Human, [6 Aug 2020 um 17:11]
راه حل و
راهکار ما
برای حل مسائل
مطرح شده چیست؟
مقاله
بسیار
ارزشمند
سیاوش قائنی
مبانی و
تاریخچه
سوگیریهای
نظام اقتصادی
و مالی جهان
را به شکلی
جامع و مستند
توضیح میدهد و
مشکلات و
مسائل نظام
کنونی را با
نمونه های زنده
باز میکند.
درک صورت
مسئله بخش
بزرگی از یافتن
راه حل مسئله
است که این
نوشته به خوبی
از پس این کار
برآمده است.
حال باید
به قسمت بعدی
و نهایی این
سئوال بپردازیم.
راه حل و
راهکار ما
برای حل مسائل
مطرح شده
چیست؟ مشکل
اصلی در یک
جمله طلایی در
این مقاله به
صورت مختصر و
مفید توضیح
داده شده است
که صندوق بین
المللی پول و
بانک جهانی از
مهمترین
ارکان نظام
مالی جهان
است. این در
حالی است که
چارچوب و یا
"قانون
اساسی" برای
کنترل این
نهادهای سودجوی
خصوصی وجود
ندارد. اینها
به خاطر منافع
مادی خود،
حکومتها و
تمدنها را به
راحتی بالا و پائین
کرده و حتی
مقدمات سقوط و
فروپاشی برخی از
حکومتها را
فراهم
میسازند.
تمرکز قدرت
خطرناک در دست
نهادهایی
غیرمسئول که
هیچ نهاد بین
المللی هم به
صورت جدی قادر
به کنترل آنها
نیست جهان را
به یک پرتگاه
نزدیک کرده
است. حتی فردی
مانند جورج
سوروس به
تنهایی قادر
است که از جیب
مالیات
دهندگان
زحمتکش
میلیاردها
دلار کلاشی
کند و به هیچ
کسی هم پاسخگو
نباشد. بر
اساس میل و یا
سفارش، یک
دمکراسی و یا
یک کشور را به
باد فنا دهد.
علاوه بر
مسائل فوق و
بحرانهای
دورهایِ
خانمان
برانداز،
گسترش
روزافزون
فواصل طبقاتی،
بهداشت
جهانی، کرونا
و سایر اپیدمیها
و پاندمیها،
محیط زیست،
صلح جهانی،
امنیت جانی و
مالی انسانها،
آلودگی و
همچنین خطر
روزافزون
قدرقدرتی چین
و تحمیل فرهنگ
ضدلیبرالی و
ضد دمکراتیک
چین به جهان و
صدها مسئله
مهم دیگر مورد
تهدید جدی
قرار گرفته و
بشریت تا کنون
نتوانسته است
که با این
مشکلات
فراگیر
جهانی، به
صورت یکپارچه
و جهانی وارد
عمل شود.
نظام
سیاسی و مالی
کنونی در جهان
تا کنون قادر
نبوده است که
به این مسائل
کلیدی
بپردازد.
سئوال اینجاست
که آیا تاریخ
مصرف نظام
سرمایه داری و
لیبرالی به
پایان رسیده و
باید یک مدل
جدیدی طراحی شود،
یا اینکه
ارزشهای
لیبرالی هنوز
به قوت خود
باقیست ولی
باید تغییر در
ساختار و نظام
سیاسی و مالی
کشورها و
همچنین در
ابعاد جهانی
صورت گیرد؟
در حال
نوشتن این
یادداشت بودم
که بهرام عزیز
نقدی بر نوشته
سیاوش را از
"قاسم دفاعی"
به اشتراک
گذاشت. در این
نوشته به
اهمیت آزادی
به عنوان یک
راهکار اشاره
شده است. من با
این نگاه موافق
نیستم. به اعتقاد
من راهکار و
برون رفت از
شرایط
بحرانیِ کنونیِ
جهان صرفا در
آزادی نیست.
این ادعا شاید
تعجب و تقابل
بسیاری را
برانگیزد،
چون ما از کودکی
به ارزش والای
آزادی عادت
کردهایم و
زیر سئوال
بردن آن را
مذموم و
ناشایست میدانیم.
ولی اجازه
بدهید آن را
به چالش بکشیم
و نگاهی
کاربردیتر
به حل مسئله
بیندازیم.
هیتلر با
رای آزادانه
مردم به قدرت
رسید، جمهوری
اسلامی نیز با
رای آزادانه و
دمکراتیک مردم
جمهوری
اسلامی شد،
یاسرعرفات و
دولت خودگردان
فلسطین نیز با
رای مردم
انتخاب شد،
برگزیت
انگلیس هم با
رفراندوم
آزادانه و
دمکراتیک
مردم به تصویب
رسید. همین
الان هم اگر
در غرب
رفراندومی
صورت گیرد
ممکن است که
تمایلات نژادپرستانه
با اکثریت آرا
رای بیاورد.
این نمونه ها
در تاریخ
گذشته و معاصر
جهان بسیار
زیاد یافت میشود.
بنابراین
آزادی و
دمکراسی به
خودی خود مفاهیم
مقدسی و
ارزشمندی
نیستند، آن چه
که اهمیت
کلیدی دارد
آزادی نیست،
بلکه مکانیسم
و ارزشهای
نهادینه شده
لیبرالی است.
به طور مثال
ما در هنگکنگ
اوضاع
دمکراتیکی
نداریم، ولی
جامعهای
کمابیش
لیبرالی
داریم و این
نقطه قوت آنجاست.
آزادی تنها
زمانی ارزش
موثر پیدا میکند
که در چارچوب
پلتفرم
لیبرالیستی
عمل کند.
همچنین
حل مسائل
بغرنج و
پیچیده جهان
امری تخصصی
است. بنده و
امثال من قرار
نیست که با
رای آزادانه
در مورد مثلا
مقابله با
کرونا، حل بحرانهای
مالی جهان،
راهکار
مشکلات بومزیستی
و آلودگی،
انرژیهای
جایگزین و
امثالهم
تعیین تکلیف
کنیم. ارائه
راهکار اینها
در تخصص و
توانایی
میلیاردها
نفر مانند من
نوعی نیست.
ولی به
اعتقاد من
نهادهای
سیاسی، مالی و
حکومتی میبایست
پلتفرمها و
چارچوبهای
غیر
ایدئولوژیکی
باشند که از
قبل بر اساس نگرشهای
لیبرالی شکل
گرفته شده
باشد. اینها
میبایست
"قانون
اساسی" سفت و
سختی را داشته
باشند که
اجازه دهد
تخصص و علم
راهکار
مشکلات را در
چارچوب
ارزشهای
لیبرالی
بیابد. این
راهکارها میتوانند
از طرف هر حزب
و گروه و
ایدئولوژی
ارائه شوند.
ولی اصول
منعطف و
انسانی
لیبرالیستی بر
آنها حاکم
است و نه فقط
آزادی.
نهادهای
مدنی، سیاسی،
احزاب اپوزیسیون
و رسانههایی
که باید و
حتما مستقل
باشند (که
امروزه نیستند!)
نقش ناظر را
دارند. به
عبارت دیگر
پلاتفرمهای
لیبرالی
مانند چارچوب
ساختمانی
هستند که
ساختار را شکل
میدهد. این
ساختار کاری
به افراد ساکن
آن بنا،
دکوراسیون
داخلی هر واحد
و سایر مسائل
فرعی ندارد
(در واقع همان
نگرشها،
ایدئولوژیها،
سلیقهها،
مذاهب و....).
پیروان
گوناگون آن
تفکرات و مذاهب
و ..... توسط
ساختار و
چارچوب
لیبرالی آن
بنا محافظت میشوند
و روابط و نوع
تعامل و
فعالیت
ساکنین آن بنا
نیز بر اساس
قوانین همان
"ساختمان"
عمل میکند.
شبیه
همین پلتفرمها
را ما در نرمافزارها
و اپلیکیشنهای
گوناگون هم میبینیم
که این روزها
با موفقیت و
کارآیی
بالا، گروهها
و افراد
گوناگونی را
در زیر چتر
خود جا داده و
حتی در زیر آن
چتر به رقابت
سالم میپردازند.
این مدل به
اعتقاد من
قابلیت گسترش
به مدل نهادهای
سیاسی و مالی
جهانی را نیز
دارد.
اینکه
این مختصات و
چارچوب
لیبرالی چه
باشد و چگونه
عمل کند،
اینکه تا چه
اندازه
مسئولینی که
در آن نهادها
قرار گرفته تا
به مسائل
جهانی
بپردازند وبه
قواعد آن پایبند
باشند موضوع
مهم کلیدی
دیگری است. در
این صورت قطعا
وجود نهادهای
مدنی، رسانههای
مستقل، احزاب
آزاد و مستقل،
اتحادیههای
صنفی و
اجتماعی و....
میتواند اهرمهای
کنترل و ناظر
بر رفتار آنها
باشند.
در حال
حاضر چنین
ساختاری در
جهان وجود
ندارد. مثلا
سازمان ملل،
سازمان حقوق
بشر، بانک
جهانی، صندوق
بینالمللی
پول،
امپراتوری
رسانههای
عمومی و
اجتماعی،
الیگارشیهای
مالی و سیاسی
هر یک ساز خود
را میزنند و
غیر از
نهادهای
هدفمند مانند
سازمانهای
مالی و رسانهای،
بقیه کارآیی
خود را از دست
دادهاند و
در خدمت گروههای
بسیار کوچک
سودجو،
انحصارطلب و
یا حتی
مافیایی قرار
گرفتهاند.
آنچه که
امروز وظیفه
تمام احزاب و
نیروهای مردمی
و انسانی است
به نظر من زیر
و رو کردن
نظام سرمایه
داری نیست.
مبارزه برای
روی کار آوردن
چپهای
سوسیالیست هم
نیست. بلکه
بازگشت به
اصول اولیه
لیبرالیستی و
تغییر ساختار
نهادهای قدرت
بر اساس همان
اصول است. حال
در آن چارچوب
گروهها و
افراد با طیفی
از گرایشات
راست تا چپ در
کنار هم
فعالیت
خواهند داشت.
از چپ
مارکسیست گرفته
تا سلطنت طلب
و یا راست
محافظه کار.
در پایان
بد نیست که
این مدل را در
رابطه با ایران
هم ببینیم. ترجمه
عملی این مدل
در ایران این
میشود که
نظام حاکم بر
ایران باید
غیرایدئولوژیک
و یا غیرمذهبی
باشد. حکومت
در ایران همان
پلاتفرمی است
که جهتگیری
ایدئولوژیک و
یا مذهبی
ندارد. ارزشهای
انسانی و
لیبرالی
چارچوب و
ساختار آن را
تشکیل میدهد
و در آن
چارچوب، تخصص
و علم (صرف نظر
از ایدئولوژی
و دیدگاه) به
مسائل جامعه
میپردازد.
احزاب آزاد،
نهادهای مدنی
آزاد و اتحادیهها
و مطبوعات
مستقل و آزاد
نیز ناظر و
کنترلگر
نهادهای قدرت
هستند.
پارلمان نیز
در همین چارچوب
عمل میکند و
وظیفهاش
حفظ و حراست
از همان
چارچوب است.
دمکراسی در
ایران و یا در
هر نقطه دیگر
از جهان فقط
در چارچوب
احترام به
لیبرالیسم
معنی پیدا میکند،
در غیر این
صورت، آزادی،
همان آزادی
چماق و زور و
غارت خواهد
بود.
امیدوارم
که تجربه و
دانش دوستان
این دیدگاه را
به نقد بکشد.
با ارادت.
هومن-سوئد