در باب
سانسور
14 تير 1389
رضا
امیرخانی
معتقد است اگر
ممیزی بر روی
کتابها وجود
دارد، دیگر
نباید پس از
نشر کتاب،
ناشر و
نویسنده را
مورد پیگرد
قضایی قرار
داد، در حالی
که این
امر اتفاق میافتد.
محمد
یعقوبی نیز
باور دارد سانسور
مثل آدمکشی است، اگر
در کشورهای
دیگر وجود
دارد، دلیل بر موجه
بودنش نیست. این گلایههای
مشترک، از
زبان سلیقههای
متفاوت باید
وزارت فرهنگ
را به فکر تدبیر
و اصلاح
بیاندازد.
«سانسور» یا «ممیزی» یا
هر چیزی که میخواهید
اسم آن را
بگذارید؛ یا
اصلاً اسمی
برای آن
نگذارید و
صرفاً به چنین
پدیدهای فکر
کنید یا اصلاً
به آن هم فکر
نکنید،
واقعیتی است
که پشت سرش
حرفهای
زیادی گفته
میشود!
دلخونتر
از همه هم در
این میان
نویسندههایند
و حرفهای آنها
در این زمینه
بیشتر از همه
است. خواه «رضا
امیرخانی» باشد
که بگوید با
این شیوه «ممیزی» نه
دوست میتواند
کار کند و نه
دشمن یا «محمد
یعقوبی» که
بگوید «سانسور»
در خون ما
تزریق شده است.
وقتی دو
نویسنده از دو
قبیله فرهنگی
و دو
سلیقه متفاوت
نسبت به امری
واحد گلایه که
نه، شکایت
دارند؛ باید
بابت آن
نگران بود.
«محمد
یعقوبی» نویسنده
و کارگردان
تئاتری است از سال 77
تا کنون کارهای
متعددی را
اجرا کرده. آخرین
اثر او
خشکسالی و
دروغ بود که
به گفته خودش
با کمترین
ممیزی در سالهای
اخیر یعنی هشت
کلمه به چاپ
رسید؛ خودش در
اینباره
نوشته است: «بیگمان
به این دلیل
که من جای هر واژهای
که حدس میزدم
ممیزی شود واژهی
بیستوپنج
را جایگزین
کرده بودم.»
«رضا
امیرخانی» نیز
نویسنده نامآشنایی
است که اگرچه داستانهای
عامهپسند مینویسد
اما قوت در
کارهایش سبب
شده است که
هیچ آدم منصفی
نخواهد او را
در ردیف عامهپسندنویسهای
مشهور بگذارد.
امیرخانی البته
در کارهای خود
با ممیزی مشکل
کمتری داشته
است، او برای
دو کتاب «ناصر
ارمنی» و «نشت
نشا» به مشکل
ممیزی برخورد:
«هر دو این
کتابها تنها به
خاطر یک جمله
از فیلتر
ممیزی رد
نشدند که اولی
را بعد از یک
دوره در وزارت
ارشاد و تغییر
دولت منتشر
کردم و مجوز دومی
هم با حذف
جملهای که هیچ
مشکلی در
محتوای کتاب
ایجاد نمیکرد،
صادر شد.»
هر دو
نویسنده
درباره شیوه اعمال
این ممیزی حرفها
دارند. امیرخانی
درباره این که
ممیزی در کجا
باید اعمال
شود، میگوید:
«اثر هر مولف
مانند هر فعل
دیگر بشری سه
قسمت دارد یکی
فعال مولف،
خود اثر و
تبعات اثر. پس
باید بدانیم
ممیزی در
کدامیک از این
موارد میتواند
اعمال شود.»
امیرخانی
معتقد است
نباید ممیز در بررسی
اثر بر اساس
سوابق مولف آن
تصمیم بگیرد،
در حالی که «متاسفانه
ما در کشورمان
حتی ممیزی در
نیت هم داریم. وقتی
ممیزان با
اسمی برخورد
میکنند، میگویند
این همانی است
که فلان کار
را کرده، پس این
کتابش هم مجوز
نگیرد؛ ممیزی
در نیت رخ میدهد.
کتابهای
زیادی داریم
که به مشکل
ممیزی برمیخورند
در حالیکه اگر
نام مولف
نداشتند به
سادگی مجوز میگرفتند.»
وی
درباره ممیزی
در اثر نیز میگوید
این نه کار
ممیز، که کار
منتقد است
یعقوبی
اما از اعمال
سلیقهها مینالد
و میگوید: « هنرمندان
هربار
بلاتکلیفاند
چون همیشه
مسایل جدیدی هست
که ممیزان میگویند
نباید باشد. زمانی
که من "یک
دقیقه سکوت" را
در
سال 80 اجرا
کردم، گفتند
بازیگر؛ کلمهی
"آخوندک" را
نگوید. "آخوندک"
نام یک
حشره است اما
من ناگزیر شدم
آن را حذف کنم.»
مشکلات
ممیزی به همین
جا ختم نمیشود.
یکی دیگر از مشکلات
ناشناخته
بودن
ممیزهاست. آنگونه
که گفته میشود
معمولاً حتی مدیران
رده بالا بررسها
را نمیشناسند.
آنگونه که
گفته میشود
هر اثر دارای
دو بررس است
در حالی که
بررس نخست،
بررس دوم را
نمیشناسد و
بررس دوم،
بررس نخست را!
رضا
امیرخانی
میگوید: «مهمترین
مشکل وضع موجود
حاکم بر ممیزی
ما این است که
فضای ممیزی
شفاف نیست. در
حالی که اگر فضا
شفاف باشد
ممیز تحت فشار
قرار میگیرد
تا کارش را
درست انجام
بدهد و در
صدور مجوز کمکاری
نکند.» رضا
امیرخانی
معتقد است
ممیزی پنهان
به ضرر خود
ارشاد نیز هست.
یعقوبی
هم به بیضابطه
گی
در
این امر اشاره میکند
و میگوید: «بعید
میدانم در
دورهی معاون
جدید وزیر
ارشاد هم اگر هنرمندان
بخواهند
بدانند به چه
دلیلی کارشان
رد شده است، دلایل
را بهصورت مکتوب
ارائه کنند. شاید
چون ممیزی
کاری شرمآور
است و آنان هم
احساس شرم از
این کار دارند.
یعنی درعین
حال که به این
موضوع عمل میکنند،
علاقهای ندارند
سندی از رفتار
شرمآور خود
بهجا
بگذارند. وجود
آییننامه
درواقع وجود
یکجور سند
است و سی سال
گذشته ثابت
کرده که
مدیران و
سیاستگذاران این
عرصه هیچ
علاقهای
ندارند سندی
نشان دهند که
نشان دهد ما
در کشور، سانسور
داریم چون میدانند
خلاف قانون
اساسی است که
در آن به
صراحت سانسور ممنوع
اعلام شده است.»
رضا
امیرخانی
معتقد است اگر
ممیزی بر روی کتابها وجود
دارد، دیگر
نباید پس از
نشر کتاب،
ناشر و نویسنده
را مورد پیگرد
قضایی قرار
داد، در حالی
که این امر
اتفاق میافتد.
محمد
یعقوبی نیز باور دارد سانسور
مثل آدمکشی
است، اگر در
کشورهای دیگر
وجود دارد،
دلیل بر
موجه بودنش
نیست. این
گلایههای
مشترک، از
زبان سلیقههای
متفاوت باید وزارت فرهنگ
را به فکر
تدبیر و اصلاح
بیاندازد.
.