روزی روزگاری قتل‌های زنجیره‌ای

 

 

ندای سبز آزادی ـ کاوه مشرقی: 14 سال از ترور چند روشنفکر و مخالف سیاسی در جمهوری اسلامی می گذرد. پاییز 1377 بود که نخست خبر گم شدن دکتر مجید شریف در محافل سیاسی (به‌خصوص ملی ـ مذهبی) پیچید؛ کمی بعدتر، ناگهان جامعه ی سرخوش از اصلاحات، خبردار شد که داریوش و پروانه فروهر در منزل خود هدف ضربات متعدد کارد قرار گرفته اند و جان باخته اند؛ چند روز بعد پیکر بی جان شریف پیدا شد؛ دو هفته نگذشته بود که خبر کشف جسدهای دو عضو کانون نویسندگان ایران، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده روشنفکران و فعالان سیاسی در ایران را شوکه کرد. از پیروز دوانی، فعال سیاسی چپ‌گرا نیز که چند هفته از مفقود شدن او می گذشت، هرگز نشانی پیدا نشد...

 

28 آبان؛ ترور شریف

28 آبان 1377 بود که خبر گم شدن دکتر مجید شریف، نویسنده، مترجم و فعال سیاسی ای که پس از سال ها مهاجرت به ایران بازگشته بود، دوستانش را در طیف همدل با دکتر علی شریعتی و نیروهای ملی مذهبی، نگران ساخت. کسی خبری از او نداشت. بامداد آن روز وی مثل دیگر روزها با گرمکن ورزشی‌اش از خانه‌ی مادری خارج شده بود اما دیگر به خانه بازنگشت.

مجید شریف با پای خود از مهاجرت دیرین به ایران بازگشته بود؛ این نخبه ی علمی و فرهنگی ازجمله کسانی بود که حتی بدبین‌ترین دوستانش هم «قتل» او را باور نمی‌کردند. قاتلان هیچ نشانه ای از قتل بجا نگذاشته بودند. حتی پس از آن که در چهارم آذر، پیکر بی‌جان او در پزشکی قانونی شناسایی شد، کسی «ترور» او را باور نمی کرد. و این درحالی بود که سه روز از ترور فروهرها گذشته بود.

بعدتر، در جريان اكثريت‌يافتن اصلاح‌طلبان در مجلس ششم بود كه از او نيز ‏به‌عنوان يكي ديگر از قربانیان پاييز آذر ياد شد.‏

او رزا ‏لوكزامبورگ ترجمه مي‌كرد و نيچه و شريعتي را بازخواني و تبيين، و نیز پيگير حقوق فلسطينيان بود. باند سعید امامی در وزارت اطلاعات اما حذف فیزیکی او را برای تهدید روشنفکران و مخالفان سیاسی مهاجر، آن هم در دوران اصلاحات مهم و دارای پیام می دانستند. شریف ترور شد تا کسی از خارج هوس بازگشت به ایران پس از دوم خرداد 76 نکند و اصلاحات در تهدیدی جدی قرار گیرد.

 

اول آذر؛ ترور فروهرها

داریوش و پروانه فروهر، دو عضو ارشد حزب ملت ایران در نخستین روز آذرماه به شکلی باورنکردنی و با قساوت هرچه تمام تر کاردآجین شدند و به قتل رسیدند. فروهر از فعالان دیرپای نهضت ملی ایران و یاران وفادار دکتر محمد مصدق درحالی هدف ضربات متعدد دشنه قرار گرفت که به خاطر بیماری طولانی‌مدت و جراحی، به شدت ضعیف شده بود. درد و رنج ناشی از حدود 15 سال زندان و چند دهه مبارزه سیاسی تحت تهدید و فشار روانی و فیزیکی، رمقی برای او نگذاشته بود. ماموران وزارت اطلاعات اما با ضربات متعدد دشنه کوشیدند حداکثر رعب و وحشت را برای مخالفان سیاسی داخل کشور تکثیر کنند. اپوزیسیون باید از باند سعید اسلامی این پیام را می گرفت که در دوران اصلاحات مخالفان قاطع و بی رحمند. قاتلان به ترور فروهر اکتفا نکردند. همسر وی، پروانه فروهر از فعالان جبهه ملی نیز در حالی که تب داشت و او نیز در بستر بیماری خوابیده بود، کاردآجین شد.

وارد آوردن حدود 20 ضربه خنجر و دشنه به پروانه فروهر بیمار و تب‌دار و داریوش فروهر با آن پیکر ضعیف شده پس از عمل جراحی و کسالت مزمن در 70 سالگی، فقط هشداری پر سر و صدا بود از جریان افراطی در نهاد مسئول امنیت کشور به اپوزیسیون و حتی اصلاح‌طلبان، که در تحولات پس از دوم خرداد، پا را از گلیم خویش درازتر نکنند.

14 سال پس از ترور فروهرها، حالا پاسپورت دختر وی در آستانه ی برگزاری سالگرد، در فرودگاه امام خمینی توقیف می شود؛ و خود او (پرستو فروهر) تهدید می شود که هیچ اقدامی برای برگزاری سالگرد والدینش انجام ندهد؛ کسانی که رهبر جمهوری اسلامی در نخستین واکنش به ترورشان از آنها با عنوان «مرحوم» یاد کرد.

 

پوینده و مختاری؛ آذر خونین

ایران به یمن روزنامه های اصلاح طلب و دوم خردادی از خبر ترور فجیع فروهرها آگاه و در شوک بود که خبر مفقود شدن محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، دو عضو کانون نویسندگان ایران محافل روشنفکری را بیش از پیش حیران و نگران کرد.

دوازدهم آذر محمد مختاری شاعر، پژوهشگر و نویسنده عدالت خواه برای خرید از منزل خارج شد و  دیگر بازنگشت. یک هفته بعدتر، پیکر وی در سردخانه پزشکی قانونی شناسایی شد.

مقام های قضایی اعلام کردند که جسد مختاری روز 13 آذر پشت کارخانه سیمان ری از سوی عابران کشف و به عنوان مجهول الهویه به پزشکی قانونی منتقل شده است.

در همین وضع، روشنفکران و فعالان سیاسی نگران قتل مخالفان و دگراندیشان، ناگهان از خبر مفقود شدن محمد جعفر پوینده مترجم و نویسنده چپ گرا مطلع شدند. او هنگامی که عازم دفتر اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران بود، در خیابان ربوده شد. پیکر این نویسنده حقوق بشرخواه را پلیس زیر پل راه آهن اطراف شهریار پیدا کرد.

 کشف اجساد بی‌جان دو نویسنده و مترجم و عضو فعال کانون نویسندگان ایران، که تنها برای لایه‌هایی محدود از نخبگان و روشنفکران شناخته شده بودند، و بعدتر خبر ناپدیدشدن همیشگی پیروز دوانی، نشان از عزم جدی دشمنان دموکراسی برای مقابله با جنبش جامعه مدنی ایران داشت.

این چنین پرونده ی قتل‌هاي زنجيره‌اي شکل گرفت. وزارت اطلاعات خاتمی با جسارتی که به خرج داد، به صراحت مسئولیت پرونده و قتل ها را برعهده گرفت. باند سعید امامی شناسایی و بازداشت شدند. برخي ناظران و فعالان سياسي، ‏تحولات مزبور در درون وزارت اطلاعات را به "ملي‌كردن" اين ‏وزارتخانه تعبير و تفسير كردند و اهميت آن را كمتر از ملي‌شدن صنعت نفت، ندانستند.‏

پیگیری پرونده قتل های زنجیره ای نه برای دولت اصلاحات بی هزینه بود و نه برای روزنامه های دوم خردادی و روزنامه نگاران پیگیر پرونده. فاجعه کوی دانشگاه در سال 1388 را خاتمی تاوانی برای پیگیری های دولتش در این پرونده ارزیابی کرد؛ روزنامه های اصلاح طلب هم به دستور آیت الله خامنه ای و به تیغ توقیف فله ای، قتل عام شدند.

 

پرونده ای از قتل ها

‏ترور مخالفان و دگراندیشان پاييز 77 جنجالی شد، اما قربانیان این دست ترورها در جمهوری اسلامی به اسامی فروهرها و شریف، مختاری و پوینده و دوانی محدود نمی شود. فهرست مطولی از اسامی قربانیان در این پرونده خودنمایی می کند: حسین برازنده، کاظم سامی، احمد تفضلی، علی اکبر سعیدی سیرجانی، احمد میرعلایی، ملامحمد ربیعی، فاروق فرساد، فریدون فرخزاد و حتی سیداحمد خمینی.

مصطفی تاج‌زاده، عضو ارشد جبهه مشارکت چندی پیش در مکتوبی از درون زندان نوشت: «خدای را سپاسگزارم که با اقدام تاریخی آقای خاتمی و پذیرش علنی مسئولیت آن قتل ها توسط وزارت اطلاعات، اگرچه توسط عده ای معدود و وابسته به مافیای قدرت، پرونده قتل های زنجیره ای برای همیشه بسته شد و چون رازی سربه مهر ماند، پس از آن دیگر کسی جرأت نکرد و نتوانست با گرفتن احکام غیابی منتقدان یا مخالفان را به مرگ محکوم کند و حکم صادره را در نهایت پنهان کاری از چشم مردم، اجرا نماید.»

وی در این نامه تاکید کرد که «بازداشت شدن و در زندان به سر بردن ولو غیرقانونی و غیرعادلانه به مراتب از فرستاده شدن فله ای هنرمندان و نویسندگان و منتقدان به ته دره یا مرگ با آمپول هوا، قابل تحمل تر است و شاید بتوان آن را گامی به سوی مدنیت و به سود استقرار مناسبات دموکراتیک در ایران به حساب آورد»

هرچند طراحان و صاحبان این نگاه، حکومت را بیش از قبل، در اختیار گرفتند. حضور افرادی چون «حسین شریعتمداری»، «محمدرضا نقدی»، «حسین طائب» و «غلامحسین محسنی اژه‌ای»، و سرکوب خشونت‌بار و خونین شهروندان معترض به نتایج انتخابات 88، شاهدهایی مهم از ادامه ی حضور نگاه و روش باند امامی در حکومت محسوب می شود. حوادث تلخ ـ به ویژه قتل شهروندان ـ تا همین روزها، در ماجرای ستار بهشتی، ادامه یافته است. هرچند دیگر ترورها مخفی نمی ماند.

پرونده ی قتل های زنجیره ای ظاهرا با مرگ سعید امامی و محکوم شدن سه همراه وی، مختومه شد. کسی از آمران و دست های پشت پرده محاکمه نشد. نه علی فلاحیان، مقام مافوق سعید امامی در مورد قتل های مشابه توضیحی داد نه دری نجف آبادی مسئولیتی به عهده گرفت، و نه کسی از مقام های ارشد جمهوری اسلامی در این خصوص مواخذه شد یا مورد سئوال دستگاه قضایی قرار گرفت.

پرونده قتلهای زنجیره ای که با ترور فروهرها و شریف و مختاری و پوینده در جامعه مدنی ایران شهره شد، یادآور قتل بسیاری دیگر از مخالفان سیاسی و دگراندیشان و شهروندان مخالف در جمهوری اسلامی است. پرونده هایی که جملگی با سانسور دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی و اطلاع رسانی دروغین رسمی، مخفی مانده یا به انحراف رفته اند. محمدجعفر پوينده زمانی گفته بود: «بدا به‌حال حكومتي كه ملت‌اش با اختناق و سانسور از انحراف و فساد، ‏محفوظ بماند.»

روزی روزگاری اگر قتلهای زنجیره ای و ترور و حذف فیزیکی مخالفان به وقوع پیوست، روزی دیگر یک یک این پرونده ها گشوده خواهد شد.