ستون
پنجم اسرائیل
و امریکا
در کنار
حکومت ایران
عمل می کند
راشا
تودی – ترجمه
رضا نافعی
نویسنده
این مقاله
رانیه لوپ نام
دارد. سالها
در مرکز
فرماندهی
ناتو در اروپا
کار می کرده و
مدت ها پس از
فروپاشی
دیوار دو
آلمان نیز ناشناس
مانده بود تا
این که بعنوان
کسی که اخبار ناتو
را به دولت
وقت آلمان
شرقی می
رسانده شناخته
شد. محاکمه و
محکوم به 12 سال
زندان شد. پس
از گذراندن
دوران
محکومیت از
زندان آزاد شد
به حرفه روزنامه
نگاری با
نوشتن تحلیل
های سیاسی روی
آورد.
من مقاله
او را ابتداء
مقداری خلاصه
و سپس برای
انتشار جهت
آگاهی فارسی
زبانان ویرایش
کردم. طبیعی
است که با
برخی برداشت
ها و اصطلاحات
او موافق
نباشم اما نزد
خود به این نتیجه
رسیدم که
آگاهی از یک
تحلیل متفاوت
بهتر از نداشتن
آگاهی از
آنست، ضمن آن
که پذیرش هر آنچه
او نوشته الزامی
نیست.
«امریکا
و اسرائیل، دو
متجاوز بزرگ،
دو دولت
تروریست،
ایران را
کشوری را که صد
سال است به
هیچ کشوری
حمله نکرده
متهم به تجاوز
می کنند. این
تجاوز کی و
کجا رخ داده
است؟
از قرار
معلوم همین
که جمهوری اسلامی
ایران تسلیم
سلطه جوئی جهانی
امریکا و سلطه
جوئی منطقه ای
اسرائیل
نشده، و در
برابر آن مقاومت
کرده، خود به
معنی تجاوز
است.
یک مقام
ارشد
امریکائی
گفته است که نوع
"بحث ها" در
هفته ها و ماه
های آینده ژرف
تر خواهد شد.
در واقع آنچه
مورد نظر است
بررسی چگونگی "استراتژی
جامع پرزیدنت
ترامپ برای
مقابله با
ایران" ، و فعالیت
های ایران در
سوریه است.
گزارش
های دیگری که
در روزهای
نخست سال نو
در رسانه های
محلی و همچنین
بزبان انگلیسی
در "تایمز اف
اسرائیل"
منتشر شد
حکایت از آن
داشت که "مقابله
با ایران"
شامل قتل
شخصیت های
برجسته ایرانی
نیز می گردد.
طبق این
اخبار سازمان
های اطلاعاتی امریکا
برای به قتل
رساندن ژنرال
قاسم سلیمانی،
فرمانده سپاه
قدس، به
اسرائیل چراغ
سبز داده اند.
ژنرال
سلیمانی
فرمانده سپاه
قدس، فعالیت
های نظامی بین
ایران و
سوریه، عراق،
حزب الله و
حماس را
هماهنگ می
کند. او از
سال 1998(برابر
با 1376
شمسی) این
سمت را دارد.
اسرائیل در
عین حال فراموش
نکرده است که
حمایت ایران
از حزب الله بود
که نگذاشت
ارتش ظفرنمون
اسرائیل با
تجاوز به جنوب
لبنان بر آن
کشور مسلط شود.
در عین
حال اسرائیلی
ها افتخار می کنند
که تا کنون
چندین و چند
تن از
دانشمندان
اتمی و طراحان
موشکهای
ایران را بقتل
رسانده اند.
اتاق
های فکری که
نزدیک به دولت امریکا
هستند یک
سلسله تحلیل
های جالب عرضه
کرده اند. در
اینجا دو مورد
از این
مطالعات برای
تسلط بر ایران
مورد بحث قرار
می گیرد. برای
پی بردن به طرز
تفکر حکام
واشنگتن باید
تمام سند را
مطالعه کرد.
طرح
نخست از
موسسه معروف "بروکینگز"
است که آن را
در سال 2009 منتشر
کرده است با
عنوان: "کدام
راه به
ایران"،
گزینه هائی برای
استراتژی
جدید امریکا.
طرح دوم را
موسسه CATO Libertarian در اکتبر
سال 2017 عرضه
کرده است با عنوان
"خطائی که
تحمیلی نیست:
خطرات مواجهه
با ایران".
گرچه تحقیق
بروکینگز
امروز نیز
کتاب راهنما برای
سرنگونی دولت
ها در کشورهای
دیگر است، اما
طرح CATO Libertarian
در مورد
ایران واقع
بینانه تر است.
هر دو
تحقیق نتیجه
می گیرند که تجاوز
بازهای
آمریکا به
ایران، اعمم
از این که
حمله ای
یکباره و
بسیار شدید
باشد یا حمله
ای گسترده برای
اشغال ایران
باشد مانند
حمله امریکا
به عراق، هر
دو برای
ایالات متحده
گزینه های بدی
هستند. در عین
حال که به رغم
تحولات سال 2009
جنگ اقتصادی و
تحریم علیه
ایران، همراه
با بی ثبات سازی
داخلی، راه حلی
مناسب برای
دستیابی به
هدف است، اما CATO در تحقیقات
خود به این
نتیجه می رسد
که واشنگتن گزینه
ای برای تغییر
رژیم در ایران
ندارد.
در عوض،
کاتو توصیه می
کند که دولت ایالات
متحده ایران
را به همین
صورت که هست به
عنوان یک کشور
بپذیرد و با تهران
بعنوان یک
کشور برابر
حقوق، از طریق
دیپلماسی
نزدیک گردد. اما
به نظر می رسد
که واشنگتن
هیچ گونه
آمادگی برای پذیرفتن
این پیشنهاد
ندارد. در
عوض، پیشنهاد
می شود که
پیروی از
راهنمایی
بروکینگز
برای تغییر
رژیم، که آزمون
نیز شده است،
ادامه داده
شود. سند Brookings به چهار فصل
تقسیم می شود:
فصل
اول - تهران
را به تغییر نظر
واداشتن:
گزینه های
دیپلماتیک
(یعنی تحریم
ها)
فصل دوم -
خلع سلاح
تهران: گزینه های
نظام. (تجاوز
آشکار)
فصل سوم -
تغییر رژیم
(از طریق عملیات
مخفی)
فصل
چهارم -
ترساندن
تهران: مهار کردن
ایران
در فصل
سوم، ما با دو
حالت روبرو می
شویم که در
حال حاضر به
ویژه در مورد
ایران اهمیت دارد:
بخش 7:
تحریک اقلیت
های ایرانی.
بخش 8:
کودتا و ایجاد
جنگ داخلی
بنظر می
رسد آنچه که
ما در حال حاضر
در ایران می
بینیم ترکیبی
است از بخش
های 8 و 7 طرح Brookings.
اگر
ارگانهای
امنیتی
ناپختگی نشان دهند
و عوامل ایجاد
آشوب را با
توده مردم
تظاهرکننده یکی
فرض کنند،
آنوقت امریکا
به مقصود خود
رسیده است. اگر
چند تن از
آشوبگران به
هر دو طرف
تیراندازی کنند،
یعنی هم به
پلیس و هم به تظاهرکنندگان
آرام، آنوقت
وضعیت بسرعت
از کنترل خارج
می شود. ترکیبی
مشابه این در
لیبی، در آغاز
حمله به
سوریه و همچنین
در اوکرائین
رخ داد.
نیویورک
تایمز در یک
مقاله مفصل که
در تاریخ 2
ژوئن سال 2017
منتشر شد،
گزارش داد که سازمان
سیا یک سلول
عملیاتی ویژه
برای چنین
اقداماتی را
در ایران راه
اندازی کرده
است.
این
اقدام منعکس
کننده تصمیم
دولت ترامپ
است برای
تبدیل
جمهوری
اسلامی به یکی
از اولویت ها
در اهداف
سرویس های
اطلاعاتی
آمریکاست، یعنی
توسل به
عملیات مخفی.
از قرار
معلوم برای
مجهز ساختن
"مرکز
ماموریت برای
ایران" صرفه
جوئی نشده است.
تحلیل گران،
ماموران ویژه
و "کارشناسان"
یعنی همه
کسانی که در
کل "آژانس"
وجود دارند
باید در این مرکز
گرد هم آورده
شوند تا
بتوان طیف
گسترده ای از توانائی
های این آژانس
تبهکار را به
نمایش در آورده
و به نتیجه
رساند.
مایکل
دآندره آ Michael D’Andrea رئیس
این مرکز از
زبده ترین
افسران سیا
است و در محافل
اقدامات
تبهکارانه
به " شاهزاده
سیاه " شهرت دارد
و چون مسلمان
شده است او را
" آیت الله مایک" نیز می
نامند . یک
همکار سابق او
در سازمان سیا
در ستایش او
با شور و شعف
به نیویورک
تایمز گفته است: «او
می تواند یک
برنامه بسیار
تهاجمی را
هدایت و در عین
حال بسیار
هوشمندانه
عمل کند.»
منظور او
اشاره به کار
پیشین D'Andreas در
آژانس بود که
نخست به عنوان
رئیس گروه ضد
ترور و بعدها
به عنوان رئیس
ماموریت
هواپیماهای بدون
سرنشین سیا
فعالیت می کرد
که فقط بر
اساس حدس و گمان،
هزاران به
ظاهرا
اسلامگرا و
احتمالا غیرنظامیان
را به قتل
رساند. او
همچنین سرپرست
گروه همکاری
سیا با وهابی
های اسلام بود
که به ویژه در لیبی،
عراق و سوریه
با بریدن سر
افرادی که معتقد
به ادیان دیگر
بودند شهرت
یافتند.
D'Andrea
با بهره
وری از سنگدلی
و بی رحمی
شدید خود بی
شک مهارت های
مناسبی برای
نقش خود به
عنوان رئیس
"مرکز
ماموریت
ایران " که عنوانی است بی
ضرر، یدک می
کشد.
در ماه
ژوئن،
ناظران،
فراخواندن او برای
تصدی کار جدید
را سیگنالی
(نشانه ای) تلقی
کردند برای
عملیات
جاسوسی
"عضلانی" و
عملیات
پنهانی علیه
ایران .
این
انتخاب با
شیوه کار مایک
پمپئو که
ترامپ او را
به ریاست
جدید سیا برگزید
کاملا هماهنگ
است. Pompeo به
عنوان یک عضو جمهوریخواه
کنگره، در هر
موردی موضع
گیری سخت تری علیه
ایران را
تحمیل کرده است.
بنظر می رسد
که انتخاب
دارندره آ D'Andrea
برای این
کار همان
انتخاب کارآمد
است.
با همین
پیش زمینه روز
30 دسامبر در
حالیکه در
ایران
تظاهرات مردم
در شهرهای مختلف
جریان داشت در
جنوب غربی
ایران نزدیک
مرز عراق یک لوله
نفت منفجر شد
که بلافاصله
نظرها متوجه "داندره
آ" شد.
برای این
اقدام
انفجاری نام
یک گروه مشکوک
نیز بلافاصله
اعلام شد:
"بریگادر شهدای
اهواز" که
گویا متعلق به
"انصار
الفرقان" است.
از زمان
باستان بخشی
از ساکنان منطقه
اهواز از
اقوام عرب
بوده اند.
آنها یکی از اقلیت
های کوچک و
فراوانی
هستند که در
ایران زندگی می
کنند. این
انفجار بخشی
از همان طرح
برپائی جنگ قومی
در ایران
نبود؟
گروه
"انصار
الفرقان"
گروهی است بازمانده
از گروه
تروریستی
"جندالله" که
در گذشته نیز
از کمک های
امریکا
استفاده می
کرده است.
این گروه
متهم به
اقدامات
متعدد تروریستی
در ایران است.
رهبر این گروه
در سال 2010 کشته
شد و پس از آن
بقیه اعضاء در
"انصار الفرقان"
و دیگر
گروههای
تروریستی به
هم پیوستند.
"مارک
پری"( Mark Perr) روزنامه نگار
حقیقت جو، در
سال 2012 با
استناد به
سندی که از
CIA-Memoranda به
او رسانده شده
بود گزارش داد
که "آژانس" و
موساد سازمان
اطلاعاتی اسرائیل
تروریست های
جندالله را
با پرچمی دروغین
برای اقدامات
تروریستی و
آسیب رساندن
به تاسیسات ایران
استخدام کرده
است. آنها که
دانشمندان اتمی
ایران را ترور
کردند اعضای
جندالله
بودند که مستقیما
با موساد
اسرائیل
ارتباط
داشتند.
جای
شگفتی نیست
که درست
هنگامی که موساد
و سیا مذاکرات
خود را درباره
"استراتژی
مشترک علیه
اقدامات
ایران در
خاورمیانه"
گسترده تر
کردند یک گروه
تروریستی از
بازماندگان
جندالله بار
دیگر در چارچوب
استراتژی
امریکا برای
اقدامات انفجاری
و تروریستی
فعال شوند.