دوشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۲

روز دختر

مهرانگیز کار

ملاله دخترک وبلاگ نویس پاکستانی با پایداری بر مطالبه حق انسانی دختران برای استفاده از مکتب و مدرسه، سال گذشته هدف تیر طالبان قرار گرفت و با آن که گلوله را به سوی شریان های حیاتی اش شلیک کرده بودند، زنده ماند تا نمادی بشود از آن ظلم که بر دختران در مناطق خاصی از جهان می گذرد و راه را حتی برای سوادآموزی بر آنها می بندد. ملاله شاید جایزه صلح نوبل را از آن خود کند و در همه حال با جایزه صلح نوبل یا بدون آن، می تواند، در سرزمین هائی که در آن سرزمین ها از باورهای دینی، جهنمی ساخته اند تا دخترکان در لهیب آتش آن بسوزند، اثر گذار شده و تفکر شیطانی زن ستیز را تضعیف کند.

نخستین نقشی که ملاله در ساز و کار جهانی از خود به جا گذاشته، روزی است که سازمان ملل متحد آن را "روز دختر" نامگذاری کرد تا به این انگیزه مردم در سراسر جهان از دختران و مشکلات و مظلومیت آنها بگویند و فضائی باز بشود تا در آن فضا زبانها گشوده شده و نگرش های زن ستیز زیر هجوم آن به تدریج عقب نشینی کنند. ملاله با شجاعت بی مانند، با یک جریان بزرگ تاریخی رویارو شد. به همت اندیشه و زبان و از برکت فضای مجازی که شده است تنها پناهگاه ستمدیدگانی که هرگاه در فضای واقعی، لب به سخن بگشایند، زبانشان بریده می شود، جهان را با درد دختران در منطقه ای که زیستگاه اوست، بیش از پیش آشنا ساخت. ملاله که در فضای واقعی زیر بار ترس و وحشت مکتب می رفت و در فضای مجازی به دختران هم صنف خود دل و جرات می بخشید تا از طالبان نترسند، خود به تیر کینه آنان غرق خون شد و جان به در برد تا بماند و حرف را تمام کند.

دختران ایرانی از یک قرن پیش با ملاله همراه و همرزم بوده اند. گشایش مدارس دخترانه در ایران بیش از یک قرن پیش به همت از جان گذشته ها ئی پیشرو شروع شد. پیاپی مرتجعین برآنها تهمت می بستند که می خواهند منکرات را حلال کنند و زنان را به فحشا بکشند. اما مدرسه سازی برای دختران در بدترین شرایط تداوم یافت تا جائی که اواخر قاجار تا حدودی در دستور کار حکومت قرار گرفت و در دوران پهلوی ها پاره ای شد از سیاستهائی که می خواست، ایرانیان را با زندگی مدرن آشتی دهد. ملاله های ایرانی در بیشتر موارد در پناه پدران و مادران خود، توانستند از تیررس تحجرگرایان در امان بمانند و نسلهائی از زنان که پیش از انقلاب در مدارس دخترانه و در دانشگاههای دو جنسی تربیت شدند، همانهائی هستند که رویاروئی با سیاستهای زن ستیز به بهانه حفظ ارزش ها را، سالهاست شالوده ریزی کرده و اینک به تماشای دختران خود نشسته اند که کار را ادامه می دهند و از پای نمی نشینند.

در ایران دختران دیری است ماجراهای سواد آموزی در مدارس را پشت سر نهاده اند. اما ماجراهای دیگری را از سر می گذرانند که هر برگ آن، مثنوی هفت من کاغذ است. در یک نگاه و در خلاصه ترین شکل ممکن، دختران ایرانی با انواع خشونت های قانونی و غیر قانونی دست و پنجه نرم می کنند. از محدودیت های قانونی، فهرست وار و نمونه ای، می گوئیم و می گذریم:

کتابهای درسی مدارس، گزارشگر زندگی فردی و اجتماعی دختران ایرانی امروزی نیست. دختران ایرانی در جامعه ایران بسیار نقش ها ایفا می کنند که در کتابهای درسی فقط به نقش خانگی شان به صورت اغراق آمیز بها داده می شود و دیگر نقش ها به نفع پسران در این کتابها مصادره شده است.

سهمیه بندی برای ورود دختران به رشته های دلخواه دانشگاهی، برج و باروئی است که در برابرشان بالا برده اند تا مبادا انحصار مردان در رشته های خاص و با اهمیت دانشگاهی را بشکنند.

تفکیک جنسیتی برنامه ای است که هر فصل دانشگاهی با شدت اجرا می شود، تا دختران ایرانی فرصت همزیستی با مردان را کسب نکنند و دو جنس به اندازه ای در شرایط متفاوت با یکدیگر رشد کنند که نتوانند در همکاری های وسیع فرهنگی و اجتماعی، همگام یکدیگر بر ضد پلشتی ها قامت بر افرازند.

اختصاص فقط یک در صد از فضاهای ورزشی به دختران ایرانی، و ۹۹ در صد از این فضاها به پسران ایرانی، چنان دردناک است که می شود گفت هر دختر ایرانی ملاله ای است با یک گلوله که در مغزش شلیک شده و ظاهر را در پاره ای مسابقات ورزشی چنان ریاکارانه حفظ کرده اند که در منظر جهانی گمان نمی رود نیمه ای از جمعیت جوان ایران حق استفاده از یک در صد از کل فضای ورزشی را داراست و بقیه پشت قباله مردان است.

دختران ایرانی به موجب قانون از ۹ سالگی به سال هجری قمری دارای مسئولیت کیفری می شوند و پسران ایرانی ۶ سال دیر تر از آنها در این حوزه مسئولیت پیدا می کنند.

دختران ایرانی در ۱۳ سالگی می توانند ازدواج کنند و پیش از آن هم به خواست پدر یا جد پدری و دادگاه ممکن است وارد بستر زناشوئی بشوند.

دختران ایرانی تا زمانی که باکره هستند، حتی اگر ۴۰ ساله باشند، نمی توانند آزادانه شوهر خود را انتخاب کنند. پدر یا جد پدری باید رضایت بدهند. اگر سرپیچی کنند و بدون رضایت یکی از آنها عقد زناشوئی ببندند، دادگاه آن را باطل اعلام می کند. حال آن که پسران از ۱۵ سالگی آزادانه می توانند با دختری که مورد پسند پدر و جد پدری نیست ازدواج کنند. مانعی هم سر راهشان نیست و ابطال عقد نکاح هم از عهده دادگاه بر نمی آید.

خون بهای دختران ایرانی با هر مذهب و آئین از نگاه قوانین کیفری ایران، نصف خون بهای پسران است.

سهم دختران ایرانی از ارث به جا مانده از پدر و مادر، نصف سهم پسران از میراث آنان است.

دختران بی سرپرست و بدسرپرست اگر به فرزند خواندگی پذیرفته بشوند، بر پایه جوازهای فقهی که سعی می شود در قانون هم وارد بشود، ممکن است با مرد سرپرست ( بخوانید پدرخوانده) ازدواج کنند. دادگاه در این باره به صورت تشریفاتی رای می دهد.

در مناطقی از ایران ختنه دختران امری است واجب که با وجود تبعات خطرناک که در پی دارد، نهادهای دولتی به کنترل آن اقدام نمی کنند.

دختران ایرانی در همان یک در صد فضای ورزشی ک سهم شان است، گاهی قهرمانی ها می کنند، ستاره می شوند و در برخی مسابقات بین المللی ورزشی با حجاب اجباری می درخشند. اما گاهی فیفا و دیگر نهادهای ورزشی جهانی گریبان شان را می گیرند و به جرم داشتن حجاب در مسابقات که مرسوم و متعارف نیست، آنها را از کرسی برنده ها پائین می کشند. غرور دختران قهرمان ایرانی، این گونه لگدمال می شود.

این تصویر کوتاه شده ای بود از زندگی امروزی دختران ایرانی که کمتر از ملاله رنج نمی کشند و کمتر از ملاله قهرمانی و مبارزه نمی کنند. با این وصف، آنها را در رتبه های اول کنکورهای دانشگاهی می بینیم. در بدنه کارشناسی دولت، حضورشان وسیع است. آنها را همه جا می بینیم. جهان از درد و رنج شان چندان که باید با خبر نیست. آنها هم که تا کنون خواسته اند، جهان را خبر کنند، خود آواره جهان شده اند.

=====================================================

چشمان و لبخند این کودک به متحجرین میگوید: احساس و دنیای من قیمتی دارد که تو برای درک و فهم آن بسیارفقیر و بی چاره هستی ….

=====

 

زن افغان یا کالایی برای خرید و فروش ....

 

امروز با یکی از کارگر هایافغان به اسم عبدالرحمن حمداللهکه الان 2 روز واسه ما کار میکنه گفتگویی داشتم که از بس تاسف بار و عجیب بود گفتم این گفتگو رو اینجا بنویسم. این گفتگو رو مو به مو اینجا میذارم تا قشنگ درک کنید حرف من رو ...

خب عبدالرحمن بگو چند تا زن گرفتی؟
- یکی

چرا یکی؟
- ده میلیون پول خریدش رو دادم

خرید !؟
-ها، پدر و مادرم رفتن و ده میلیون به پدرش دادن و برای من خریدنش

خب زنت چند سالشه؟
-11 سالشه!

و تو چند سالته؟
- 27 سال

این همه فاصله ی سنی !
- سکوت عبدالرحمن

خب بچه چی، بچه داری؟
- نه تازه خریدمش

یعنی تو تا حالا زنت رو ندیدی؟
- نه

خب تو ندیده با چه اطمینانی خریدیش؟
- خب، پدر و مادرم رفتن و واسم خریدنش

حالا شاید ازش خوشت نیاد
-نه، پدر مادرم خوب انتخاب کردند، یه دوست دارم اونجا که 7 میلیون قیمت داده بود، پدر مادرم 10 میلیون دادن به پدرش و اون رو واسم خریدن

پس به حراج میذارید
- سکوت عبدالرحمن

خب عبدالرحمن اومدیم و ازش خوشت نیومد، چکار میکنی؟
- خب میرم یکی دیگه میخرم

نه منظورم اینه که با این زنت چکار میکنی، به باباش پس میدی؟
- نه این رو خریدم، دیگه مال منه

آها، جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود
- و باز سکوت عبدالرحمن

خب، عبدالرحمن بهم بگو اگر یه زنی طرفای شما شوهرش بمیره چکار میکنید؟
- اگر شوهرش برادر داشته باشه زن اون میشه

حالا اگر برادر شوهر نداشت چی! میره پیش باباش؟
- نه پدر شوهرش میبره خونش

خب پدر شوهره باهاش چکار میکنه؟
- اون رو به یکی دیگه میفروشه !

اونوقت قیمت اینم همون قدره؟
- نه اگر بچه نداشته باشه 5 میلیون و اگر بچه داشته باشه کمتر، مثلاً میری موبایل فروشی خب یه موبایل 500 هزار هست یه موبایل 150 هزار، خب با هم فرق میکنن !

عبدالرحمن بهم بگو اونورا بچه ها درسم میخونن؟
- ها، درس میخونن

دخترا چی، اونا هم درس میخونن؟
- ها دخترا هم درس میخونن، تو محل ما 4 تا دانشگاه رفتن،دوتا پسر، دو تا دختر

بعد اونوقت قیمت این دخترای درس خونده بیشتره؟
- نه، همون 10 میلیون میدیم !

عبدالرحمن به من بگو بیشتر دوست داری بچت دختر باشه یا پسر؟
- دختر

چرا؟
- خب پول میگیرم، پول

یعنی تو اصلاً دخترت رو به عنوان یه پدر دوست نداری؟
- هم پدر دوست دارم، هم پول، یه عمو دارم که 11 تا پسر داره... و سکوت عبدالرحمن

پس خدا باهاش بده؟
- ها، باهاش بده، پسر باید پول بدی، ولی دختر پول میگیری

خب عبدالرحمن بگو، اگه یه غریبه بیاد اونجا بهش زن میدن؟
- نه

چرا؟
- غریبه خوب نیست

خب به چه کسایی زن میدن؟
- اغنا باشه(پولدار باشه)، جا داشته باشه( منظورش خونه بود)، معتاد نباشه

خب اگه یه ایرانی بیاد چی، بهش زن میدید؟
- نه

چرا؟
- خب غریب هست، و اغنا نیست ( دوزاریم افتاد که منظورش اینه ایرانی پولدار اونجا زن نمیگیره )

خب عبدالرحمن تو بری افغانستان باز هم به ایران برمیگردی؟
- ها، میام

خب واسه چی میای؟
- پول

خب پول واسه چی میخوای؟ که بری باز زن بگیری؟
- ها برم زن بخرم

یعنی تو اگر یه زن دیگه بگیری دیگه به ایران برنمیگردی؟
- نه

یعنی تو پول میخوای واسه اینکه زن بگیری؟
- سکوت عبدالرحمن

خب اهل کجا هستی عبدالرحمن؟
- میمنه، عرب خانه

با کابل چند ساعت فاصله داره؟
- 6 ساعت

با مزارشریف چی؟
- 3 ساعت


دیگه اونقد گیج شده بودم، هیچ سوالی به زبونم نمیومد ...
چندتا ازش عکس گرفتم و اینجا گذاشتم تا شاید ...



در هر صورت این آقا با توجه به افکار سنتی خودش جواب میداد