شعر منتشر
نشده از
شهریار(?)
که در زمان
حیاتش اجازه
چاپ نداشت؛؛!
شعری سیاسی و
نایاب از
استاد شهریار
كه هر بيت آن
با بيان حال و
روز شوم اين
ديار، هر
ايرانى را به
جايگاه اصيل
خود باز
ميگرداند...
جای آن دارد
که ریزد؛ خون
ز چشم روزگار/
در عزایِ
کشورِ دارا و
خاک مازیار___
میهنِ
بَرزین و خاکِ
بَرمَک و
مُلکِ قُباد/
کشور آذرگُشَسب
و سرزمین
شهریار___
پایگاه
پاکدینان،
مَأمَنِ
آزادگان/
سرزمین رستم
و جولانگهِ
اسفندیار___
مسکن ابن
مقفع، جایگاه
بوعلی/
پرورشگاه
سنایی، معرفت
را پود و تار___
مَهدِ بو
مسلم، که از
شمشیر و از
تدبیر او/
در کف
عباسیان آمد
زِمام اختیار___
بیشهی
یعقوب لیث، آن
شیر میدانهای
جنگ/
آنکه نامش
هست تا پایان
عالم استوار___
زادگاه
سربداران؛ کز
پِیِ کسب شرف/
از وطن کردند
اقوام مغول را
تار و مار___
یا رب این
ایرانِ من؛با
آنهمه فَرُّ و
شُکوه/
یا رب این
ایرانِ من؛با
آنهمه عز و
وقار___
اینچنین پر
بسته و دلخسته
و زار و نژند/
اینچنین
افسرده و
پژمرده و زار
و نزار___
ای زبانم
لال، گردد نام
فردوسی خفیف/
ای دو چشمم
کور، کُافتد؛
نام حافظ
زِاعتِبار___
شاه مردی رفت
و در دنبالش
آمد گُندِه
دزد/
تاجداری رفت
و آمد در
پِیَش عمامه
دار___
چکمه پوشی
رفت و آمد بعد
از آن نعلین
پوش/
شهسواری رفت
و آمد در پیِ
او خر سوار___
هر طرف دستار
میبینی
رُسَن اندر
رُسَن/
هر طرف عمامهها
یابی قطار
اندر قطار___
اِشکَمِ این
لاشخورها؛
کِی بُوَد
سیری پذیر/
کِی بُوَد در
کار این
دَستار بندان
بند و بار___
در لباس
دین؛ولی این
عدهء دنیا
پرست/
در پیِ تاراج
ملت؛بدتر از
قوم تتار___
بهر تقسیم
غنائم؛ با هم
اندر
کِشمَکِش/
بهرِ توزیع
مَناصِب؛ با
هم اندر گیر و
دار___
نغمه ی وا
محنتا گردیده
از هر سو بلند/
بانگِ
واویلا به گوش
آید؛ ز هر شهر
و دیار___
تیربارانهای
دائم؛ بر خلاف
حُکم شرع/
کُشت و
کُشتارِ
مداوم ؛عَکسِ
اَمرِ کردگار___
ابلهی بر ملک
خوزستان
زَنَد دیوانه
وش/
احمقی در خاک
کردستان
کُشَد دیوانه
وار___
اینهمه
آدمکشی با نام
اسلام ای دریغ/
اینهمه
غارتگری با
نام اسلام ای
هوار___
نیستند
ایرانی
اینها؛از عرب
هم بدترند/
چون عرب را
باشد از فرهنگ
ایران افتخار___
دوستی هاشان
بود با خصم
ایرانی عیان/
دشمنی هاشان
بود با خلق
ایران آشکار___
فَرِّ
یزدانی
خِرد؛بر
فرقشان مانند
پُتک/
پرچم ایران
رود در چشمشان
مانند خار___
گشته بوعمار
و بوهانی و
صدها گَند بو/
جانشین بویه
و سیبویه و آل
زیار___
ارزش ریش این
زمان در دیده
بیرون از حساب/
قیمت پشم این
زمان در دیده
بیرون از شمار___
بینم آن روزی
که آید نوبت
مُلا کُشی/
میکند آخوند
بی نعلین از
هر سو فرار___
ابلهان را
محفل است این؛
یا بود
دارالشیوخ/
خبرگان را
مجلس است این؛
یا بود بیت
الحمار___
کسب قدرت
میکنند اما
برای نَفس
خویش/
وضع قانون
میکنند اما
برای انحصار___
کی وطن در چنگ
این
خودکامگان
یابد سکون/
کی وطن در دست
این نابخردان
گیرد قرار___
ای که هستی در
دیار ما حقیقت
را ستون/
ای که هستی تو
در این کشور
شریعت را مدار___
ملت ایرانِ
ما چون گوش بر
فرمانِ توست/
خلق
آذربایجان
چون باشدت فرمانگزار___
دشمنان خلق
ایران را ز
دور هم بران/
دوستانِ ملک
ایران را به
گِرد هم بیار___
نیست باکی گر
که جانم را
بگیرنداین
خسان/
نیست پروایی
شود گر پیکرم
بالای دار___
زانکه من جز
نام ایرانی
نمیآرم به لب/
زانکه من جز
بهر ایرانی
نمیگویم شعار...
# شهریار#