
در آمریکا به
وضوح اعلام
کرد که قدرت
نظامی آمریکا
توان نابودی
هریک از این
کشورها را به
تنهایی دارد ولی
توان مقابله
با اتحاد شکل
گرفته بین این
سه کشور را
ندارد. او
رسما اعلام
کرد که چنین
اتحادی برای
آمریکا به هیچ
وجه قابل پذیرش
نیست.
به
نظر میرسد که
ضعیف ترین
حلقه این
اتحاد ایران
است و اکنون
زمان آن فرا
رسیده تا این
حلقه عملا حذف
شود.
آیا
سناریوی
دیگری را شما
متصور
میدانید؟ نظرتان
راجع به سه
سناریوی فوق
چیست؟
در پرتو
حوادث یک روز
گذشته یک
سناریو
چهارمی نیز (4)
شکل گرفته که
میتوان آن را
به شکل زیر
فرموله کرد:
سناریو
4:
زمانی که
ترامپ برنده
انتخابات شد، هردو
رهبر روسیه و
ایران (پوتین
و خامنه ای) ابراز
خوشحالی
کردند. یکی از
برنامه های
انتخاباتی
پوتین خروج
نیروهای
آمریکایی از
خاورمیانه
بود که مورد
استقبال هر دو
رهبر قرار
گرفت.
به
احتمال زیاد
یک توافق
نانوشته بین
ایران، روسیه
و آمریکا شکل
گرفته است. در
واقع آمریکا
قصد خروج
نیروهایش را
داشت ولی
ایران هم با
زرنگی و رندی
آخوندی تلاش
دارد تا تمام اعتبار
و امتیاز این
خروج را برای
خودش ثبت کند!
از سوی
دیگر اگر
آمریکا از
منطقه خارج
شود و یا
نیروهایش را
به شکل
چشمگیری کاهش
دهد، نیازمند
آن است که به
نحوی شرایط
تعادل قدرت در
خاورمیانه را
ایجاد کند تا
نیروهای این
منطقه خودشان
همدیگر را
خنثی کنند تا این
تعادل منجر به
ثبات سیاسی
شود و بهره برداری
اقتصادی و
سیاسی همچنان
تداوم یابد.
به نظر میرسد
که ایران نقش
بسیار مهم و
تعیین کنندهای
در تضمین و
ایجاد چنین
توازنی دارد.
ما به طور
عمده با سه
نیروی اصلی و
تعیین کننده اسلام
گرا در منطقه
روبرو هستیم:
1- نیروهای
افراطی،
ارتجاعی
وتندرو مانند
داعش و طالبان
که به طور
عمده از ناحیه
عربستان و کشورهای
مرتجع عربی
حمایت میشوند.
2- ناسیونالیسم
و شوونیسم
ترکی که در
زیر لوای اسلام
اردوغان قرار
گرفته است.
3- حلقه سبز
شیعی که به
طور عمده از
ناحیه ایران حمایت
میشود. این
نیروی شیعی،
انقلابی،
آرمانگرا و
با انگیزه
های قوی
مذهبی و ملی
است. شیعیان
انقلابی در طی
دهههای
گذشته
ویژگیهای زیر
را از خود
نشان داده اند:
- سازمان
پذیر هستند و
با استراتژی و
تاکتیک های
سیاسی و نظامی
عمل میکنند.
- اهل
ایثار و
مبارزه هستند
- از
لحاظ تجهیزات
نظامی،
پشتوانه مالی
و نیروی
انسانی
نیرویی بسیار
قوی،
تاثیرگذار و
تعیین کننده
هستند.
- تمرکز
و سازمان
نسبتا قویتری
نسبت به گروههای
سنی دارند.
اینها به طور
عمده از سیاستهای
ایران و سپاه
قدس تغذیه میکنند.
- نزدیک
به 40 سال است که
این نیروها در
شرایط جنگهای
کلاسیک و
پارتیزانی
تجربه
اندوخته اند و
دانش بسیار
چشمگیری در
حوزههای
جنگی،
جغرافیایی و
اجتماعی کسب
کردهاند.
- عملکرد
شیعیان در طول
سالهای
گذشته به نسبت
سایر نیروهای
مسلمان مانند طالبان
و داعش بسیار
ملایم تر و در
مجموع همسویی
بیشتری با
گرایشات غربی
دارد.
در
چنین شرایطی
اگر نیروهای
تعیین کننده
محلی در منطقه
را اسرائیل،
ایران و
متحدانش، ترکیه
و کشورهای
عربی حاشیه
خلیج در نظر
بگیریم ایران
نقش کاملا
کلیدی در
ایجاد توازن
در منطقه بازی
میکند. حتی
از دید غرب
چنین دسته
بندی معنی
پیدا میکند.
عربستان
و متحدانش
بسیار مرتجع و
غیر عامل هستند.
آنها قابلیت
اقدامات
مستقل و توان
رهبری حرکتها
و یا جنبشهای
مردمی را
ندارند و تنها
میتوانند از
پولشان
استفاده کنند.
ترکیه
نیرویی
خطرناک است،
چون
ناسیونالیسم و
شووینیسم
ترکی خود به
تنهایی عامل
درگیری و بحران
است و تهدیدی
است برای
اسرائیل،
یونان،
سوریه، کردها
و حتی شیعیان
و سنیهای
عربستان.
اسرائیل
هم که در
مقابل جهان
اسلام است و
قرار نیست که
با هیچ یک از
طرفین شیعی و
سنی اتحادی
پایدار و
استراتژیک
برقرار کند.
در
این میان تنها
ایران است که
میتواند نقش
خنثی کننده ای
را ایفا کند.
ضمنا ایران
کشوری متهاجم
و جنگ افروز
نیست. تنها
گروه های شیعی
را تحریک میکند.
آن هم فقط در
کشورهایی که
شیعیان در آن
دست بالا را
دارند. در
خارج از آن
عملا خطرناک
نیستند.
تنها
یک سوپاپ
اطمینان در
مورد ایران
لازم است.
قدرت نظامی،
اقتصادی و
مالی ایران را
باید تحت
کنترل نگاه
داشت تا پایش
را از محدوده
خودش فراتر
نگذارد. این
سوپاپ
اطمینان هم با
تحریم ها،
فشارهای بین
المللی،
فشارهای
اقتصادی، بیدرایتی
و فساد رهبران
قابل تحصیل
است. هرگاه هم خواست
نافرمانی کند
با یک توپ و
تشر تند و یا یک
بازی سیاسی و
یا نظامی از
ترور گرفته تا
تهدید به
بمباران
پالایشگاه ها
و .... آنها را به
عقب نشینی
وامیدارد.
اگر
این تعادل
سیاه و خانمان
برانداز در
منطقه حاصل
شود، انرژی و
توان بسیاری
از آمریکا
آزاد خواهد
شد. نیروی
آزاد شده به
طور عمده
متوجه رقابت
با ابرقدرت
چین خواهد شد
تا مقام
ابرقدرتی
آمریکا در
جهان حفظ و
تضمین شود.
بیت
رهبری هم از
این توافق
کاملا راضی
است. در واقع
این توافق
تداوم حاکمیت
رژیم را تضمین
میکند.
اروپا
به دلایل
بسیار تمایل
دارد که رژیم
ایران فعلا
پابرجا بماند
و آمریکا از
منطقه دور
شود. (به طور
مثال ترس از
موج مهاجرت
جدید، نیاز به
تثبیت قیمت
نفت، نیاز به
تداوم ثبات
اقتصادی که اروپا
سالیان سال
است از عدم
وجود آن در
رنج است. و....)
به
اعتقاد من
شواهد قوی در
محتمل بودن
چنین
سناریویی
وجود دارد. از
رویکرد اروپا
نسبت به ایران
گرفته تا
جنگهای زرگری
بین سید علی و
ترامپ، تغییر
رویکرد عربهای
منطقه و
همچنین
سیگنالهایی
که از روسیه
میبینیم نیز
به این گرایش
کمک میکند.
در
این سناریو
برآیند
نیروها به نفع
تداوم عمر
جمهوری
اسلامی خواهد
بود، شرایط
برای براندازی
به هیچ عنوان
وجود نخواهد
داشت، چشم انداز
درخشانی هم
برای جمهوری
اسلامی نباید
متصور بود،
چون همین
تعادل سیاه
فعلی میبایست
تا چندین سال
آینده حفظ
شود. اوضاع
معیشتی و اقتصاد
ایران تحول
جدی نخواهد
داشت و با یک
نوسان غیر
رادیکال
تدوام خواهد
یافت.
سرکوبها، نظامیگری
و سیستم
امنیتی نیز به
عنوان ارکان
اصلی این نظام
باقی خواهد
ماند.