روز
جهانی کارگر،
روز جهانی بحران
روز
جهانی کارگر ،
روزی که
همزمان شده
است با دو سه
بحران بزرگ،
بحران هایی که
شاید در عمق
خود بیانگر
این معنا
باشند که
نظامی که کارگر
و کارکنان و
نیروهای یدی و
فکری و خدماتی
آن و نیز محیط
زندگی انسان
بتوانند روز و
حال بهتری
داشته باشند،
لزوماً باید
از برخی از
مولفه های
نظام کنونی
فراتر برود:
/ بحران
مالی و
اقتصادی که
گمان می رفت
رو به پایان
دارد، با
کشیدن یونان
در کام خود و
ایستادن بر
دروازه های
پرتغال و
اسپانیا و
ایتالیا جنبه
ای از بحران
ارزی هم به
خود گرفته و
تحقق پیش بینی
های بدبینانه
ای همچون از هم
پاشیدن مجمع
یورو هم
کاملاً منتفی
نیست.
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5517422,00.html
برخی
مولفه های
واگرایی در
اتحادیه
اروپا، که در جریان
کشاکش سخت به
هنگام تصویب
پیمان لیسبون
(قانون اساسی
اتحادیه
اروپا) خود را
نشان داد اینک
ابعاد تازه
تری یافته.
این نگاه
بدبینانه در
اروپا در حال
اوج گیری است
که آلمان که
تا کنون برنده
اصلی وحدت اروپا
بوده، توجه و
همبستگی لازم
را برای مصالح
و سرنوشت جمعی
این اتحادیه
نشان نمی دهد.
آلمان از جمله
متهم است که
در طول سال
های گذشته با
پایین نگاه
داشتن سطح دستمزدها
در درون خود،
به ضرر سایر کشورهای
اروپایی
کالای ارزان
صادر کرده، و
در عین حال
بازار داخلی
آش از جمله به
سبب همین
دستمزدهای
پایین قدرت
خرید چندانی
نداشته و به تناسب
صادرات به
کشورهای
اروپایی، از
آنها کالا وارد
نکرده است و تبعاً
بر گردش چرخ
اقتصاد در این
کشورها به
میزان معینی
تاثیر منفی
گذاشته است. حالا
هم که با این
همه بهره مندی
از اتحادیه
اروپا در مورد
کمک مالی برای
نجات اقتصاد
یونان تعلل می
کند و ... به
عبارتی موتور
اصلی محرکه
اتحادیه
اروپا اینک بر
کرسی اتهام
نشسته که دیگر
سرنوشت جمعی
این اتحادیه را
جدی نمی گیرد.
می توان
قدرت گرفتن
نیروهای
ناسیونالیست
و راست افراطی
و ا روپاگریز
در مجارستان
را هم در این
تحلیل وارد
کرد و پیروزی
احتمالی
محافظه کاران بریتانیایی
که کمتر از
حزب حاکم
کارگر به اروپا
علاقه مندند
را نیز از نظر
د ور نداشت و
به سرنوشت
یونان
دچارشدن پرتغال
و ... هم را منتفی
ندانست و آنگاه
مجموعاً به
تصویری از
برخی از روندهای
منفی و پرتاثیر
در چارچوب
دومین قطب
بزرگ اقتصادی
دنیا و اثرات
آن بر کل
اقتصاد جهان
رسید. این در
حالی است که
خواستی که پس
از بروز بحران
مالی در جهان
در سال 2008 در
اکثر اجلاس
های منطقه ای
و بین المللی
تکرار می شود،
یعنی قاعده
مند کردن و
نظارت پذیرکردن
برخی از
مکانیزم های
مربوط به فعل
و انفعالات
مالی و بانکی بین
آلمللی هنوز
هم در سطح حرف
مانده است و
هنوز هم
مدیران و
سهامداران
بانک ها و موسسات
مالی دنیا
هستند که
مصالح و منافع
خود را به سیاست
دیکته می کنند
و نه بالعکس.
/ همزمان
با بحران
یادشده،
آمریکا هم با
فاجعه ی زیست محیطی
کم سابقه ای
روبروست که به
نوعی نگاه به
تولید و ایستادن
در چارچوب های
اقتصاد متکی به
انرژی های
فسیلی مربوط
است. همین یک ماه
پیش بود که
اوباما بر
خلاف قول و قرارهای
اولیه اش
اجازه ی حفاری
برای نفت در
خلیج مکزیک و
سواحل آمریکا
در اقیانوس اطلس
را آزاد کرد،
هر چند که
حفاری در
آلاسکا را ممنوع
کرد. استدلال
ناگفته
اوباما این
بود که با این
کار دل
سناتورها در
سنا را به دست
خواهد آورد تا
به قانون زیست
محیطی حفاظت
از اقلیم ر آی
دهند. این
اقدام اوباما
همان موقع هم
با اعتراض و انتقادهای
هواداران
محیط زیست
روبرو شد. خود
اوباما گفته
است که آمریکا
برای چرخاندن
چرخ اقتصاد
خود به 20 درصد
انرژی دنیا
نیازمند است،
ولی خود تنها
دو درصد از
این انرژی
فسیلی را در
اختیار دارد.
و این به
معنای نفی
استدلال دیگر
اوست که مصوبه
تازه را در
خدمت بی
نیازکردن
آمریکا به
انرژی خارجی
معرفی کرده است.
باری به
رغم تاکید
اوباما به
استفاده
متوازن از انرژی
های مختلف
کمتر کسی در
مصوبه جدید
چیزی به جز
کاهش سرعت و
میزان سرمایه
گذاری در
انرژی های پاک
و چرب کردن
سبیل
سناتورهای
هوادار کنسرن
های نفتی دیده
است.
منتهی
یک ماه بعد از
آن مصوبه،
سانحه ای که
هفته پیش در جریان
حفاری در خلیج
مکزیک روی داد
و روزانه 5000 بشکه
نفت را قاطی
آب این منطقه
می کند و 4
ایالت آمریکا
را در حالتی از
ترس و نگرانی
فرو برده همه
و همه اشاره
ای به این
واقعیت اند که
دل نکندن از
انرژی های
فسیلی بحران
زاست. چرا که
چسبیدن به این
نوع انرژی نه
تنها همچنان
با کشاکش های
بین آلمللی و
و جنگ و رقابت های
خونین و تقویت
رژیم های
استبدادی
همراه است،
بلکه محیط
زیست را هم
بیش از پیش ویران
می کند. طنز
تلخ ماجرا
اینجاست که
اوباما می
خواسته با
امتیاز حفاری
امتیاز تصویب
قانون حفاظت
از اقلیم را
از سناتورها
بگیرد، حالا
همان امتیاز
اول هم به
بلای جان
اقلیم بدل شده
است!
/ در
بحبوبه ی
بحران های
یادشده، تشکل
و سازمان گری
و قدرت دفاع
اقشار آسیب
پذیر هم
دستخوش بحران
است. سندیکاهای
کشوری که قوی
ترین سنت سندیکایی
دنیا را دارد،
یعنی آلمان،
امسال با شعار
"ما به پیش می
رویم" به
استقبال اول
ماه مه رفته
است. به وضعیت
این سندیکاها
که نگاه کنی،
در می یابی که
این شعار بیش
از آن که
مفهومی
تهاجمی داشته
باشد، تسلی دادن
به خویش و سرخ
نگه داشتن
صورت خویش به
ضرب سیلی
(شعار) است. این
که چرا چنین
است و این که
چرا
سندیکاهای
آلمان که روزی
پرابهت و
پرقدرت
خواستشان را
به کرسی می
نشاندند، در 20
سال گذشته 5
میلیون عضو از
دست داده اند و
این روند
همچنان ادامه
دارد، و این
که چرا این
سندیکاها به رغم
حرکت هماهنگ و
منسجم سرمایه
در سطح بین
المللی قادر
به چنین حرکتی
در همکاری با سندیکاهای
سایر کشورها
نیستند،
مسائلی هستند
که برخی از
دلایلشان را
تا حدودی در این
مطلب می توان
دید:
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5521590,00.html
/ و این که
در کنار همه ی
این بحران ها،
بحران کار و
اشتغال در
ایران هم برای
خودش حکایت
جداگانه ای
دارد، موضوعی
است که
نماینده سابق کارفرمایان
ایران در